ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

فتح الله کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

(يحمن) دوران مى كنند و مى كردند فتنه ها و فسادها (حوم الرياح) مثل گرديدن بادها (يصبن بلدا) مى رسند به شهرى (و يخطين بلدا) و درمى گذرند از شهرى (الا و ان اخوف الفتن عندى عليكم) به درستى كه ترسناكترين فتنه ها نزد من بر شما (فتنه بنى اميه) فتنه بنى اميه است، به جهت شدت و طول مدت آن و انهدام قواعد دين به سبب آن (فانها فتنه عمياء) به درستى كه آن فتنه، فتنه اى است تاريك و عميا كه اهتدائى نيست در او، بر جاده شرع.

مثل اعمى در طريق خود (مظلمه) تاريك كننده بر اهل دنيا (عمت خطتها) عام است حال و كار آن به جهت وارسيدن به جميع مردمان (و خصت بليتها) و خاص است
بليه آن بر خواص اهل تقوا و ايمان سيما بر اهل بيت پيغمبر آخرالزمان صلى الله عليه و آله چه عظيمتر از آن فتنه نمى تواند بود كه هتك حرمت رسول الله نمودند به زهر دادن به امام حسن عليه السلام با صد گونه جور و جفا، و شهادت امام حسين عليه السلام و اقربا، با تشنگى و خوارى در عرصه كربلا، و خراب كردن بيت الله، و قريب هشتاد سال ناسزا گفتن بر منبرها و مناره ها، و تسلط حجاج لعين به ريختن خون سيدان و مومنان در مدينه طيبه و غير آن (و اصاب البلاء) و رسيد بلا (من ابصر فيها) به كسى كه نگاه كرد به چشم بصيرت در آن فتنه و بليه، به سبب حزن طويل او به مشاهده منكرات (و اخطاء البلاء) و درگذشت بلا (من عمى عنها) از كسى كه كور گشت از فتنه بودن آن و ندانست بدبودن آن را و مطيع گمراهان گشت (و ايم الله) و سوگند به خدا (لتجدن) هرآينه مى يابيد شما (بنى اميه لكم) بنى اميه را از براى خود (ارباب سوء) خداوندان بدى (بعدى) بعد از رفتن من (كالناب الضروس) مثل ناقه گزنده نزد دوشيدن (تعذم بفيها) كه گزد دوشنده را به دهان (و تخبط بيدها) و فروكوبد دستهاى خود را به سر او (و تزبن برجلها) و لگد زند به پاى خود (و تمنع درها) و منع كند شير خود را از خداوند خود
(لا يزالون بكم) هميشه باشند با شما به آزار و ايذاء (حتى لا يتركوا منكم) تا آنكه ترك نكنند و نگذارند از شما (الا نافعا لهم) مگر فايده دهنده از براى خود (او غير ضائر بهم) يا غير ضرررساننده به ايشان (و لا يزال بلاوهم) و هميشه باشد بلا و فتنه ايشان با شما (حتى لا يكون انتصار احدكم) تا آنكه نباشد داد ستاندن يك از شما (منهم) از ايشان (الا مثل انتصار العبد) مگر مثل داد ستاندن بنده (من ربه) از خداوندان خود (و الصاحب) و مثل داد ستاندن همراه تابع (من مستصحبه) از كسى كه با خود داشته باشد او را، و متبوع او باشد (ترد عليكم) وارد مى شود بر شما (فتنتهم) فتنه ايشان (شوئها) در حالتى كه باشد آن فتنه زشت منظر در نظر عقل و شرع (مخشيه) ترسيده شده از او بس كه در غايت قبيح بود و فكارت (و قطعا جاهليه) و مثل قطعه هاى سواران جاهليت كه دمادم به حرب و غارت شتابند (ليس فيها) نباشد در ميان آن فتنه ها (منار هدى) علامت هدايت و راهنمايى (و لا علم يرى) و نه علمى و رايتى كه ديده شود از براى عدالت.

مراد امام عادل است (نحن اهل البيت) ما كه اهل بيت رسوليم (منها بمنجاه) از اثم آن فتنه، رستگاريم (و لسنا فيها) و نيستيم در آن فتنه (بدعاه) خواننده به
مثل آن (ثم يفرجها الله عنكم) پس از آن بگشايد خداى تعالى و ببرد از شما بلا را و فتنه بنى اميه را (كتفريج الاديم) مثل شكافتن و جدا كردن پوست (بمن يسومهم خسفا) به دست كسى كه بنمايد به ايشان خوارى (و يسوقهم عنفا) و براند ايشان را به درشتى (و يسقيهم) و آب دهد ايشان را (بكاس مصبره) به ساغرى كه در او صبر فرموده شده است.

اين مستعار است براى مرارت كه لازم صبر است و تحمل نمودن بر مشقت و الم و محنت، يعنى بچشاند به ايشان تلخى آلام و شدت محن را (لا يعطيهم) ندهد به ايشان (الا السيف) مگر شمشير خون آشام (و لا يحلسهم) و هيچ پلاسى نپوشاند به ايشان (الا الخوف) مگر پلاس ترس و بيم.

اين كلام اشارت است به زوال دولت بنى اميه و استيصال ايشان به دست بنى عباس و منتقل شدن پادشاهى ايشان به خلفاى عباسيه (فعند ذلك) پس نزد آن واقعه (تود قريش) دوست داشته باشند قريش (بالدنيا و ما فيها) در مقابله دنيا و آنچه در او است (لو يروننى مقاما واحدا) اگر ببينند مرا در يك محلى و مكانى، يعنى دنيا و ما فيها را بدهند و به عوض آن مرا ببينند در يك مكانى (و لو قدر جزر جزور) و اگر چه زمان ديدن به قدر كشتن شتر قربانى باشد (لاقبل منهم) قبول كنم از ايشان (ما اطل
ب اليوم) آنچه طلب مى كنم از ايشان امروز.

(بعضه) پاره اى از او (فلا يعطوننيه) پس نمى دهند آن را به من در روايت آمده كه مروان بن محمد كه آخر، ملوك بنى اميه بود در روز محاربه گفت در وقتى كه ديد عبدالله بن محمد بن على بن عبدالله بن عباس را در صف لشكر خراسان كه: اى كاش على بن ابيطالب صلوات الله عليه در تحت اين رايات بودى بدل اين جوان، و اين قصه مشهور و معروف است

/ 651