خطبه 098-در گريز از دنيا
اين خطبه در تزهيد مردمان است از زخارف دنيا و تبيين بى اعتبارى آن (نحمده) حمد مى گوييم ما خداى را (على ما كان) بر آنچه واقع شده از نعماء او.
تخصيص حمد به ما كان به جهت آن است كه شكر نعمت مترتب است بر وقوع نعمت (نستعينه) و يارى مى خواهيم از خداى تعالى (من امرنا) از كار خود (على ما يكون) بر آنچه واقع مى شود در استقبال.
و تخصيص استعانت به ما يكون به اعتبار آن است كه طلب معونت در چيزى است كه متوقع باشد فعل او بر حسب مصلحت (و نسئله) و در مى خواهيم از او (المعافاه فى الاديان) رستگارى را در دينها (كما نسئله المعافاه) همچنانكه مى خواهيم رستگارى را (فى الابدان) در بدنها، چه همچنانكه در ابدان امراض و علل مى باشد در اديان نيز مى باشد از عقايد فاسده و اعمال غيرشايسته
(اوصيكم عباد الله) وصيت مى كنم شما را اى بندگان خدا (بالرفض لهذه الدنيا) به گذاشتن دنياى ناپايدار (التاركه لكم) كه ترك كننده شما است به ناچار (و ان لم تحبوا تركها) و اگر چه دوست نداريد ترك او را به اختيار (و المبليه لاجسادكم) و پوساننده است مر جسدهاى شما را (و ان كنتم تحبون تجديدها) و اگر چه دوست داشته باشيد نوى و تازگى آن را (فانما مثلكم و مثلها) پس جز اين نيست كه داستان شما و داستان دنيا (كسفر سلكوا سبيلا) همچو مسافرانى است كه روند به راهى (فكانهم) پس گوييا كه ايشان (قد قطعوه) برنده اند آن را (و اموا علما) و قصد كنند نشانه آن را (فكانهم) پس گوييا كه ايشان (قد بلغوه) رسيده اند به آنجا، زيرا كه هر كه در راهى مى رود ناچار است او را از مطلبى و غايتى، پس چون قدم نهاد فكانه رسيده است به آن مطلب.
(و كم عسى المجرى الى الغايه) آيا شايد روان گشته به سوى مطلب و غايت.
اين استفهام است از براى آنچه مرجو است از بقاى دنيا.
(ان يجرى اليها) آنكه جارى شود به سوى آن غايت (حتى يبلغها) تا آنكه برسد به آن (و ما عسى ان يكون بقاء من له) اين نيز استفهام است از براى تحقير طلب بقاء يعنى آيا شايد آنكه يافت شود بقاى كسى كه
مر او را است (يوم لا يعدوه) روزى كه درنگذرد از آن روز (و طالب حثيت) و طلب كننده نرم شتابنده كه مرگ است (يحدوه فى الدنيا) مى راند او را در دنيا به تازيانه رنج و عنا (حتى يفارقها) تا مفارقت مى كند از آن (فلا تنافسوا فى عز الدنيا) پس رغبت نكنيد در عزت و ارجمندى دنيا (و فخرها) و فخر كردن به آن (و لا تعجبوا) و شگفت منماييد و خوشحال مشويد (بزينتها و نعيمها) به آرايش دنيا و نعمت و ناز او (و لا تجزعوا) و جزع مكنيد (من ضرائها و بوسها) از دشوارى و سختى آن (فان عزها و فخرها الى انقطاع (و زينتها و نعيمها الى زوال) و آرايش و نعمت او مى كشد به زوال و فناء (و ضرها و بوسها الى نفاد) و دشوارى و سختى آن منجر مى شود به سوى نيست شدن (و كل مده فيها الى انتهاء) و هر مدتى كه در او است به انتها مى كشد (و كل حى فيها الى فناء) و هر زنده اى كه در او است باز مى گردد به فناء (او ليس لكم فى آثار الاولين) آيا نيست مر شما را در آثار پيشينيان (و فى آبائكم الماضين) و در پدران شما كه درگذشتگانند (تبصره) بينايى (و معتبر) و محل عبرت گرفتنى (ان كنتم تعقلون) اگر هستيد كه تعقل كنيد در امور دنيا (او لم تروا الى الماضين منكم) آيا نمى بينيد به ديده ب
صيرت به سوى گذشتگان از شما (لا يرجعون) كه باز نمى گردند اصلا (و الى الخلف الباقى) و به سوى پس گذاشته باقى مانده (لا يبقون) كه باقى نمى مانند (او لستم) آيا نيستيد شما (ترون اهل الدنيا) كه مى بينيد اهل دنيا را (يمسون و يصبحون) كه شبانگاه مى كنند و بامداد مى نمايند (على احوال شتى) بر حالهاى پراكنده (فميت يبكى) پس يكى مرده اى است كه مى گريند بر او (و آخر يعزى) و ديگرى پرسش مى نمايد او را در عزا (و صريع مبتلى) و يكى افتاده است به انواع بلا، گرفتار (و عائد يعود) و كسى ديگر پرسنده بيمار است كه مى رود به عيادت (و آخر بنفسه يجوذ) و ديگرى به نفس خود جان مى دهد (و طالب لدنيا) و يكى جوينده دنيا است (و الموت يطلبه) و حال آنكه مرگ مى جويد او را (و غافل) و ديگرى بى خبر از عقبى (و ليس بمغفول عنه) و غافل و بى خبر نيستند از او اصلا (و على اثر الماضى) و بر عقب گذشته است (ما يمضى البافى) گذشتن آنچه باقى است (الا فاذكروا) آگاه باشيد پس ياد كنيد (هادم اللذات) ويران كننده و شكننده لذتها كه مرگ است (و منغص الشهوات) و ناخوش سازنده شهوتها (و قاطع الامنيات) و قطع كننده آرزوها (عند المساوره) نزد برجستن (للاعمال القبيحه) براى كردارهاى ز
شت و عملهاى ناشايست.
و اتيان لفظ مساوره كه بر وزن مفاعله است و دال است بر بين اثنين به اعتبار آن است كه فعل قبيح را ناچار است از مانعى كه آن شرع است و عرف، پس در او توهم معنى مواثبه باشد.
(و استعينوا الله) و يارى خواهيد از خداى تعالى (على اداء واجب حقه) بر ادا كردن حق واجب او (و ما لا يحصى) و آنچه شمرده نمى شود (من اعداد نعمه و احسانه) از شمارهاى نعمتهاى بى پايان و نيكويى كردن او