خطبه 104-صفات پيامبر - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

فتح الله کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 104-صفات پيامبر

اين غايت خطبه اى است كه اظهار مى كند در او، بدى حال عرب را در زمان جاهليت و خوشحال گشتن ايشان و مرفه البال شدن به وجود باجود حضرت رسالت عليه افضل الصلوات و التحيه و مى فرمايد كه زمان جاهليت در نهايت پريشانى و بدحالى بودند: (حتى بعث الله محمدا صلى الله عليه و آله و سلم) تا آنكه برانگيخت حق سبحانه و تعالى محمد را صلى الله عليه و آله و سلم (شهيدا) در حالتى كه گواه بود بر امتان (و بشيرا) و بشارت دهنده مطيعان (و نذيرا) و بيم كننده عاصيان (خير البريه طفلا) بهترين خلايق بود در زمان طفوليت (و انجبها كهلا) و كريمترين ايشان، در حالت كهولت (اطهر المطهرين) پاكيزه ترين پاك كرده شدگان (شيمه) از روى خلق عظيم (و اجود المستمطرين) و بخشنده ترين جماعتى كه باران عطا از ايشان خواسته (ديمه) بارانى از روى رحمت بى ترس و بيم اين اشارت است به كثرت جود آن حضرت.

چنانچه در روايت واقع شده كه چون شب مى رسيد در ميان فراش قرار نمى گرفت تا آنكه جميع ذهب و فضه را كه در آن خانه بود تصدق مى فرمود.

بعد از آن خطاب مى فرمايد به اعراب و مى گويد كه اى اهل عرب: (فما احلولت الدنيا لكم) پس شيرين نشد دنيا از براى شما (فى لذتها) در لذت حيات
و مطالب آن (و لا تمكنتم) و متمكن نشديد و توانا نگشتيد (من رضاع اخلافها) از شير خوردن پستانهاى دنيا.

اين مستعار است از براى وجوه مطالب و مكاسب دنيا.

يعنى مقاصد دنيويه شما از قوت به فعل نيامد.

(الا من بعد ما صادفتموها) مگر بعد از هدايت آن حضرت يافتند دنيا را (جائلا) در حالتى كه در جولان بود (خطمها) مهار دولت آن (قلقا وضينها) مضطرب بود و متزلزل، تنگ پالان نكبت آن (قد صار حرامها) به تحقيق كه گرديده بود حرام دنيا در زمان جاهليت (عند اقوام) نزد مردمان اشرار (بمنزله السدر المخضود) به منزله كنار بى خار (و حلالها بعيدا غير موجود) و حلال دنيا دور بود و معدوم در عرصه روزگار.

بعد از آن به بركت ميمنت حضرت رسالت، اين قضيه منعكس شد.

(و صادفتموها و الله) و يافتيد دنيا را به خدا سوگند (ظلا ممدودا) سايه كشيده (الى اجل معدود) تا وقت شمرده شده كه زمان انقضاء عمر است.

استعاره فرموده از براى دنيا لفظ ظل را به اعتبار آنكه نفع او در معرض زوال است.

(فالارض لكم شاغره) پس زمين از براى شما خالى است از مدبر و متصرف، و در تحت تصرف غير شما نيست.

(و ايديكم فيها مبسوطه) و دستهاى شما در زمين گسترده شده است.

(و ايدى القاده عنكم مكفوفه) و دسته
اى كشنده از شما ممنوع و بازداشته شده است (و سيوفكم عليهم مسلطه) و شمشيرهاى شما بر ايشان مسلط و غالب است.

(و سيوفهم عنكم مقبوضه) و شمشيرهاى ايشان از شما بازگرفته شده است.

(الا ان لكل دم) بدانيد كه مر هر خون معصومى را (ثائرا) خونخواهى هست (و لكل حق طالبا) و هر حقى را جويائى هست (و ان الثائر فى دمائنا) و به درستى كه طلب كننده قصاص در خونهاى ما (كالحاكم فى حق نفسه) همچو حكم كننده است در حق نفس خود.

يعنى تقصير نمى كند در آن اصلا.

همچه صاحب حق كه منتفع مى شود به حق خود و متضرر مى گردد به ترك آن.

/ 651