ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

فتح الله کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

(تعرككم) بمالد شما را آن رايت (عرك الاديم) مثل ماليدن چرم (و تدوسكم) و بكوبد شما را (دوس الحصيد) مانند كوفتن كشت درويده در خرمن استعاره فرموده وصف عرك را از براى فتنه به اعتبار آنچه نازل شود به ايشان از بليت و وصف دوس را به اعتبار آزار و اهانت.

(و تستخلص المومن من بينكم) برگزيند مومن را از ميان شما از براى انداختن در بلا و خطر (استخلاص الطير) مثل برگزيدن مرغ (الحبه البطينه) دانه فربه را (من بين هزيل الحب) از ميان دانه لاغر (اين تذهب بكم المذاهب) به كجا مى برد شما را روشهاى باطله (و تتيه بكم الغياهب) و متحير مى سازد شما را ظلمتهاى جهالت (و تخدعكم الكواذب) و فريب مى دهد شما را آمال كاذبه، كه سانح گردد از نفس اماره خادعه (و من اين توتون) و از كجا آورده مى شويد (و انى توت كون) و كى بازگردانيده مى شويد از آنچه بر آن هستيد از راه غفلت و جهالت (و لكل اجل كتاب) و مر هر اجلى ا از آجال، كتابى است كه نوشته شده است نزديك حضرت بارى (و لكل غيبه اياب) و هر هر چيزى را كه غايب است و پنهان، بازگشتنى است.

(فاستمعوا) پس بشنويد نصيحت را (من ربانيكم) از عالم ربانى خود يعنى از كسى كه دانا است به علمهايى كه فراگ
رفته است از جانب الهى به واسطه حضرت رسالت پناهى مراد نفس نفيس خودش است عليه الصلوه و السلام (و احضروه) و حاضر كنيد به سوى او (قلوبكم) دلهاى خود را از جهت استماع موعظه و نصيحت (و استيقظوا) و بيدار شويد از خواب غفلت و جهالت (ان هتف بكم) اگر آواز دهد شما را به مشغول شدن به طاعت و عبادت (و ليصدق رائد اهله) مى بايد كه راست گويد مرشد قوم به اهل خود، آنچه شنود از عالم ربانى.

يعنى بايد كه برساند هر يك از حاضران به اهل و قبيله خود، آنچه مى شنود از علم و حكمت و موعظه بى زياده و نقصان، تا منتفع شوند به آن حكمت و موعظه و رجوع نمايند به طاعت.

استعاره فرموده لفظ رايد را كه موضع است از براى كسى كه فرستاده شده باشد به طلب آب و گياه از براى مرشد قوم، كه مبشر قوم است و سبب انتفاع ايشان است.

(و ليجمع) و بايد كه جمع كند رائد در حضور امام مفترض الطاعه (شمله) تفرقه و پراكندگى خاطر را كه سانح شده باشد از ممر تعلقات دنيا و بالكليه متوجه او شود.

(و ليحضر ذهنه) و حاضر سازد ذهن و زيركى خود را تا علوم و حكمت و نصيحت را كما هى اخذ نمايد و به قوم خود رساند.

و بعضى گفته اند كه اراده فرموده آن حضرت به (رايد) فكر را و به (اهل) نفس را.

يعنى ب
ايد كه فكر، برساند به نفس انسانى آنچه كسب نموده از كمالات و متابعت دلالت عقليه نمايد نه شهوات نفسانيه.

(فلقد فلق لكم الامر) پس هرآينه شكافته است از براى شما كار دين را و روشن ساخته است تاريكى جهل را به نور يقين (فلق الخرزه) مثل شكافتن مهره.

مراد نفس نفيس خودش است.

تخصيص (خرزه) تنبيه است بر آن كه قلع جهالت و قطع ضلالت به مرتبه اى نموده كه قطعا عود آن صورت نمى بندد.

مثل فلق خرزه كه اصلا التحام آن به فعل نمى آيد.

(و قرفه) و باز كرده آن امر را بالكليه (قرف الصمغه) چون بازكردن صمغ از درخت.

يعنى از براى شما ابقاى علم دين كرده به تمامى آنچه بايد.

چون بازكردن صمغ از درخت كه باقى نگذارند چيزى را از آن (فعند ذلك) پس نزد آن حال، يعنى با وجود فلق دين و قرف راه يقين (اخذ الباطل ماخذه) فراگرفت باطل موضع فراگرفتن خود را (و ركب الجهل مراكبه) و سوار شد جهل بر مركبهاى خود (و عظمت الطاغيه) و بزرگ شدند از حد درگذشتگان از جاده مستقيم (و قلت الراعيه) و كم شدند رعايت كنندگان شرع قويم در بعضى روايات الداعيه واقع شده.

يعنى كم گشتند دعوت كنندگان مردم به راه حق و منهج صدق (و صال الدهر) و حمله آورد روزگار (صيال السبع العقور) مانند حمله
آوردن درنده گزنده (و هدر فنيق الباطل) و آواز داد شتر نر باطل (بعد كظوم) بعد از سكوت و خاموش شدن آن استعاره فرموده فنيق را از براى استعجال باطل و قوت آن در زمان ظلم و فتنه و لفظ كظوم از براى ضعف باطل و سكون فتنه در زمان عدالت (و تواخى الناس على الفجور) و دست برادرى گرفتند مردمان بر فعل ناشايست و عمل شنيع (و تهاجروا على الدين) و دور شدد از يكديگر بر دين منيع (و تحابوا على الكذب) و دوستى گرفتند با يكديگر بر دروغ و زور (و تباغضوا على الصدق) و دشمنى كردند با هم بر راستى در امور (فاذا كان ذلك) پس چون باشد حال بدين منوال (كان الولد غيظا) باشند فرزندان سبب خشم پدران به واسطه نشو او بر غير دين و ادب يا به جهت عدم مونت.

چه، تحصيل معيشت در آن زمان دشوار باشد و با تعب.

فحينئذ فرزند سبب محنت پدر شود و همه كس نجات خود را خواهد.

(و المطر قيظا) و باشد باران در گرماى تابستان، يعنى باران نه در وقت خود آيد.

و اين كنايت است از جدب و قحط آن سال (و تفيض اللثام فيضا) و بسيار شوند لئيمان بسيار شدنى (و تغيض الكرام غيظا) و كم شوند كريمان كم شدنى.

يعنى امور به عكس صورت بندد و اوضاع عالم مختلف گردد.

(و كان اهل ذلك الزمان دئابا) و باشند
مردم آن روزگار گرگان (و سلاطينه سباعا) و پادشاهان آن زمان درندگان.

استعاره فرموده لفظ ذئاب را از براى اكابر آن زمانه و وصف سباع را از براى سلاطين ذى شوكت، به اعتبار تسلط ايشان و مردمان ذى حرفه (و اوساطه آكالا) و مردمان ميانه آن زمان طعمه هاى ستمكاران.

(و فقرائه امواتا) و درويشان ايشان، مردگان.

يعنى گوييا به واسطه استيلاى ظالمان بر ايشان ماده حيات، از ايشان منقطع شده.

(و غار الصدق) و نقصان پذيرد راستى (و فاض الكذب) و بسيار شود دروغ و ناراستى (و استعملت الموده باللسان) و استعمال كرده شود دوستى به زبان (و تشاجر الناس بالقلوب) و خلاف كنند مردمان به دلها در آن اوان (و صار الفسوق نسبا) و بگردد فسقها نسب و اصل ايشان (و العفاف عجبا) و پاكدامنى، عجب و شگفت ايشان (و لبس الاسلام) و پوشيده شود اسلام، لباس باژگونه.

(لبس الفر و مقلوبا) همچو پوشيدن پوستين در حالتى كه باشد واگردانيده شده.

يعنى پشت و به روى كرده شده و اين كنايت است از تقلب احوال و تغير اقوال و لبس نفاق و استعلام اسلام به خلاف فرموده خالق انفس و آفاق، و وضع معروف، به جاى منكر و منكر در مقام معروف.

/ 651