ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

فتح الله کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

(اماد السماء) به حركت درآورد آسمان را (و فطرها) و بشكافد آن را (و ارض الارض) و حركت دهد زمين را (و ارجفها) و بجنباند آن را (و قلع جبالها) و بركند كوههاى زمين را (و نسفها) و پراكنده گرداند اجزاى آن را (و دك بعضها بعضا) و بكوبد بعضى از آن جبال، بر بعضى (من هيبه جلالته) از خوف جلالت و عظمت خود (و مخوف سطوته) و ترس غالبيت و قهارت خود (و اخرج من فيها) و بيرون آورد هر كس كه باشد در بطن زمين (فجددهم) پس تجديد نمايد و نو پديد كند، ايشان را (بعد اخلاقهم) بعد از كهنه گردانيدن ايشان (و جمعهم) و جمع كند ايشان را (بعد تفريقهم) بعد از متفرق ساختن اجزاى ايشان (ثم ميزهم) بعد از آن تميز فرمايد ايشان را (لما يريد) از براى آنچه اراده نموده باشد (من مسائلتهم) ا
ز سوال كردن بر ايشان (عن الاعمال) از عملها و كردارها (خبايا الافعال) و از پوشيده هاى فعلها (و جعلهم فريقين) و گرداند ايشان را دو فريق (انعم على هولاء) انعام فرمايد بر اين فريقى كه سزاوار جنان باشد.

(و انتقم من هولاء) و انتقام كشد از گروهى ديگر كه لايق نيران باشند.

كه فريق فى الجنه و فريق فى السعير (فاما اهل الطاعه) پس اما اهل صلاح و فرمان را (فاثابهم بجواره) پس پاداش دهد ايشان را به جوار رحمت خود (و خلدهم فى داره) و جاويد گرداند ايشان را در سراى خود كه آن دارالسلام است (حيث لا يظعن النزال) جايى كه كوچ نكنند فرودآيندگان.

(و لا يتغير بهم الحال) و متغير نشود و متبدل نگردد به ايشان حال، در آن مكان.

(و لا تنوعهم الافزاع) و نرسد ايشان را ترسها (و لا تنالهم الاسقام) و در نيابد ايشان را بيماريها (و لا تعرض لهم الاخطار) و پيش نيايد ايشان را خطرها (و لا تشخصهم الاسفار) و از جايى به جايى نفرستد ايشان را سفرها بلكه هميشه باشند در آن دارالقرار، با جميع لذات و ساير نعمات آفريدگار (و اما اهل المعصيه) و اما اهل عصيان و طغيان (فانزلهم) پس فرود آورد ايشان را (شر دار) در بدترين سرايى (و غل الايدى) و ببندد دستهاى ايشان را (الى
الاعناق) به گردنها (و قرن النواصى بالاقدام) و پيوسته گرداند موى هاى پيشانى ايشان را (و البسهم) و بپوشاند در ايشان (سرابيل القطرن) پيراهنهاى قطران (و مقطعات النيران) و جامه هاى آتش سوزان و قطران روغنى است در نهايت عفونت به مرتبه اى كه اگر به فرض، قطره اى از آن در دنيا ريزند اهل دنيا بيجان شوند از عفونت آن.

و آن را به خورد دوزخيان دهند و بر اعضاى ايشان مى مالند تا آتش به سرعت هر چه تمامتر، متشبث شود بر ابدان ايشان.

پس باشند اهل عصيان (فى عذاب) در عذابى و نكالى (قد اشتد حره) كه سخت باشد گرمى آن (و باب قد اطبق على اهله) و در ميان درى كه بهم آورده باشند در را بر اهل آن (فى نار لها كلب) در آتشى كه باشد او را شره و حرص بر دوزخيان (و لجب) و غلبه اصوات (و لهب ساطع) و زبانه بلندشونده (و قصيف هائل) و آواز سخت هول آورنده (لا يظعن مقيمها) كوچ نكند اقامت كننده در آتش سوزان و نقل ننمايند از آن مكان (و لا يقادى اسيرها) و فديه ندهد گرفتاران آتش، چه او از فدا عاجز باشد، و بر تقدير عدم عجز او، فديه را از او اخذ ننمايند و قبول نكنند.

(و لا تقصم كبولها) و شكسته نشود قيدهاى آتش (لا مده للدار) مدتى و نهايتى نباشد مر آن سرا را (فتف
نى) تا فانى شود (و لا اجل للقوم) و غايتى معين نباشد مر آن قوم را (فيقضى) تا به سرآيد و از عذاب برهند.

بعضى ديگر از اين خطبه: (فى ذكر النبى صلى الله عليه و آله و سلم) در صفت حضرت رسالت است- عليه الصلوه و التحيه- (قد حقر الدنيا) به تحقيق كه حقير داشت حضرت پيغمبر دنيا را.

و در بعضى نسخ حقر به تشديد واقع شده.

يعنى حقير گردانيد دنيا را در نظر امتان.

(و صغرها) و كوچك شمرد آن را، يعنى زهد ورزيد در آن و واگذاشت آن را.

(و اهون بها) و آسان كرد.

يعنى سهل انگاشت آن را.

(و هونها) و خوار گردانيد آن را در نظر مردمان.

يعنى در ذكر مذمت او بسيار كوشيد.

(و علم) و دانست به علم يقين (ان الله سبحانه) آنكه خداى تعالى (زواها عنه) دور داشت تعلقات دنيا را و بگردانيد آن را از او (اختيارا) از جهت برگزيدن او سبحانه آن حضرت را (و بسطها لغيره) و گسترانيد آن را از براى غير او (احتقارا) از جهت خوار داشتن آن غير را (فاعرض عن الدنيا بقلبه) پس روى گردانيد از دنياى دنى، به دل خود.

يعنى خاطر خود را بالكليه از تعلقات آن منقطع ساخت.

(و امات ذكرها عن نفسه) و مى رانيد ياد دنيا را از نفس خود، يعنى اصلا متذكر آن نشد و به ذكر آن نپرداخت.

(و احب) و دوست داشت.

(ان تغيب زينتها) آنكه غايب شود آرايش دنيا (عن عينه) از ديده بابصيرت او (لكيلا يتخذ
منها رياشا) تا فرانگيرد از زينت آن لباس تجمل و آرايش را (و يرجو فيها مقاما) و اميد ندارد در آن مقام كردن و آسايش نمودن.

(بلغ عن ربه) برساند از جانب پروردگار خود به خلقان، پيغام را (معذرا) در حالتى كه عذر درست آرنده بود به امتان و اثبات حجت نموده بود از براى ايشان (و نصح لامته) و نصيحت فرمود امتان خود را (منذرا) در حينى كه بيم كننده بود ايشان را (و دعا الى الجنه) و خواند خلايق را به بهشت (مبشرا) در حالتى كه بشارت دهنده بود.

بعد از آن درصدد تعريف اهل بيت آن حضرت برآمده، مى فرمايد كه: (نحن شجره النبوه) ما كه اهل بيتيم، درخت نبوتيم.

لفظ شجره مستعار است از براى بنى هاشم.

يعنى ما اولاد هاشميم.

(و محط الرساله) و موضع فرود آمدن پيغام الهى (و مختلف الملائكه) و محل آمد و شد فرشتگان بارگاه پادشاهى (و معادن العلم) و معدنهاى علم و عرفان (و ينابيع الحكم) و چشمه هاى حكمتهاى بى پايان (ناصرنا و محبنا) يارى دهنده ما و دوست يكجهت ما (ما ينتظر الرحمه) چشم مى دارد رحمت الهى را (و عدونا و مبغضنا) و خصم ما و دشمن دارنده ما (ينتظر السطوه) انتظار مى كشد قهر نامتناهى را

/ 651