بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
يعنى گاهى زيد دارد و گاهى عمرو (و عيشها ذنق) و زندگانى او مكدر است و تيره (و عذبها اجاج) و آب شيرين آن تلخ است و بى مزه.چه مال آن عذاب است در آخرت و مرجع آن مرارت عقوبت.(و حلوها صبر) و شرين آن تلخ ناك است.(و غذائها سمام) و طعامهاى آن زهرهاى منجر به هلاك است.(و اسبابها رمام) و ريسمانهاى مواصلت آن پوسيده است از هم ريخته.(حيها بعرض موت) زنده آن پيش آمده است به مرگ (و صحيحها بعرض سقم) و تندرست آن پيش آمده است به بيمارى و در بعضى روايت به غين منقوطه واقع شده است.يعنى صحيح آن هدف تير بيمارى است.(ملكها مسلوب) ملك دنيا ربوده شده است.زيرا كه بى اعتبار است (و عزيزها مغلوب) و غالب آن مغلوب گشته است.از جهت آنكه ناپايدار است (و موفورها منكوب) و مال داران نكبت رسيده است در نهايت حال (و جارها محروب) و همسايه او ربوده شده است از مال (الستم فى مساكن من كان قبلكم) آيا نيستيد شما در مسكنهاى كسانى كه بودند پيش از شما (اطول اعمارا) درازتر از روى عمرها (و ابقى آثار) و پاينده تر از روى اثرها و نشانه هاى ديار (و ابعد امالا) و دور و درازتر از روى اميدهاى بى شمار (و اعد عديدا) و آماده تر از روى شمار (و اكثف جنودا) و انبوهتر از روى لشگر بى شمار (و تعبدوا للدنيا) پرستيدند از براى دنيا (اى تعبد) هر پرستيدنى (و اثروها) و برگزيدند دنيا را (اى ايثار) هر برگزيدنى (ثم ظعنوا عنها) بعد از آن كوچ كردند از دنيا (بغير زاد مبلغ) بى توشه اى رساننده به منزل (و لا ظهر قاطع) و بى مركبى قطع كننده مراحل (فهل بلغكم) پس آيا رسيد به شما (ان الدنيا سخت لهم) كه دنيا سخاوت ورزيد از براى اهل سلف (نفسا بفديه) نفسى را به فديه دادن و واخريدن (او اعانتهم) يا يارى داد ايشان را (بمعونه) يارى دادنى (او احسنت لهم) يا احسان كرد مر ايشان را (صحبه) از روى همراهى (بل ارهقتهم) بلكه دررسانيد ايشان را (بالفوادح) به امور شديده (و اوهنتهم بالقوارع) و سست گردانيد ايشان را به مصيبتهاى شديده كوبنده (و ضعضعتهم بالنوائب) و جنبانيد و به حركت درآورد ايشان را به حادثه ها (و عفرتهم لل مناخر) و به خاك ماليد رخساره ايشان را به سوراخهاى بينى ها (و وطئتهم بالمناسم) و لگدكوب كرد ايشان را به دستها و پايها (و اعانت عليهم ريب المنون) و يارى داد ايشان را گردش دوران، يعنى دنيا يارى حوادث دوران نمود تا به اتفاق يكديگر فانى ساختند ايشان را.(فقد رايتم تنكرها) پس به تحقيق كه ديديد شما تغير و ناشناسى دنيا را (لمن دان لها) مر كسى را كه نزديكى ورزيد به سوى او (و آثرها) و برگزيد او را (و اخلد اليها) و چسبيد به او (حتى ظعنوا عنها) تا وقتى كه كوچ كردند از دنيا (لفراق الابد) به فراق ابدى كه ديگر بازگشت نباشد ايشان را (هل زودتهم) آيا توشه اى داد ايشان را (الا السغب) مگر گرسنگى استفهام از براى تقرير است، يعنى البته گرسنگى و بى برگى را توشه ايمان گردانيد.و بر اين قياس است اينكه مى فرمايد كه: (او احلتهم) يا فرود آورد ايشان را (الا الضنك) مگر جاى تنگ (او تورت) يا روشن گردانيد ايشان را (الا الظلمه) مگر تاريكى كه آن كسب جهل است و نادانى (او اعقبتهم) يا از پى درآورد ايشان را (الا الندامه) مگر پشيمانى (افهذه توثرون) آيا پس از اين، دنياى بى اعتبار را اختيار مى كنيد.(ام اليها تطمئنون) يا به سوى آن آرام مى گيريد.(ام ع ليها تحرصون) يا بر او حريصيد و اميدواريد (فبئست الدار) پس بد سرايى است دنيا (لمن لم يتهمها) از براى كسى كه متهم ندارد او را و دل بندد او را و او را مطلوب خود داند (و لم يكن فيها) و نباشد در او (على وجل منها) و ترس از خطر او، و نيكو سرايى است از براى شخصى كه متهم داند آن را، و آن را مطلوب خود نداند و عمل كند در او و بر ترس و خوف و خطر او و عالم باشد به عاقبت آن.(فاعملوا) پس عمل كنيد (و انتم تعلمون) و حال آنكه شما مى دانيد (بانكم تاركها) به آنكه ترك كننده دنياييد (و ظاعنون عنها) و كوچ كننده ايد از آن (و اتعظوا فيها) و پند گيريد در آن (بالذين قالوا) به آنانكه گفتند (من اشد منا قوه) كيست سختتر از ما از روى توانايى؟ (حملوا الى قبورهم) برداشته شدند به سوى قبرهاى خود (فلا يدعون ركبانا) پس خوانده نشدند سواران (و انزلوا الاجداث) و فرود آورده شدند در قبور (و لا يدعون ضيفانا) پس خوانده نشدند مهمانان يعنى در اين هر دو حال لفظ ركبان و ضيفان را بر ايشان اطلاق نكردند.چه عادت عرب آن بود كه چون جماعتى محمول مى شدند مى ناميدند ايشان را سواران و هر گاه كه منزل مى شدند مى خواندند ايشان را ميهمان و اين در حال زندگى ايشان بود، اما در حال مردن اين هر دو اسم بر ايشان اطلاق نمى كردند.(و جعل لهم من الصفيح) و گردانيده شده از براى ايشان از سنگ (اجنان) قبرها (و من التراب اكفانا) و از خاك، كفنها (و من الرفات جيران) و از استخوانهاى پوسيده، همسايه ها (فهم جيره) پس ايشان همسايگانند (لا يجيبون داعيا) اجابت نمى كنند خواننده را (و لا يمنعون ضيما) و بازنمى دارند ستم را (و لا يبالون مندوبه) و اصلا باك نمى دارند از نوحه كردن (ان جيدوا لم يفرحوا) اگر داده شوند باران نمى گردند فرحان و شادان و ان قحطوا لم يقنوا) و اگر رسيده شدند به قحط و تنگى نيستند نوميدان (جميع) جمع كرده شده اند (و هم احاد) و حال آنكه منفردند و متفرق (و جيره) و همسايگانند (و هم ابعاد) و حال آنكه دورند (متدانون) نزديكانند (لا يتزاورون) حال آنكه زيارت يكديگر نمى كنند (و قريبون) و خويشانند (لا يتقاربون) و حال آنكه خود را خويش نمى شمارند (حلماء) بردبارانند (قد ذهبت اضغانهم) در حالتى كه رفته است كينه هاى ايشان (و جهلاء) و نادانند.يعنى درك چيزها نمى كنند.(قد ماتت احقادهم) در آن حال كه مرده است حقدها و حسدهاى ايشان.(لا يخشى فجعهم) ترسيده نمى شود درد خوردن ايشان، يعنى از درد واندوه خود نمى ترسند.(و لا يرجى دفعهم) و اميد داشته نمى شود دفع كردن ايشان، يعنى از دفع و طرد خود باك ندارند.(استبدلوا بظهر الارض بطنا) بدل كرده اند به ظاهر زمين درون را (و بالسعه ضيقا) و به فراخى، تنگى را (و بالاهل غربه) و به انسيت غريبى را.(و بالنور ظلمه) و به نور تاريكى را (فجاوها) پس آمدند به زمين (كما فارقوها) همچنانكه مفارقت كردند از آن.يعنى آمدند به زمين به بازگشت دوم بار، همچنانكه مفارقت كرده بودند از آن اول بار كقوله تعالى منها خلقناكم و فيها نعيدكم (حفاه عزاه) در حالتى كه پابرهنگان و تن برهنگان بودند و محتمل است كه معنى چنين باشد كه: آمدند به دنيا از شكم مادران سر و پاى برهنه پس از دنيا اين چنين مفارقت كردند.(قد ظعنوا عنها) به تحقيق كه كوچ نمودند از دنيا (باعمالهم) با كردارهاى خود (الى الحيوه الدائمه) به سوى زندگانى دائمى (و الدار الباقيه) و سراى باقى (كما قال سبحانه) چنانكه فرموده است حق سبحانه و تعالى (كما بدانا اول خلق نعيده) همچنانكه در آغاز آفريديم خلقان را، اعاده كنيم ايشان را بار دوم (وعدا علينا) اين وعده اى است لازم و متحتم بر ما.(انا كنا فاعلين) به درستى كه ما كنندگانيم و قادر بر آن اعاده ايم.