خطبه 138-اشارت به حوادث بزرگ
(يومى فيها الى ذكر الملاحم) اشارت مى فرمايد در اين خطبه به واقعات عظيمه و فتن كثيره كه واقع شود در ميان مردمان و بيان مى نمايد ظهور مهدى صاحب الزمان را عليه صلوات الله الملك المنان.و مى گويد كه چون صاحب الزمان ظهور كند (يعطف الهوى على الهدى) ميل دهد هواى نفس را بر هدى و مايل سازد نفوس بشريت را بر قوانين دين خدا (اذ عطفوا الهدى على الهدى) وقتى كه مايل سازند مردمان هدايت را بر هوى (و يعطف الراى على القران) و بازگرداند راى مردمان را بر طبق قرآن (اذ عطفوا القران على الراى) وقتى كه بازگردانند قرآن را بر طبق راى خود يعنى وقتى كه مردمان برگردند از قرآن و از دين اله ظاهر گردد القائم بالله عليه و على ابائه صلوات اللهدر اين فصل نيز بيان زمان صاحب الزمان مى كند و مى گويد كه فتن آن روز در نهايت شدت باشد (حتى تقوم الحرب بكم) تا به مرتبه اى كه قائم شود حرب به شما، يعنى به اولاد شما (على ساق) بر ساق خود.و اين كنايت است از شدت حرب در آفاق (باديا نواجذها) در حالتى كه ظاهركننده باشد حرب دندانهاى خود را چون درندگان نزد غضب (مملوه اخلافها) پر باشد پستانهاى آن، و اين كنايت است از تماميت استعداد آن همچو استكمال شير در پستان (حلوا رضاعها) شيرين باشد شير دادن آن در بدايت آن (علقما عاقبتها) تلخ باشد نهايت آن استعاره فرموده لفظ حلو را از براى داخل شدن مردمان در حرب به اعتبار اقبال اهل نجده بر آن.و لفظ علقم را از براى رسيدن مردمان به هلاكت و ضعف در عاقبت آن (الا و فى غد) بدان واقع شود اين وقايع فردا (و سياتى غد) و زود باشد كه بيايد فردا (بما لا تعرفون) به آن چيزى كه نشناسيد شما، اين تنبيه است بر ظهور امام منتظر (ياخذ الوالى من غيرها) اخذ كند حاكمى كه از غير آن طايفه باشد (عمالها) عاملان ايشان را.يعنى قائم بگيرد عمال مردمان را (على مساوى اعمالها) بر بديهاى اعمال ايشان (و تخرج له الارض) و بيرون آورد زمين از براى صاحب الزما
ن (افاليذ كبدها) پاره هاى جگر خود را.استعاره فرموده لفظ افاليذ كبد را از براى كنوز زمين به اعتبار خفا و عزت آن مثل اكباد كه خفى و عزيز است در اجساد (و تلقى اليه) و بيندازد زمين به سوى آن امام عالى مقام عليه السلام (سلما) از روى طوع و رغبت (مقاليدها) كليدهاى خزاين خود را (فيريكم) پس بنمايد به شما (كيف عدل السيره) كه چگونه است عدالت در روش مملكت دارى و رعيت پرورى (و يحيى) و زنده كند (ميت الكتاب و السنه) مرده كتاب و سنت را.يعنى زنده گرداند از آنچه متروك است در ميان امت و چون ظهور خاتم امامان در آخرالزمان است پس خطاب يريكم به اعتبار تغليب حاضران باشد بر غايبان مثل خطابيات قرآن.در اين فصل اشاره مى نمايد به فتنه عظيمه عبدالملك بن مروان و مى فرمايد كه: (كانى به) گوييا من مى نگرم به آن مرد يعنى عبدالملك (قد نعق بالشام) كه فرياد كند در شام از براى دعوت خود (و فحص براياته) و برگرداند علمهاى خود را (فى ضواحى كوفان) در نواحى ظاهره كوفه و اين كنايت است از منقلب ساختن و متغير گردانيدن او امور كوفه را (فعطف عليها) پس ميل كند بر ايشان (عطف الضروس) مثل ميل كردن ناقه گزنده به دندان بر دوشندگان خود.وجه شبه غضب است يعنى خشمگين شود بر مردمان (و فرش الارض) و فرش سازد زمين را (بالروس) به سرهاى ايشان چنانچه در روايت واقع شده كه چون آن ملعون در شام ظهور كرد در حينى كه پدرش او را خليفه خود گردانيده بود بر جميع مردمان، به كوفه رفت و مصعب بن زبير را به قتل آورد بعد از آنكه مختار بن ابى عبيده ثقفى را به قتل رسانيده بود و حجاج را امر كرد به قتل عبدالله بن زبير و هدم خانه كعبه و او به منجنيق خانه كعبه را خراب كرد و عبدالله را بيرون آورد و به قتل رسانيد و اين در سال هفتاد و سوم بود از هجرت و خلق بسيار را از عرب به قتل رسانيد و حجاج را بر سر مردمان مسلط گردانيد تا به انواع ايذاء و آزار مردمان را
هلاك كرد و از اينجاست كه آن حضرت مى فرمايد كه: (قد فغرت فاغرته) به تحقيق كه گشاده سازد آن ملعون دهان خود را بر اذى و قتل اهل قبايل مثل سبع صايل.(و ثقلت فى الارض) و گران گردد در زمين (وطاته) قدم نهادن و ايستادن او (بعيد الجوله) در حالتى كه دور و دراز مى باشد جولان او در شهرهاى متباعده (و عظيم الصوله) و بزرگ باشد حمله آوردن او كنايت فرموده به ثقل وطاه از براى شدت باس او.و اشاره نموه به بعد جوله به اتساع تصرف و تملك او.و در بعضى روايت بعيد و عظيم به رفع واقع شده به آنكه خبر مبتداى محذوف باشد كه آن هو است، يعنى او بعيدالجوله و عظيم الصوله باشد.(و الله ليشردنكم فى اطراف الارض) به خدا سوگند كه براند و پراكنده گرداند شما را در جوانب زمين به سبب ظلم و جفا (حتى لا يبقى منكم الا قليل) تا آنكه باقى نماند از شما مگر اندكى (كالكحل فى العين) مانند سرمه در چشم و مقرر است كه اين عقوبات دنيويه ايشان بود تا اخرويه چه رسد.زيرا كه آزار بسيار كردند آن حضرت را در قصه حكمين و غير آن و بعد از آن اولاد طاهره او را ضايع ساختند.پس اولا حق سبحانه مختار را بر ايشان مسلط گردانيد تا در يك روز هفتاد هزار كس از كوفيان را به قتل رسانيد
و بار دوم حجاج را بر ايشان گماشت تا اكثر ايشان را هلاك ساخت و كوفه را خراب كرد و به ديگران پرداخت چنانچه در تواريخ مذكور است.و چون رسيدن اين فتن عظيمه به كوفيان به واسطه مخالفت و عناد و عدم اطاعت رب عباد بود از اين جهت مى فرمايد كه: (فلا تزالون كذلك) پس هميشه باقى باشيد به اين فتنه و آشوب (حتى توب الى العرب) تا بازگردد به سوى اهل عرب (عوازب احلامها) عقلهاى عمليه در نظام احوال كه غايب شده باشد از ايشان مثل رايهاى صائب در باب احتياط و تقوا و پرهيزكارى و پيروى ائمه و علما و غير آن.و گفته اند كه اين عرب اشارت است به عباسيان و معاونان ايشان چون قحطبه بن شبيب طايى و حميد و حسن و ابراهيم بن مصعب و ثنى بن رزيق و غير ايشان كه در بنى اميه مقهور بودند تا محلى كه ابومسلم مروزى ملك را تسليم بنى عباس كرد و خود بازگشت به مقر خود كه مرو بود.(فالزموا السنن القائمه) پس لازم شويد و پيروى نماييد سنتهاى ثابته را (و الاثار البينه) و نشانه هاى واضحه را (و العهد القريب) و پيمان نزديك را (الذى عليه باقى النبوه) كه بر او است باقى پيغامبرى، مراد ايام خلافت خودش است كه همچو ايام رسول الله در بسط عدل و ترويج دين (و اعلموا ان الشيطان)
و بدانيد به تحقيق كه دين سركش (انما يسنى لكم) جز اين نيست كه آسان مى گرداند از براى شما (طرقه) راههاى خود را (لتتبعوا عقبه) تا پيروى كنيد در عقب او و به واسطه آن درآييد در نيران كقوله انما يدعوا حزبه ليكونوا من اصحاب السعير.