خطبه 144-فضيلت خاندان پيامبر - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

فتح الله کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 144-فضيلت خاندان پيامبر

در اين خطبه بيان مى فرمايد بعثت پيغمبران على مقدار و فضايل و كمالات رسول مختار و انحراف جماعت اشرار از طريقه پروردگار و عدم تمسك ايشان به اهل بيت اطهار (بعث رسله) برانگيخت حق سبحانه و تعالى پيغمبران خود را (بما خصهم به) به آنچه مخصوص ساخت ايشان را به آن (من وحيه) از وحى خود به واسطه جبرئيل امين (و جعلهم) و گردانيد ايشان را (حجه له على خلقه) حجت واضحه و دليل هويدا بر آفريدگان خود (لئلا تجب الثحجه لهم) تا واجب و لازم نشود حجت و برهان مر ايشان را (بترك الاعذار اليهم) به سبب ترك عذر آوردن به سوى ايشان و لازم نگردانيدن حجت بر ايشان (فدعاهم) پس خواند سبحانه بندگان را (بلسان الصدق) به زبان راست كه دعوت حضرت رسالت است صلى الله عليه و آله و سلم كه مويد است به معجزات باهره (الى سبيل الحق) به سوى راه درست و استوار كه آن راه شريعت مطهره او است (الا ان الله) آگاه باش به درستى كه حضرت آفريدگار (قد كشف الخلق) آشكارا ساخت خلقان را (كشفه) آشكار ساختنى به آنكه تكليف فرمود ايشان را به عبادات.

چه تكليف كاشف است از آنچه حق سبحانه دانسته آن را به علم ازلى از فرمان عباد و عصيان ايشان (لا انه جهل ما اخفوه) نه آنكه ندان
سته آن چيزى را كه پنهان كرده اند (من مصون اسرارهم) از نگه داشتن سرهاى خودشان (و مكنون ضمائرهم) و انديشه هاى در دل گرفته ايشان (ولكن ليبلوهم) ولكن تا بيازمايد، يعنى معامله آزمايندگان كند به ايشان (ايهم احسن عملا) كه كداميك از ايشان بهترند از روى كردار (فيكون الثواب جزاء) تا باشد ثواب پاداش عمل ايشان (و العقاب بواء) و عذاب، جزاى كردار قبيح ايشان (اين الذين زعموا) كجايند آن كسانى كه دعوى كردند (انهم الراسخون فى العلم دوننا) آنكه ايشان ثابت و استوارند در علم كتاب و اخبار، نه ما كه اهل بيتيم (كذبا) از روى دروغ گفتن (و بغيا علينا) و از روى ظلم كردن و ستم نمودن بر ما (ان رفعنا الله) به جهت آنكه برداشت ما را خداى تعالى (و وضعهم) و فروگذاشت ايشان را (و اعطانا) و داد به ما منصب امامت و خلافت را (و حرمهم) و محروم ساخت ايشان را از آن (و ادخلنا) و درآورد ما را در عنايت خاص خود (و اخرجهم) و بيرون برد ايشان را.

از آن پس از روى كذب و بغى، بعضى از اين مخالفين دعوى امامت و خلافت كردند و بعضى دعوى فضيلت، به آنكه امامت و خلافت و فضيلت و عصمت و طهارت و غير ذلك در ما ورود يافته.

(بنا يستعطى الهدى) به ما خواسته مى شود هدايت و راهن
مايى (و يستجلى العمى) و به ما روشنى جسته مى شود از كورى و گمراهى، و چون مخالفين بى دين و معاندان پركين ما را وسيله هدايت خود نساختند لاجرم در وادى عمى همه گمراه شدند و از دين و راه حق، كور و بى بصيرت گشتند.

و من كان فى هذه اعمى فهو فى الاخره اعمى و اضل سبيلا.

(ان الائمه من قريش) به درستى كه امامان از قريشند به اتفاق (غرسوا فى هذا البطن) نشانده شده اند ايشان در اين بطن (من هاشم) ازهاشم بن عبدمناف و مويد اين است قول حضرت رسالت در حق شاه ولايت عليهما الصلوه و التحيه على مع الحق و الحق معه يدور حيث دار.

لا تصلح على سواهم) صلاحيت ندارد امامت بر غير ايشان (و لا تصلح الولاه من غيرهم) و صلاحيت ندارند واليانى كه غير ايشان باشند.

و مراد به اين امامان، ائمه معصومين هستند صلوات الله عليهم اجمعين، زيرا كه ايشان مخصوص شده اند از عموم قول حضرت رسالت پناه صلى الله عليه و آله كه الائمه من قريش به قول آن حضرت كه: مثل اهل بيتى كمثل سفينه نوح من ركب فيها نجى و من تخلف عنها غرق و انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدى پس پيروى ديگران موجب گمراهى باشد.

و ديگر كمال استحقاق امامت و خلافت كه آن عصمت است
و طهارت و معرفت و وفور علم، نزد اميرالمومنين بود و يازده فرزند وى عليهم السلام نه نزد ديگران و نصوص داله بر امامت و خلافت اميرالمومنين از كتاب و سنت ما لا يحصى است و علامه قدس سره العزيز دو هزار دليل را اجراء كرده در اين باب، پس ايشان را گذاشتن و تمسك به غير ايشان جستن عين كور دلى و بى بصيرتى است.

فنعم ما قال احمق بى بصر ز كور دلى غير بگزيده بر على ولى
(اثروا عاجلا) برگزيدند بنى اميه و اتباع ايشان متاع سراى ناپايدار را (و اخروا آجلا) و واپس انداختند كردار پسنديده و عمل شايسته را كه مخصوص است از براى دارالقرار (و تركوا صافيا) و ترك كردند زلال صافى آن دار را كه خالص است از تيرگيهاى اعراض و امراض منغصه عيش به عكس دنياى غدار (و شربوا اجنا) و آشاميدند آب متغير تيره را، يعنى حطام دنياى بى اعتبار را كه مخلوط است به كدر اعراض و امراض منغصه و انواع آزار.

(كانى انظر الى فاسقهم) گوييا من مى نگرم به فاسق ايشان، يعنى عبدالملك بن مروان (و قد صحب المنكر) در حالتى كه مصاحب است با فعل منكر كه شرب خمر است و انواع معاصى ديگر (فالفه) پس الفت گرفت بدان (و بسا به) و آرام گرفته با آن (و رافقه) و موافقت كرده آن منكر را (حتى شابت عليه مفارقه) تا آنكه پير شده يعنى سفيد گشته ميانهاى سر او (و صبغت به خلائقه) و رنگ گرفته به او طبيعتها و سرشتهاى او به رنگ حرص و آمال دنيويه (ثم اقبل) پس از آن روى آورده به امتعه فانيه (مزبدا) در حالتى كه كف برآورده (كالتيار) همچو درياى مواج زخار لا يبالى ما غرق) اصلا باك ندارد از آنچه غرق كرده تشبيه فرموده اقبال او را در حركاتى كه خارجند از
دين به بحر مواج و استعاره كرده از براى او لفظ مزبد را (او كوقع النار فى الهثيم) يا همچو افتادن آتش است در گياه خشك وجه شبه سرعت فعل است، يعنى همچنانكه آتش سريع است در افتادن در گياه خشك او نيز سريع است در احوال قبيحه به حيثيتى كه لا يحفل ما حرق) نينديشد از آنچه سوزاند از عباد و بلاد (اين العقول المستصبحه) كجايند عقلهاى چراغ برافروزنده (بمصابيح الهدى) به چراغهاى هدايت (و الابصار اللامحه) و بصرهاى نگرنده (الى منار التقوى) به نشانه هاى تقوا و طهارت، اين اشارت است به ائمه انام كه از صلب امام حسين عليه السلام هستند.

(اين القلوب التى واهبت لله) كجايند دلهايى كه بخشيده شده باشد از براى خداى تعالى.

يعنى مطيع و منقاد فرمان او شده باشند (و عوقدت على طاعه الله) و بسته شده باشند بر طاعت و فرمانبردارى او، يعنى مقصور باشند بر طاعت و محصور باشند در اطاعت (ازدحموا) انبوهى نموده اند بنى اميه و اتباع ايشان (على الحطام) بر متاع بى اعتبار (و تشاحوا على الحرام) و نزاع نموده اند با هم در فعل حرام (و رفع لهم) و برداشته شده است و نمايان گردانيده شده براى ايشان (علم الجنه و النار) نشانه بهشت و دوزخ (فصرفوا عن الجنه وجوههم) پس گرداني
ده اند از بهشت رويهاى خود را (و اقبلوا الى النار) و روى آورده اند به سوى دوزخ (باعمالهم) به عملهاى خود، يعنى به واسطه حطام دنياى ناپايدار متوجه شده اند به آتش پايدار (دعاهم ربهم) خوانده است ايشان را پروردگار ايشان به طاعت و عبادت (فنفروا و ولوا) پس رميده اند و پشت كرده اند به فرمان او (و دعاهم الشيطان) و خوانده است ايشان را شيطان (فاستجابوا) پس استجابت كرده اند و منقاد او شدند (و اقبلوا) و روى آورده به او و اطاعت قول او كرده

/ 651