خطبه 148-درباره اهل بصره
و از جمله خطب آن حضرت است كه واقع شده (فى ذكر اهل البصره) در ياد كردن احوال مردمان بصره و مذمت زبير و طلحه (كل واحد منهما يرجوا الامر له) هر يك از طلحه و زبير اميد مى دارند از براى خود، كار امارت را (و يعطفه عليه) و ميل مى دهد آن را بر نفس خسيس خود (دون صاحبه) نه صاحب خود چه ايشان مخالف بودند به يكديگر در نفس الامر و اگر چه متفق بودند در مخالفت كردن با امام زمان يعنى امير مومنان و سرور متقيان عليه صلوات الله الرحمن، و غرض ايشان در مخالفت نمودن به يكديگر نه انكار منكر بود بلكه طلب امارت بود چنانكه آورده اند كه اختلاف كردند در احقيت به تقديم نماز پيش از آنكه كارزار كنند تا آنكه عايشه بر آن قرار داد كه روزى محمد بن طلحه به امامت مردم اقدام نمايد و روزى عبدالله بن زبير و عايشه به واسطه عنادى كه داشت با اميرالمومنين عليه السلام امر كرد كه به صيغه السلام عليك يا اميرالمومنين به آن هر دو سلام كنند و حال آنكه حكم الهى صادر شده بود كه على بن ابيطالب را اميرالمومنين خوانند.
حاصل كلام آن عالى مقام آن است كه طلحه و زبير در كار دين مخالفت مى ورزيدند و دقيقه اى در تخالف فروگذاشت نمى كنند.
(لا يمتان الى الله ب
حبل) متوسل نمى شوند و نزديكى نمى جويند به سوى خدا به ريسمان پيمان (و لا يمدان اليه بسبب) و نمى كشند به سوى او رشته عهد را (كل واحد منهما) هر يك از ايشان (حامل ضب لصاحبه) بردارنده كينه است از براى يار خود (و عما قليل يكشف) و از پس اندك وقتى ظاهر سازد (قناعه به) پرده خود را كه ملاصق آن عهد و پيمان است، يعنى پرده ى ظاهر را كه به آن عهد و پيمان خود را پوشيده بدرد و نكث عهد را آشكار كند (و الله لئن اصابوا) به خدا سوگند كه اگر برسند (الذى يريدون) به آن چيزى كه مى خواهند از مطالب خود (لينتزعن هذا نفس هذا) هرآينه نزع كند اين يكى جان آن ديگر را (و لياتين هذا على هذا) و هرآينه بيايد آن يكى بر سر اين يكى ديگر به قصد قتل، تا خود به تنهايى آن مطلوب را اخذ نمايد نه آن ديگر (قد قامت الفئه الباغيه) به تحقيق كه برخاستند گروه ستمكار در طريق نفس و شيطان مكار بعد از آن تحريص و ترغيب مى فرمايد اصحاب خود را بر محاربه آن فئه باغيه به اين طريق كه: (فاين المحتسبون) پس كجايند ارباب احتساب.
يعنى طالبان اجر و ثواب (قد سنت لهم السنن) كه بيان كرده شده است از براى ايشان سنتهاى پيغمبر (و قدم لهم الخير) و مقدم داشته شده است براى ايشان قول س
يد بشر و آن اين است كه: يا على انك ستقاتل الناكثين و القاسطين و المارقين.
مراد آن است كه هر كه شنيده اين خبر را از طالبان ثواب واجب است كه قتال كنند با اين مفسدان (و لكل ضله عله) و مر هر گمراهى را علتى و بهانه اى است (و لكل ناكث شبهه) و مر هر شكننده بيعت را شبهه و افسانه اى است (و الله لا اكون) سوگند به خدا كه نيستم (كمستمع اللدم) همچو شنونده صداى زدن دست بر روى و سينه (يسمع الناعى) كه شنود خبر مرگ دهنده را (و يحضر الباكى) و حاضر شوند نزد گريه كننده مراد آن است كه هر گاه كه به امارات ظاهره علم پيدا كنم به قصد اين گروه باغيه به محاربه، من تعافل نمى ورزم و نمى نشينم در جاى خود تا ايشان هجوم كنند بر من بلكه به مشاهده آن مى آيم تا خود را به دشمن نمايم و مستعد حرب شوم تا مقصود ايشان به حصول نرسد و فريب خوردن من قرار نگيرد