خطبه 149-پيش از وفاتش - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

فتح الله کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 149-پيش از وفاتش

اين كلام آن حضرت است كه فرموده (قبل موته) نزد رحلت وى از دار فنا به دار بقاء (ايها الناس كل امرء منكم لاق) هر مردى از شما ملاقات كننده است (ما يفر منه) به آن چيزى كه مى گريزد از آن (فى فراره) در گريختن خود يعنى مرگ است كه رسنده است به مرد اگر چه فرار نمايد و گريزد و قيد فى فراره اشارت است به آنكه انسان هميشه گريزنده است از مرگ و چونكه لابد است از ملاقات موت، پس او رسنده باشد به موت در فرار خود (و الاجل مساق النفس) و مدت حيات جاى راندن نفس است به نهايت آن (و الهرب منه موافاته) و گريختن از موت رسيدن است به آن زيرا كه فرار نمى باشد مگر به حركات و معالجات و آن مستلزم فناى اوقات است و فناى اوقات موجب رسيدن است به ممات.

(كم اطردت الايام) بسا كه گردانيدم روزگار را (ابحثها) در حينى كه نيك تفحص مى كردم در آن (ان مكنون هذا الامر) از پوشيده اين كار.

يعنى وقت قتل خود را كه پيغمبر صلى الله عليه و آله مرا خبر داده بود به آن از روى اجمال، به اين وجه كه يا على اتدرى من اشقى الاولين يعنى مى دانى كه چه كس است بدبختترين پيشينيان؟ گفتم نعم عاقر الناقه يعنى آن كسى است كه پى كرده است ناقه صالح پيغمبر را پس فرمود كه و
تعلم من اشقى الاخرين يعنى مى دانى كه كيست بدبختترين پسينيان؟ گفتم، نه يا رسول الله.

پس فرمود كه من يخضب هذه يعنى آن كسى است كه رنگ كند اين را.

و اشارت فرمود به سر و محاسن من.

(فابى الله) پس ابا فرمود حق سبحانه او را از اعلام آن (الا اخفائه) مگر پنهان كردن آن امر را از روى تفضيل نه اجمال (هيهات) چه دور است اين دانستن (علم مخزون) اين علمى است مخزون نزد خداى بيچون كقوله: و عنده علم الساعه الخ.

(اما وصيتى) اما وصيت من به شما (فالله لا تشركوا به شيئا) پس خدا است، شريك مسازيد با او چيزى را از مخلوقات و محمد صلى الله عليه و آله فلا تضيعوا سنته و محمد است صلى الله عليه و آله، پس ضايع مگردانيد سنت و شريعت او را.

در بعضى روايت الله و محمدا به نصب واقع شده به تقدير اعبدوا و اتبعوا يعنى بپرستيد خدا را و تابع شويد محمد را (اقيموا هذين العمودين) به پاى داريد اين دو ستون اسلام را.

يعنى توحيد و شريعت را كه ركن دينند.

(اوقدوا هذين المصباحين) و برافروزيد اين دو چراغ را كه هدايت مردمان به آنها است و مراد به ايقاد احياى آنها است.

يعنى زنده سازيد اين هر دو ستون را به مواظبت عبادت و مداومت طاعت (و خلاكم ذم) و خالى باشد از شماها م
ذمت عيب و عار (ما لم تشردوا) مادام كه نرميد و فرار ننماييد از توحيد پروردگار و شريعت سيد مختار و لفظ خلاكم ذم ضرب المثلى است از براى كسى كه برى باشد از عيب و اول كسى كه اين لفظ گفت قصير بود مولاى جذيمه.

(حمل كل امرء مجهوده) بازكرده شده هر مردى آنچه وسع و طاقت او است (و خفف عن الجهله) و سبك كرده شده باز تكليف از جاهلان و ضعيفان.

اين امر اشاره است به تفاوت تكليف در ميان مردمان.

(رب رحيم) خداى عالم پروردگارى است مهربان (و دين قويم) و دين او دينى است راست كه اصلا اعوجاجى و انحرافى در آن نيست (و اما عليم غفر الله لى و لكم) و پيغمبر ما صلى الله عليه و آله پيشوايى است دانا به علوم شرايع و احكام ملك منان.

(انا بالامس صاحبكم) من ديروز مصاحب شما بودم (و انا اليوم عبره لكم) و من امروز عبرت شمايم، پس از من اعتبار گيريد (و غدا مفارقكم) و فردا مفارقت كننده ام از شما (غفر الله لى و لكم) بياموزد خداى تعالى مر او شما را (ان تثبت الوطاه) پس اگر ثابت و استوار باشد جاى قدم نهادن من (فى هذه المزله) در اين دنيا كه جاى لغزيدن پا است (فذاك) پس اين است مراد (و ان تدحض القدم) و اگر بلغزد قدم در اين منزل بى بنياد و به رحلت كردن به سوى
ملك عباد (فانما كنا) پس جز اين نيست كه بوديم (فى افياء اغصان) در سايه هاى شاخه هاى درخت (و مهاب رياح) و مواضع وزيدن بادها اين كنايت است از استراحت دنيا (و تحت ظل غمام) و در زير سايه ابرها (اضمحل فى الجو) كه نيست شد در هوا و معدوم گشت (متلفقها) مجتمع شده آن ابرها.

اين اشارت است به اسباب مجتمعه بقا كه متفرق شدند از يكديگر (و عفا فى الارض) و ناپيدا شد در زمين (مخطها) موضع خط آن بادها و اين مستعار است از براى فناء ابدان و مندرس شدن قبور ايشان (و انما كنت جارا) و به درستى كه من بودم همسايه اى از براى نصيحت و پند (جاوركم بدنى) همسايگى مى كرد با شما بدن من (اياما) در روزى چند و اين اشارت است به آنكه نفس قدسيه آن حضرت متصل بود به ملا اعلى در جوار خالق و بدن او متصل بود به مخلوق (و ستعقبون منى) و زود باشد كه يافت شويد در عقب من (جثه خلاء) بدنى كه خالى باشد از روح (ساكنه بعد حراك) آرام گرفته بعد از حركت كردن او (و صامته بعد نطق) خاموش شده بعد از گفتار (ليعظكم هدوى) تا پند دهد شما را سكون من (و خفوت اطراقى) و فروافتادن و چشم در پيش انداختن من (و سكون اطرافى) و سكون يافتن طرفهاى بدن من (فانه اوعظ) پس به درستى كه مرگ پند
دهنده تر است (للمعتبرين) مر عبرت گيرندگان را (من المنطق البليغ) از گفتار بليغ فصيح (و القول المسموع) و از قول شنيده شده صريح (و داعيكم) وداع كردن من شما را (وداع امرء) وداع كردن مردى است (مرصد للتلاقى) كه مهيا شده از براى روز قيامت (غدا ترون ايامى) فردا ببيند روزهاى مرا (و يكشف لكم) و كشف شود مر شما را (عن سرائرى) از عقايد و نيات خفيه من، يعنى بعد از موت من عارف شويد به حق من در امر دين و مقاصد من در حروب (تعرفوننى) بشناسيد مرتبه مرا (بعد خلو مكانى) بعد از خالى بودن مكان من (و قيام غيرى مقامى) و ايستادن غير من به جاى من

/ 651