بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
(الا بمصابيحه) مگر به چراغهاى نور افروز قرآن (قد احمى حماه) به تحقيق كه نگه داشت حضرت سبحان محرمات قرآن را از تحريف و تغيير بنى اميه و عباسيه (و ارعى مرعاه) و رويانيد چراگاه آن را.كه آن اشياء مباحه است كه حلال گردانيده است آن را به ارشاد قرآن.(فيه شفاء المشتفى) در او است شفاى شفايابنده (و كفايه المكتفى) و كفايت مهمات كفايت نماينده (و هو فى مهله من الهل) و او آن كسى است كه عاصى درگاه است و رانده از رحمت اله در مهلت است از خداى تعالى در مدت زندگانى (يهوى مع الغافلين) فرومى افتد با غافلان و بى خردان، و منخرط مى شود در سلك ايشن به سوى مهاوى هلاك (و يغدوا مع المذنبين) و بامداد مى كند با گناهكاران بى باك (بلا سبيل قاصد) بى رفتن در راه ميانه و راستى (و لا امام قائد) و بى امامى كه كشنده خلايق است به آنچه حق سبحانه از بنده خود خواست.اين فصل در بيان غايت و عاقبت اهل عصيان است.مراد آن است كه اهل عصيان و طغيان هميشه در وادى معصيت سلوك مى نمايند.(حتى اذا كشف لهم) تا آنكه چون كشف كند و نمايان سازد خداى تعالى براى آن گناهكاران (عن جزاء معصيتهم) از جزا و پاداش معصيت ايشان (و استخرجهم) و طلب بيرون آمدن ايشان كند (من جلابيب غفلتهم) از پرده هاى غفلت ايشان كه ابدان است استعاره فرموده جلابيب را از براى ابدان و سيئات ايشان به اعتبار حجب آن مر امور آخرت را بعد از نزع ارواح (استقبلوا مدبرا) روى آورند به چيزى كه پشت گردانيده باشد از ايشان از امر دين و كار آخرت، چه در ايام حيات دنيا كار دنيا پيش گرفته باشند و پشت بر آخرت كرده (و استدبروا مقبلا) و پشت كنند بر چيزى كه پيش آمده ايشان باشد از كار دنياى فانى.چه در اين صورت به كار آخرت مشغول شوند و پشت بر دنيا كنند.(فلم ينتفعوا بما ادركوا) پس منتفع نشوند و نفع نگيرند به آنچه دريافته باشند (من طلبتهم) از مطلوب خودشان كه متاع اين سراى فانى است (و لا بما قضوا) و به آنچه گذارده باشد (من وطرهم) از حاجت خود كه لذات و شهوات دينى است (و انى احذركم و نفسى) به درستى كه من مى ترسانم شما را و نفس خود را (هذه المنزله) در اين منزلت و از عقوبت اين مذلت كه حال ارباب معصيت است (فلينتفع امرء بنفسه) پس بايد كه فايده گيرد مرد به نفس خود در اين سرا (فانما البصير) پس به درستى كه بينا به بصيرت عقل (من سمع) كسى است كه شنيد مواعظ و نصايح را (فتفكر) پس تفكر كرد در آن (و نظر) و ديد اعتبارات دنيا را (فابصر) پس بينا گرديد به آن (و انتفع بالعبر) و نفع گرفت به عبرتهاى روزگار (ثم سلك جددا واضحا) پس سلوك كرد در راه راست روشن دارالقرار (بتجنب فيه الصرعه) در حينى كه دورى مى جويد در آن راه از افتادن (فى المهاوى) در مواضع پستى و تباهى (و الضلال فى المغاوى) و از گمراه شدن در مواضع گمراهى كه معاصى است و انواع مناهى (و لا يعين على نفسه) و يارى نمى دهد بر نفس خود (الغواه) گمراهان را (بتعسف فى حق) به بيراهى رفتن در راه حق با آن تباهكاران و اهمال كردن در اثبات امور مشبهه و احتمالات ركيكه (او تحريف فى نطق) يا به تاويل تغير در گفتارى كه لايق نيست در طريق اخبار (او تخوف من صدق) يا به ترسيدن از گفتن صدق و صواب.و به واسطه آن مدارا و مداهنه كردن با جهال و ضلال اصحاب (فافق ايها السامع من سكرتك) پس به هوش آى شنونده نصيحت از بيهوشى خود (و استيقظ من غفلتك) و بيدار شو از خواب غفلت و مدهوشى خود (و اختصر من عجلتك) و كوتاه كن از تعجيل كردن و شتابزدگى نمودن خود در طلب دنيا (و انعم الفكر) و نيك انديشه كن و تامل نماى (فيما جائك) در آنچه آمده به تو (على لسان النبى الامى صلى الله عليه و آله) بر زبان پيغمبر نانويسنده ناخوانده صلى الله عليه و آله و سلم از خطاب الهى (مما لابد منه) از آنچه ناچار است از آن (و لا محيص عنه) و اصلا گريزى نيست از آن، از امور آن سرا (و خالف من خالف فى ذلك الى غيره) و مخالفت كن با كسى كه مخالفت كند در آن، به غير آن.يعنى عمل كند به خلاف آن (ودعه و ما رضى لنفسه) و بگذار او را با آنچه راضى است از براى نفس خود از عصيان (وضع فخرك) و بنه از سر، نازش و بلندى، خود را (و احطط كبرك) و فروگذار كبر و خودپسندى خود را (و اذكر قبرك) و ياد كن گور خود را (فان عليه ممرك) پس به درستى كه بر آن گور است گذشتن تو (و كما تدين تدان) و همچنان كه جزا مى دهى، جزا داده مى شوى اين كلام بر طريق مجاز است از روى ازدواج كما فى قوله تعالى: فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم.و معنى مراد آن است كه هر عملى كه مى كنى از نيك و شر بر وفق آن جزا داده مى شوى (و ك ما تزرع تحصد) و مانند آنكه مى كارى، مى دروى.(و كما قدمت اليوم) و مانند آنچه از پيش فرستاده اى امروز (تقدم عليه غدا) مى آيى بر او فردا (فامهد لقدمك) پس بگستران از براى آمدن خود به دار بقا چيزى را كه فايده دهد تو را در آن سرا (و قدم ليومك) و از پيش فرست از براى روز خودت در هنگام فرصت (فالحذر الحذر) پس البته حذر كن و بترس (ايها السمتمع) اى شنونده موعظه (و الجد الجد) و البته جد و جهد نماى (ايها الغافل) اى خداوند غفلت (و لا ينبئك) و آگاه نكند تو را از حقيقت كارها هيچ آگاه كننده (مثل خبير) مانند كسى كه آگاه است به اصول و فروع شريعت (ان من عزائم الله) به درستى كه از عزيمتهاى ثابته آفريدگار و اوامر محتومه پروردگار كه واقع است (فى الذكر الحكيم) در ذكر محكم و استوار كه قرآن است (التى عليها يثيب) كه بر آن عزائم به حسب اعتقاد و عمل ثواب مى دهند (و يعاقب) و به ترك خلل عقاب مى فرمايد (و لها يرضى) و مر آن را راضى مى باشد (و يسخط) و خشم مى كند (انه لا ينفع عبدا) آن است كه فايده نمى دهد بنده را (و ان جهد نفسه) و اگر چه برنجاند نفس خود را و در رنج اندازد آن را در اعمال (و اخلص فعله) و خالص گرداند كردار خود را (ان يخرج من الدنيا) آنكه بيرون رود از دنيا (لاقيا ربه) در حالتى كه ملاقات كننده باشد به ثواب پروردگار خود (بخصله من هذه الخصال) با خصلتى و طريقه اى از اين خصلتهاى ذميمه (لم يتب منها) كه توبه نكرده باشد از آن.و آن خصلتها (ان يشرك بالله) آن است كه شرك آورد به خدا به شرك خفى كه رياست، يا شرك جلى كه شركت غير است به خداوند يكتا.(فيما افترض عليه) در آنچه فرض كرده بر او (من عبادته) از پرستش خود (او يشفى غيظه) يا آنكه شفا دهد خشم خود را (بهلاك نفسه) به هلاك كردن نفس خود در آخرت به واسطه ارتكاب حرامى كه موجب تباهى است در آن سرا (او يقر بامر) يا اقرار كند به كارى (فعله غيره) كه كرده باشد آن را غير او.و آن نميمه است و سعايت (او يستنجح حاجه) يا خواهد روان كردن حاجتى (الى الناس) به سوى مردمان (باظهار بدعه فى دينه) به ظاهر گردانيدن بدعتى در دين و ايمان خود تا به واسطه آن برسد به آن حاجت مثل گواهى به دروغ و رام ساختن سلطان به ارتكاب عصيان (او يلقى الناس) يا ملاقات كند به مردمان (بوجهين) به دورويى و نفاق (او يمشنى فيهم) يا برود در ميان مردمان (بلسانين) به دو زبانى و عدم وفاق (اعقل ذلك) درياب اين مثل را كه خواهم زد از براى تو (فان المثل ذليل على شبهه) پس به درستى كه اين مثل دليل است بر مشابه خود يعنى ضرب المثل دلالت مى كند بر آنكه هر كه مثل آن باشد داخل باشد در آن.و مثل اين است كه:(ان البهائم همها بطونها) به درستى كه چهارپايان قصد آنها شكمهاى آنها است از شراب و طعام (و ان السباع همها العدوان) و به درستى كه جانوران درنده قصد ايشان ستم است و آزار است (على غيرها) بر غير خود از ساير حيوانات روزگار (و ان النساء) و به درستى كه زنان (همهن زينه الحيوه الدنيا) قصد ايشان آرايش زندگانى اين جهان است (و الفساد فيها) و تباه كارى در آن پس اضافه قوه شهوانيه به بهايم تنبيه است بر آنكه هر كه ضايع سازد روزگار خود را در گذاردن شهوات نفسانيه، پس او داخل بهايم است به حقيقت و اگر چه باشد از افراد انسان به صورت و اضافه قوه غضبيه به جانواران مضرت رسان اشارت است به آنكه هر كه اطاعت اين قوه كرد در سلك اين جانوران درنده است و اضافه زينت و تحمل و قلت تدبر و تفكر به نساء ايماء است بر آنكه هر كس زينت حيات دنيا را شعار خود سازد و در فساد و تباهى كوشد داخل زنان باشد و وجه نسبت دادن فساد به نساء آن است كه اكثر خصومات و منازعات كه در دنيا واقع مى شود به سبب ايشان است و هميشه احوال مردان به جهت زنان پريشان است و لهذا بعضى از اكابر گفته اند كه: اگر در دنيا خصومتى مشاهده كنى كه منشا آن نه زن باشد به شكر الهى ا قدام نماى كه آن امر، بس عجيب و غريب است.(ان المومنين مستكينون) به درستى كه مومنان فروتنانند نه گردنكشان و جباران (ان المومنين مشفقون) به درستى كه مومنان ترسندگانند نه بى باكان در مشغول شدن به گناهان (ان المومنين خائفون) به تحقيق كه مومنان خائفانند نه مثل دليران در عصيان.