ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

فتح الله کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

يعنى زنبيل مى بافت از برگ خرما (بيده) به دست خود (و يقول لجلسائه) و مى گفت مر اهل مجلس خود را (ايكم يكفينى) كداميك از شما كفايت مى كند مرا (يبعها) به فروختن اين (و ياكل قرص الشعير) و مى خورد به آن نان جو را (من ثمنها) از بهاى آن (و ان شئت قلت) و اگر خواه
ى كه بگويى سخن را (فى عيسى بن مريم عليه السلام) در حق عيسى عليه السلام كه پسر مريم بود على نبينا و عليه السلام (فلقد كان يتوسد الحجر) پس به تحقيق كه بود بالشت مى ساخت سنگ را (و يلبس الخشن) و مى پوشيد جامه درشت را (و كان ادامه الجوع) و بود نان خورش او گرسنگى و اين بر سبيل استعاره است و همچنين است آنچه مى فرمايد: (و سراجه بالليل القمر) و چراغ او به شب روشنايى ماه بود (و ضلاله فى الشتاء مشارق الارض) و سايه بانهاى او در فصل زمستان مواضع آفتاب برآمدن بود از زمين (و مغاربها) و جايهاى آفتاب فرورفتن از آن.

يعنى جاى او در زمينى بود كه صبح و شام آفتاب بر وى مى تابيد.

(و فاكهته) و ميوه او (و ريحانه) و برگ خوش بويى او (ما تنبت الارض) آنچه مى رويانيد زمين (للبهايم) از براى چهارپايان (و لم تكن له زوجه) و نبود او را زنى (تفتنه) كه به فتنه و بليه افكند او را (و لا ولد يحزنه) و نه فرزندى كه غمگين كند او را (و لا مال يلفته) و نه مالى كه متوجه سازد روى خود را به آن (و لا طمع يذله) و نه طمع او به كسى كه خوار گرداند او را (دابته رجلاه) مركب او پاهاى او بود، يعنى پياده راه مى رفت (و خادمه يداه) و خدمتكار او هر دو دست او بود، يعنى
خود به خدمت نفس قيام مى نمود.

و چون پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم مستجمع هدايت جميع پيغمبران مرسل بود پس اقتدا به او اقتدا به جميع پيغمبران سابق باشد و لهذا حضرت ولايت پناه عليه السلام تخصيص فرموده تاسى را به خاتم الانبيا و فرموده كه:

(فتاس بنبيك الاطهر الاطيب صلى الله عليه و آله و سلم) پس اقتدا كن به پيغمبر خودت كه از همه خوشبوتر است و پاكيزه تر (فان فيه اسوه) پس به تحقيق كه در ذات شريف او است قدوه و متبوعيت (لمن تاسى) از براى كسى كه به اقتداى او درآيد و پيروى او نمايد.

(و عزاء) و در او است نسبت دادن (لمن تعزى) از براى كسى كه نسبت كند خود را به او در روش و تابع او شود در طريق (و احب العباد الى الله تعالى) و دوست ترين بندگان به سوى خدا (المتاسى بنبيه) پيروى كننده است به پيغمبر خود (و المقتص لاثره) و پيروى كننده است مر اثر و نشانه او را (قصم الدنيا قضما) خورد دنيا را به يك طرف دهان نه به پرى دهان.

يعنى آنچه لابد و ضرورى بود از دنيا، مرتكب آن شد نه به مازاد.

و در بعضى نسخ قصم به صاد مهمله واقع شده.

يعنى شكست دنيا را شكستنى.

(و لم يعرها طرفا) و به عاريت نداد آن را به گوشه چشم.

يعنى اصلا التفات ننمود به حطام دنيا (اهضم اهل الدنيا) لاغرترين اهل دنيا بود (كشحا) از روى تهى گاه.

و اين اشارت است به كم خوردن (و اخمصهم من الدنيا) و گرسنه ترين ايشان بود از دنيا (بطنا) از روى شكم (عرضت عليه الدنيا) عرض كرده شد بر او متاع و مال اين جهان (ف
ابى ان يقبلها) پس امتناع نمود از قبول كردن آن (و علم ان الله) و دانست كه خداى تعالى (ابغض شيئا) دشمن داشت چيزى را.

(فابغضه) پس آن حضرت نيز دشمن داشت آن را.

(و حقر شيئا) و حقير شمرد او سبحانه چيزى را (فحقره) پس تحقير فرمود حضرت نيز آن را.

(و صغر شيئا) و كوچك و خوار داشت حق تعالى چيزى را (فصغره) پس آن حضرت تصغير نمود آن را.

(و لو لم يكن فينا) و اگر نمى بود در ميان خلاف كردن با خدا (الا حبنا ما ابغض الله و رسوله) مگر دوستى آن چيزى كه دشمن داشت خدا آن را (و تعظيمنا ما صغر الله) و بزرگ داشتن ما آن چيزى را كه خوار و خرد شمرد خدا (لكفى به) هرآينه كافى مى بود آن كار (شقاقا لله) از روى خلاف فرمان آفريدگار (و محاده عن امر الله) و از روى معادات از فرمان آفريدگار (و لقد كان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم) و هرآينه بود پيغمبر ما صلى الله عليه و آله و سلم.

(ياكل على الارض) مى خورد طعام را بر روى زمين (و يجلس) و مى نشست (جلسه العبد) مانند نشستن بنده خاك نشين، از غايت فروتنى (و يخصف بيده) و مى دوخت به دست ماه شكاف خود (نعله) كفش خود را از نهايت افتادگى (و يرقع بيده) و رقعه مى زد به دست ميمنت آثار خود (ثوبه) جامه خود را
از كثرت تخاضع (و يركب الحمار العارى) و سوار مى شد بر درازگوش برهنه (و يزدف خلفه) و سوار مى كرد در پس خود ديگرى را از بسيارى تخلق و تواضع (و يكون الستر على باب بيته) و بودى پرده اى بر در خانه آن حضرت (فيكون فيه التصاوير) پس مى بود در آن پرده صورتها، چون مشاهده فرموده (فيقول) پس گفتى (لاحدى ازواجه) مر يكى از زوجات طاهرات خود را (يا فلانه) اى فلانه (غيبيه عنى) غايب ساز اين را از من (فانى اذا نظرت اليه) پس به درستى كه من چون نظاره مى كنم بر آن پرده (ذكرت الدنيا) ياد مى كنم دنيا را (و زخارفها) و زينتهاى آن را (فاعرض عن الدنيا) پس اعراض فرمود از متاع اين جهان و آمال آن (بقلبه) به دل سليم خود (و امات ذكرها) و ميرانيد ياد كردن دنيا را (من نفسه) از نفس نفيس خود (و احب ان تغيب زينتها) و دوست داشت كه غايب شود آرايش دنيا (عن عينه) از چشم جهان بين او (ليكلا يتخذ منها) تا فرانگيرد از زخارف دنيوى (رياشا) جامه فاخر را (و لا يعتقدها) و اعتقاد نكند آن را (قرارا) جاى قرار و آراميدن (و لا يرجوا فيها) و اميدوار نشود در او (مقاما) به مقام ساختن و استادن (فاخرجها) پس بيرون كرد دنيا را (من النفس) از نفس نفيس خود (و اشخصها عن القلب)
و ببرد حب دنيا را از دل بى غل خود (و غيبها) و غايب گردانيد دنيا را (عن النظر) از نظر خود (و كذلك) همچنين است (من ابغض شيئا) هر كه دشمن دارد چيزى را (ابغض ان ينظر اليه) دشمن مى دارد كه نظر كند به جانب آن (و ان يذكر عنده) و آنكه مذكور گردد آن شى ء مبغوض نزد او
(و لقد كان فى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم) و هرآينه بود در اطوار حضرت رسالت صلى الله عليه و آله و سلم (ما يدلك) آن چيزى را كه دلالت مى كند تو را (على مساوى الدنيا) بر بديهاى دنيا (و عيوبها) و عيبهاى آن (اذ جاع فيها) زيرا كه گرسنه مى بود در دنيا (مع خاصته) با مخصوصان خود، و رغبت نمى فرمود كه سير بخورد از دنيا (و زويت عنه زخارفها) و دور كرده شد از او زينتهاى دنيا (مع عظيم زلفته) با وجود قرب و منزلت او نزد حضرت عزت (فلينظر ناظر بعقله) پس بايد كه نظر كند نظركننده، به عقل خود (اكرم الله محمدا) آيا گرامى داشت خداى تعالى محمد را صلى الله عليه و آله و سلم (بذلك به سبب ترك دنيا (ام اهانه) يا خوار كرد او را (فان قال اهانه) پس اگر گويد خوار كرد او را (فقد كذب) پس به تحقيق كه دروغ گفته (و العظيم) به حق خداى بزرگوار (و اتى بالافك العظيم) و آورده بهتان بزرگ را (و ان قال اكرمه الله) و اگر گويد گرامى داشت او را (فليعلم) پس بايد كه بداند (ان الله) آنكه خداى تعالى (قد اهان غيره) به تحقيق كه خوار كرد غير او را (حيث بسط الدنيا له) از حيثيت آنكه بگسترد دنيا را از براى آن غير (و زواها) و دفع كرد و منع نمود دن
يا را (عن اقرب الناس منه) و نزديكترين مردمان از او و از جهت اراده خير (فتاسى متاس) اين خبراست در معنى امر.

پس بايد كه اقتدا كند اقتداكننده (بنبيه صلى الله عليه و آله و سلم) به پيغمبر برگزيده خود (و اقتص اثره) و پيروى نمايد اثر او را (و ولج مولجه) و درآيد به جاى درآمدن او (و الا فلا يامن الهلكه) و اگر نه پس بايد كه ايمن نشود از هلاكت و واقع شدن به هاويه (فان الله تعالى) پس به درستى كه او سبحانه (جعل محمدا صلى الله عليه و آله و سلم) گردانيد محمد صلى الله عليه و آله و سلم را (علما للساعه) نشانه قيامت.

زيرا كه پيغمبر آخرالزمان است (و مبشرا بالجنه) و بشارت دهنده اهل طاعت به بهشت (و منذرا بالعقوبه) و بيم دهنده ارباب معصيت به نكال و عذاب (خرج من الدنيا) بيرون رفتن از اين دنياى فانى (خميصا) شكم تهى (و ورد الاخره) و فرمود آمد به عالم باقى (سليما) سالم از معايب نفسانى (لم يضع حجرا على حجر) ننهاد سنگى را بالاى سنگى (حتى مضى لسبيله) تا آنكه درگذشت به راه خود.

يعنى اصلا متصدى اين جهان خراب نشد تا آنكه بشتافت به عالم آخرت (و اجاب داعى ربه) و اجابت نمود خواننده پروردگار خود را (فما اعظم منه الله عندها) پس چه بزرگ است نعمت خ
دا نزد ما (حين انعم به علينا) وقتى كه انعام فرمود به آن حضرت (سلفا نتبعه) پيش روى را كه پيروى كنيم او را (و قائدا نطا عقبه) و كشنده اى كه گام مى نهيم در پى او (و الله لقد رقعت) به خدا سوگند كه دوختم رقعه را (مدرعتى هذه) بر اين دراعه خود (حتى استحييت) تا به مرتبه اى كه شرم داشتم (من راقعها) از رقعه دوزنده آن (و لقد قال لى قائل) به تحقيق كه گفت مرا گوينده اى (الا تنبذها) آيا نمى اندازى آن را (فقلت) پس گفتم او را (اعزب عنى) دور شو از من (فعند الصباح) كه نزد بامداد (يحمد القوم السرى) ستايش كرده مى شوند مردمان شب رونده اين ضرب المثل است از براى حامل مشقت از جهت وصول او به راحت، و اصل اين آن است كه چون قوم سير مى كنند در شب، پس هر گاه كه صبح مى كنند ستوده مى شود در عاقبت آن سير به قرب منزل و رفع رياضات.

پس لفظ صباح در كلام آن حضرت از براى اتصال نفس عاقله است به ملاء اعلا و از براى نور حق بر آن نفس نزد مفارقت ظلمت بدنيه و هيات دنيويه به سبب رياضات كامله كه نزد آن ظلمت و هيات است و محمود و ستوده مى شود عواقب صبر او بر مكاره اين جهان و معافات آن به شدايد آن.

/ 651