خطبه 160-در بيان صفات پيامبر
محصل اين خطبه ذكر نعوت حضرت رسالت است و اهل البيت عليهم الصلوه و التحيه و تنبيه مردمان از خواب غفلت و ذكر دنيا از روى مذمت.(بعثه بالنور المضى ء) برانگيخت خداى تعالى محمد را صلى الله عليه و آله و سلم به نور روشن كننده دلها كه آن نبوت است.(و البرهان الجلى) و به حجت باهره كه معجزات است (و المنهاج البادى) و به راه ظاهر كه شريعت است (و الكتاب الهادى) و به كتاب راه نماينده كه آن قرآن است (اسرته خير اسره) گروه آن حضرت، بهترين گروه بنى هاشم است (و شجرته خير شجره) و درخت او بهترين درخت است، و اين اشارت است به پدران بزرگ وى.(اغصانها معتدله) شاخه هاى آن درخت معتدلند و بااستقامت، و اين كنايت است به اهل بيت وى.(و ثمارها متهد له) و ميوه هاى آن فروريخته شده است.و اين عبارت است از فضايل علميه و عمليه ايشان كه به سان ميوه از ايشان ريزان بوده و در كمال سهولت است منتفع شدن به آن.(مولده بمكه) مكان تولد آن حضرت به مكه معظمه است (و هجرته بطيبه) و هجرت او به مدينه طيبه است شرفها الله تعظيما و تكرمه و على مشرفهما التحيه و السلام (علا بها ذكره) بلند شد به مدينه ذكر بى اندازه او (و امتد منها صوته) و كشيده شد از مدينه آوازه او (ارسله) بفرستاد خداى تعالى او را (بحجه كافيه) با برهان كفايت كننده (و موعظه شافيه) و پند دان شفادهنده (و دعوه متلافيه) و به خواندن تلافى كننده خلايق و تدارك كننده به وقوع ايشان در مهالك و مضايق، و اين كنايت است از انتشار دعوت آن حضرت.(اظهر به الشرايع المجهوله) آشكارا گردانيد به وى راههايى كه مجهول مردمان بود (و قمع به) و بركند به وجود باجود آن حضرت (البدع المدخوله) بدعتهاى ناقصه معيوبه را (و بين به) و روشن گردانيد به زبان در افشان او (الاحكام المفصوله) حكمهاى مقطوعه متروكه از ملت ابراهيم عليه السلام را.(فمن يبتع غير الاسلام دينا) و هر كه طلب كند غير از اسلام دينى را (تنحقق شقوته) محقق مى شود بدبختى او (و تنفصم عروته) و گسسته مى شود بند نيكنامى و سعادت و نيكبختى او.(و تعظم كبوته) و بزرگ گردد به سر درآمدن او (و يكن مابه) و باشد بازگشت او (الى الحزن الطويل) به سوى اندوه دراز بى پايان (و العذاب الوبيل) و به عذاب تباه سازنده گران (و اتوكل على الله) و اعتماد مى كنيم بر خدا تعالى و تفويض مى كنيم امور خود را به او (توكل الانابه اليه) همچو اعتماد بازگشتن به سوى او.يعنى توكل به حضرت عزت مى كنيم و بالك
ليه از غير او منقطع مى شويم.(و استر شده السبيل) و طلب مى كنم از او راه راست را.(المودبه الى جنته) كه رساننده باشد به بهشت عنبرسرشت (القاصده الى محل رغبته) ميل كننده باشد به محل رغبت و خواهش او
(اوصيكم عباد الله) وصيت مى كنم شما را اى بندگان خدا (بتقوى الله) به پرهيزكارى و ترسكارى از خدا (و طاعته) و فرمانبردارى او (فانها) پس به درستى كه تقوا و پرهيزكارى (النجاه غدا) رستگارى است در روز قيامت (المنجاه ابدا) و محل نجات و پناه است هميشه.(رهب) ترسانيد مخلوقات خود را از عذاب و عقوبت خود (فابلغ) پس به همه رسانيد ترهيب خود را (و رغب) و ترغيب كرد به طاعت و عبادت (فاسبغ) پس تمام گردانيد آن ترغيب را (و وصف لكم الدنيا) و وصف كرد از براى شما دنياى پر و بال را (و انقطاعها) و بريده شدن آن را (و زوالها) و نيست شدن آن را (و انتقالها) و گرديدن آن را (فاعرضوا) پس روى بگردانيد (عما يعجبكم فيها) از آنچه به شگفت مى آورد شما را در دنيا از متاع آن (لقله ما يصحبكم منها) از جهت قلت آنچه همراه باشد با شما از دنيا (اقرب دار) اين دنيا نزديكترين سرا است (من سخط الله) از خشم و غضب خدا (و ابعدها) و دورترين سرا است (من رضوان الله) از خشنودى حق جل و علا (فغضو عنكم عباد الله) پس دفع كنيد و بازداريد از خود اى بندگان خدا (غمومها) غمهاى دنيا را (و اشغالها) و شغلها و تعلقات آن را (لما قد ايقنتم به) از جهت آنچه يقين كرده اي
د به آن (من فراقها) از جدا شدن از دنيا (و تصرف حالاتها) و تغيير و گردش احوال آن (فاحذروها) پس بترسيد از دنيا (حذر الشفيق الناصح) چون ترسيدن برادر مهربان نصيحت كننده (و المجد الكادح) و سعى كننده رنج كشنده در راه خدا (و اعتبروا بما قد رايتم) و اعتبار گيريد به آنچه ديديد (من مصارع القرون قبلكم) از مواضع افتادن قرنها پيش از شما (قد تزايلت اوصالهم) به تحقيق كه جدا شده است از يكديگر بندهاى اعضاى ايشان (و زالت اسماعهم) و زوال پذيرفته گوشهاى ايشان (و ابصارهم) و ديده هاى ايشان (و ذهب شرفهم) و رفته است بزرگوارى ايشان (و عزهم) و عزت و بلندى مرتبه ايشان (و انقطع سرورهم) و بريده گشته شادى و آسايش ايشان (و نعيمهم) و نعمتهاى ايشان (فبدلوا بقرب الاولاد) پس بدل كرده شده اند به فرزندانى كه نزديك ايشان بودند (فقدها) نايافت شدن ايشان (و بصحبه الازواج) و به مصاحبت زنان (مفارقتها) جدا شده محجور مانده از ايشان (لا يتفاخرون) تفاخر و نازش نمى كنند با يكديگر آن گذشتگان (و لا يتناسلون) و نسل نمى اندازند (فاحذروا عباد الله) پس حذر كنيد اى بندگان خدا (حذر الغالب لنفسه) همچو حذر كردن كسى كه غالب است بر نفس اماره خود (المانع لشهوته) منع ك
ننده است شهوت و آرزوى خود (الناظر بعقله) نظركننده است به چشم عقل خود در قباحت شهوت و وقاحت غرور و غفلت (فان الامر واضح) پس به درستى كه امر خير و شر روشن است (و العلم) و نشانه هدايت كه كتاب است و دين قويم (قائم) برپا ايستاده است (و الطريق جدد) و راه حق لايح و نمايان است (و السبيل قصد) و راه درست راه ميانه است.