خطبه 167-پس از بيعت با حضرت - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

فتح الله کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 167-پس از بيعت با حضرت

و از كلام آن حضرت است كه فرموده (بعد ما بويع بالخلافه) بعد از آنكه بيعت كردند به او به خلافت (و قد قال له قوم) و گفتند او را گروهى (من الصحابه) از ياران او (لو عاقبت قوما) كه كاشكى عقوبت مى كردى قومى را (ممن اجلب) از آن كسانى كه جمع شدند (على عثمان) بر قتل عثمان (فقال عليه السلام) پس فرمود آن حضرت كه (يا اخوتاه) اى برادران (انى لست اجهل) به درستى كه من نيستم كه ندانسته باشم (ما تعلمون) چيزى را كه شما مى دانيد (ولكن كيف لى بقوه) ولكن چگونه مرا باشد قوتى در انتقام (و القوم المجلبون) و حال آنكه گروهى كه جمع شده بودند بر آن كار (على حد شوكتهم) بر نهايت شوكت و قوت خودند با كثرت اعوان و انصار (يملكوننا) مالك و توانايند بر ما (و لا يملكهم) و مالك و توانا نيستيم بر ايشان، زيرا كه اكثر اهل مصر و بسيارى از اعراب باديه نشين و غير ايشان اجتماع نمودند بر قتل عثمان.

آورده اند كه اميرالمومنين صلوات الله عليه جمع كرد مردمان را و خطبه اى بليغ بخواند بعد از آن فرمود كه كشندگان عثمان برخيزند از جاى خود، اكثر برخاستند و معدودى چند برنخاستند و اين دليل است كه كشندگان عثمان ذى شوكت و قوت بودند (وهاهم هولاء) و بدانيد
كه ايشان گروهى هستند (قد ثارت معهم) كه برخاستند با ايشان (عبدانكم) بندگان شما (و التفت اليهم) و پيوسته اند با ايشان (اعرابكم) عريان جهال شما (و هم خلالكم) و ايشان در ميان شمايند (يسومونكم) مشقت و رنج مى رسانند به شما (على ما شاوا) بر آنچه مى خواهند (و هل ترون موضعا) و آيا مى بينيد جايى را (لقدره على شى ء) از براى توانا شدن بر چيزى كه (تريدونه) مى خواهيد آن را از عقوبت قتله عثمان (ان هذا الامر) به درستى كه اين كار (امر جاهليه) كار جاهليت و نادانى است.

ابوحاتم رازى در كتاب زينت آورده كه: جاهليت دو است يكى جاهليت كفر است و آن به پيش از مبعث حضرت رسالت پناه صلى الله عليه و آله بوده و ديگرى آن است كه مسلك اصحاب اهواء ضلالات است، چه خود را از جمله مسلمانان مى شمارند و به سبب اقرار ظاهر ايشان به رسول الله صلى الله عليه و آله نام كفر بر ايشان نمى نهند ليكن مستوجب جهلند زيرا كه فى الحقيقه از طريق حق گشته اند و در گمراهى افتاده اند و قول الهى و لا تبرجن تبرج الجاهليه الاولى مويد جهالت اين طايفه است.

(و ان لهولاء القوم) و به درستى كه مر اين جماعت را است (ماده) ماده بسيار از اعوان و انصار (ان الناس من هذا الامر) به درست
ى كه مردمان از اين كار (اذا حرك) هرگاه كه جنبانيده شوند (على امور) بر امور متعدده باشند (فرقه ترى ما ترون) گروهى از آن فرق مى بينند صواب آنچه شما مى بينيد آن را از عقوبت قتله عثمان (و فرقه ترى ما ترون) و طايفه اى ديگر از شما مى بينند آنچه شما نمى بينيد از تصويب قتل قتله او.

(و فرقه) و جماعتى ديگر (لا ترى هذا و لا هذا) نمى بينند آن را و نه اين را، يعنى نه ذم قتله او مى كنند و نه مدح (فاصبروا) پس صبر كنيد و شكيبائى ورزيد (حتى يهدء الناس) تا آنكه آرام گيرند مردمان (و تقع القلوب) و واقع شوند دلها (مواقعها) در مواضع وقوع خود (و توخذ الحقوق) و گرفته شود حقها (مسمحه) به سهولت و آسانى (فاهدئا عنى) پس آرام گيريد از جانب من (و انظروا) و نظر كنيد (ماذا ياتيكم به امرى) به آن چيزى كه بيايد به شما به آن فرمان من (و لا تفعلوا فعله) و مكنيد كارى را (تضعضع قوه) كه ويران كند قوت و قدرت را (و تسقط منه) و بيندازد طاقت و توانايى را (و تورث وهنا و ذله) و واگذارد سستى و مذلت را (و سامسك الامر) و زود باشد كه چنگ زنم در اين كار (ما استمسك) مادام كه چنگ درزند و بگردد استوار (و اذا لم اجد بدا) و چون نيابم چاره اى را (فاخر الدواء الكى
) پس آخر دواء داغ است كه كنايه از قتال است.

/ 651