خطبه 177-در صفات خداوند - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

فتح الله کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 177-در صفات خداوند

اين خطبه در ذكر صفات كمال ذى الجلال است و نعت حضرت رسول متعال و تزهيد مردمان از دنيا و توجه ايشان به طاعت حضرت مولى نزد علامات نزول عقوبت و بلاء.

(لا يشغله شان عن شان) مشغول نمى گرداند او سبحانه را كارى از كار ديگر و دليل اين در خطبه سابقه سمت ذكر يافته.

(و لا يغيره زمان) و متغير نمى سازد او را امتداد زمان زيرا كه تغير عبارت است از زيادتى شى ء يا نقصان آن و زيادتى يا به زيادتى اجزاء مى باشد يا به حلول اعراض و اين هر دو از لوازم اجسام است و بر اين قياس است نقصان و تغير شى ء به تغيير زمان، همچو تغير نبات است در فصل ربيع و خريف و خداى خالق زمان است و منزه است از جسميت و حلول حوادث در ذات بى مثال او.

پس تغيير زمان او را عارض نشود.

(و لا يحويه مكان) و احاطه نمى كند او را هيچ مكانى (و لا يصفه لسان) و وصف نمى كند او را- همچنانكه كمال وصف او است- هيچ زبانى (و لا يعزب عنه عدد قطر الماء) و غايب نمى شود از علم محيط او شماره قطره هاى آب باران (و لا نجوم السماء) و نه عدد ستاره هاى آسمان (و لا سوا فى الريح فى الهواء) و نه بادهاى سخت جهنده در هوا (و لا دبيب النمل على الصفا) و نه رفتار نرم مور در سنگهاى سخت صاف
(و لا مقيل الذره فى الليله الظلماء) و نه خواب كردن مورچه در شب تار (يعلم مساقط الاوراق) مى داند مواضع افتادن برگهاى درختان را (و خفى طرف الاحداق) و پنهان نگريستن حدقه هاى چشمها (و اشهد ان لا اله الا الله) و گواهى مى دهم كه نيست هيچ معبودى به سزا مگر خداى تعالى (غير معدول به) در حالتى كه برابر كرده نشده به او هيچ چيز (و لا مشكوك فيه) و شك كرده نشده در هستى ذات او (و لا مكفور دينه) و پوشيده نشد دين او (و لا محجود تكوينه) و انكار كرده نشد ايجاد او حيث قال جل ذكره (لئن سئلتهم من خلق السموات و الارض ليقولن الله (شهاده من صدقت نيته) مثل گواهى كسى كه صادق باشد قصد او (وصفت دخلته) و صافى باشد باطن او (و خلص يقينه) و خالص و پاك باشد يقين او (و ثقلت موازينه) و گران باشد ميزانهاى او به اعمال صالحه (و اشهد ان محمدا عبده) و گواهى مى دهم به يقين كه محمد بنده او است (و رسوله المجتبى) و فرستاده او كه برگزيده شده است به رسالت و تبيين شرع مبين (من خلائقه) از ميان خلايق او از اولين و آخرين (و المعتام) و اختيار كرده شده است (لشرح حقائقه) براى روشن كردن و هويدا ساختن چيزهايى كه حق است از دين او (و المختص بعقايل كراماته) و اختصاص
يافته است به نفيسهاى الطاف و انعام او از قواعد و قوانين دين مبين (و المصطفى لمكارم رسالاته) و برگزيده شده است از براى بزرگواريهاى پيغامهاى او (و الموضحه به اشراط الهدى) و روشن كرده شده است به او علامتهاى هدايت و صراط مستقيم او (و المجلو به غربيب العمى) و جلا داده شده است به وى سياهى و تاريكى كورى كه آن حجاب جهالت است.

(ايها الناس) اى گروه آدميان (ان الدنيا تغر المومل لها) به درستى كه دنيا مى فريبد كسى را كه اميددارنده است مر لذات او را (و المخلد اليها) و آرام گيرنده است به سوى او (و لا تنفس بمن نافس فيها) و بخل نمى كند به كسى كه رغبت كرد در او (و تغلب من غلب عليها) و غالب مى آيد بر كسى كه غلبه كرد بر او (و ايم الله) و سوگند به خداى كه (ما كان قوم قط) نبودند هيچ گروهى هرگز (فى غض نعمه) در نعمتى تازه و جمعيتى بى اندازه (من عيش) از زندگانى دنيا (فزال عنهم) پس زوال يافت آن نعمت از ايشان (الا بذنوب اجترحوها) مگر به سبب گناهانى كه كسب كردند آن را (لان الله تعالى) زيرا كه حق سبحانه (ليس بظلام للعبيد) نيست ستم كننده به بندگان خود و مصداق اين است قول حضرت عزت، جل ذكره كه: (و ضرب الله مثلا قريه كانت آمنه الخ) (و لو ان الناس) و اگر مردمان (حين تنزل بهم النقم) در وقتى كه فرود مى آيد بر ايشان خشم و غضب خدا (و تزول عنهم النعم) و زايل مى شود از ايشان نعمتها (فزعوا الى ربهم) تضرع كنند و زارى نمايند به سوى پروردگار خود (بصدق من نياتهم) به راستى از نيتهاى خود (و وله من قلوبهم) و به شوق و محبت از دلهاى خود و بالكليه توجه نمايند
به حضرت او (لرد عليهم) هرآينه بازگرداند خداى تعالى بر ايشان (كل شارد) هر رميده از نعمت ايشان را (و اصلح لهم) و به صلاح آورد از براى ايشان (كل فاسد) هر تباه شده را (و انى لاخشى عليكم) و به درستى كه من مى ترسم بر شما (ان تكونوا فى فتره) آنكه باشيد در كار اهل جاهليت يا در عذاب منتظر به سبب مخالفت (و قد كانت امور مضت) و به تحقيق كه واقع شد كارهايى كه گذشت چون تقديم خلفاى ثلثه بر آن (ملتم فيها) ميل كرديد در آن امور (ميله كنتم فيها) ميلى كه بوديد در آن (عندى غير محمودين) نزد من ناستودگان و ناشايستگان (و لئن رد علكم) و اگر بازگردانيده شود بر شما (امركم) كار شما كه بوديد بر آن در زمان خاتم پيغمبران (انكم لسعداء) هرآينه باشيد نيكبختان (و ما على) و نيست بر من (الا الجهد) مگر جهد نمودن در عود شما به مثل آن (و لو اشاء) و اگر خواستمى (ان اقول) آنكه بگويم (لقلت) هرآينه مى گفتم و گوهر تحقيق به الماس بيان مى سفتم مراد حضرت از اين كلام آن است كه شما اى اهل خلاف و عناد ظلم و ستم كرديد بر اهل بيت رسول الله صلوات الله عليهم و تقديم بر ايشان جستيد و حق ايشان را غصب كرديد و انواع قبايح درباره ايشان به جاى آورديد.

(عفى الله عما سل
ف) عفو كناد خدا از آنچه گذشت از تقصيرات و ستمهاى مخالفان بر خاندان رسالت.

/ 651