خطبه 182-آفريدگار توانا
مدار اين خطبه مشتمل به حمد ملك منان و فايده بعثت پيغمبران و مدح قرآن و تخويف مردمان از عذاب نيران: (الحمدالله) سپاس و ستايش مر خداى را است (المعروف من غير رويه) كه شناخته شده بى ديدن (و الخالق من غير منصبه) آفريننده بى رنج كشيدن (خلق الخلائق بقدرته) آفريد خلقان را به توانايى خود (و استعبد الارباب بعزته) و بنده ساخت خداوندان را به تسلط و بزرگوارى خود (و ساد العظماء بجوده) و مهتر شد بر بزرگان به بخشش فراوان خود (و هو الذى اسكن الدنيا) و او كسى است كه ساكن گردانيد در دنيا (خلقه) آفريدگان خود را (و بعث الى الجن و الانس) و فرستاد به سوى پرى و آدمى (رسله) فرستادگان خود را (ليكشفوا لهم) تا كشف كند براى بصيرت هاى ايشان (عن غطائها) از حجاب دنيا، يعنى از پرده هاى هيات جسمانى و حجب ضلالت و نادانى به تذكير و موعظه روحى آسمانى (و ليحذروهم) و تا بترسانند ايشان را (من ضرائها) از دنياى گزند رساننده فانى (و ليضربوا لهم امثالها) و تا بيان كنند براى ايشان داستان ها و عبرت هاى غدار را (و ليبصروهم عيوبها) و تا بنمايند به ايشان عيب هاى دنياى مكار را (و ليهجموا عليهم) و تا هجوم كنند بر ايشان بى تاخير (بم
عتبر) به عبرت گرفته شده اى (من تصرف مصاخها) از گردش صحت هاى اين جهان (و اسقامها) و بيمارى هاى آن (و حلالها و حرامها) و حلال آن و حرام آن (و ما اعد الله سبحانه) و به آنچه آماده ساخت حق سبحانه و تعالى (للمطيعين منهم) مر فرمان برداران از آدميان و پريان (و العصاه) و گناهكاران ايشان (من جنه و نار) از بهشت جاودان و آتش نيران (و كرامه و هوان) و بزرگوارى و خوارى (احمده) حمد و ستايش مى گويم مرا او را در حينى كه انهاء كننده ام آن را (الى نفسه) به سوى ذات او (كما استحمد الى خلقه) همچنانكه طلب حمد كرد از كاينات خود (جعل لكل شى ء قدرا) گردانيد از براى هر چيزى اندازه اى روشن (و لكل قدر اجلا) و از براى هر اندازه اى مدت معين (و لكل اجل كتابا) و براى هر اجلى نوشته مبين
(منها فى ذكر القران) بعضى از اين خطبه شريفه در ياد كردن قرآن است و مدح كردن فرقان (فالقران امر زاجر) پس قرآن فرماينده است به طاعات و بازدارنده است منهيات را (و صامت ناطق) و ساكت است به حسب ظاهر و گويا است به حسب دلالت و بيان باهر (حجه الله على خلقه) برهان و دليل قاطع خدا است بر خلقان او و هدايت كننده ايشان است به جنان.
(اخذ عليهم ميثاقهم) فرا گرفت بر خلقان عهد و پيمان ايشان را به عمل كردن به قرآن (و ارتهن عليه انفسهم) و گرو گرفت بر ايشان نفس هاى ايشان را به آن (اتم به نوره) و تمام كرد به قرآن نور خود را (و اكرم به دينه) و گرامى گردانيد به آن دين خود را (و قبض نبيه صلى الله عليه و آله) و قبض فرمود و اخذ نمود پيغمبر خود را صلى الله عليه و آله (و قد فرغ الى الخلق) در آن حين كه فارغ شده بود و بالكليه توجه نموده به سوى خلقان (من احكام الهدى به) به رسانيدن حكم هاى هدايت به سبب قرآن (فعظموا منه سبحانه) پس تعظيم و تكريم كنيد از حق سبحانه و تعالى (ما عظم من نفسه) آنچه تعظيم فرمود ذات خود را به آن، يعنى تكريم و تعظيمى كه مناسب تعظيم كردن او باشد مر نفس خود را (فانه لم يخف عنكم شيئا) پس به
درستى كه او نپوشانيد از شما چيزى را (من دينه) از دين خود (و لم يترك شيئا) و نگذاشت چيزى را (رضيه) كه به او خشنود باشد از اعمال صالحه (او كرهه) يا مكروه شمارد از افعال سيئه (الا و جعل له علما باديا) مگر كه گردانيد از براى آن نشانه اى هويدا (و ايه محكمه) و علامت استوار و آشكارا (تزجر عنه) كه باز دارد از آن مكروه را (او تدعوا اليه) يا بخواند به سوى مرضى خود (فرضاه) پس رضا و خشنودى او (فيما بقى واحد) در آنچه باقى است از زمان آينده (و سخطه فيما بقى واحد) و خشم و غضب او در آنچه باقى مانده است از مستقبل يكى است، يعنى حكم الهى در بودن چيزى مرضى يا مسخوط، يكى است در همه اوقات و جميع آنات.
(و اعلموا انه لن يرضى عنكم بشى ء) و بدانيد كه خداى تعالى هرگز خشنود نمى شود از شما به چيزى (سخطه) كه خشم كرده باشد به آن و راضى نبوده از آن (على من كان قبلكم) بر كسى كه بود پيش از شما (و لن يسخط عليكم بشى ء) و هرگز خشم نمى كند بر شما به چيزى (رضيه) كه خشنود شده باشد به آن (ممن كان قبلكم) از كسى كه بود پيش از شما (و انما تسيرون) و جز اين نيست كه شما سير مى كنيد (فى اثر بين) در علامتى نمايان (و تتكلمون برجع قول) و سخن مى كنيد به بازگردانيدن سخنى (قد قاله الرجال من قبلكم) كه گفته اند آنرا مردانى كه پيش از شما بودند.
يعنى ادله واضحه اى كه متداول بود ميان پيشينيان، شما به آن تكلم مى كنيد اين زمان.
(قد كفاكم مونه دنياكم) به تحقيق كه كفايت كرد خداى براى شما مونث و معيشت دنياى شما را (و حثكم على الشكر) و برانگيخت شما را بر شكر نعماء (و افترض من السنتكم الذكر) و فرض گرفت از زبان هاى شما ذكر مولى (و اوصاكم بالتقوى) و وصيت كرد شما را به پرهيزگارى (و جعلها منتهى رضاه) و گردانيد تقوا را نهايت خشنودى خود (و حاجته من خلقه) و حاجت خود از خلقان خود يعنى آنچه از بندگان خود اراده نموده تقوا و پرهيزگا
رى است و اجتناب نمودن ايشان از بزهكارى (فاتقوا الله الذى انتم بعينه) پس بپرهيزيد از خدائى كه شما در پيش نظر او هستيد (و نواصيكم بيده) و موهاى پيشانى شما به يد قدرت او است (و تقلبكم فى قبضته) و گرديدن شما در قبضه حكمت او است تخصيص (نواصى) به اخذ از جهت آن است كه آن اشرف است و قدرت بر اشرف اتم و اقوى است (ان اسررتم عليه) اگر پنهان داريد اعمال خود را (علمه) داند آن را (و ان اعلنتم) و اگر آشكارا كنيد (كتبه) نويسد آن را (قد وكل بذلك) به تحقيق كه وكيل كرد به آن نوشتن (حفظه كراما) حافظان با كرامت را.
يعنى كرام الكاتبين را (لا يسقطون حقا) نمى اندازند حق را به هيچ حال (و لا تثبتون باطلا) و اثبات نمى كنند باطل را در صحيفه اعمال يعنى آنچه واقعى است ثبت مى نمايند و قطميرى از آن زياده و كم نمى كنند (و اعلموا) و بدانيد اى بندگان خدا (انه من يتق الله) آنكه هركس بترسد از خداى تعالى (يجعل له مخرجا) پديد آورد براى او راه بيرون شدن را (من الفتن) از فتنه هاى اين جهان و آن جهان (و نورا من الظلم) و نور را كه خلاص سازد او را از ظلمت هاى عصيان (و يخلده) و جاويد گذارد او را (فيما اشتهت نفسه) در آنچه آرزو كرد نفس او
(و ينزله) و فرود آورد او را (منزل الكرامه عنده) در منزل كرامت و بزرگوارى نزد خود (فى دار اصطنعها لنفسه) در سرايى كه ساخت آن را از براى ذات خود كه در او باشند محبان و دوستان او (ظلها عرشه) سايه آن سرا عرش او سبحانه است (و نورها بهجته) و نور آن حسن و زيبايى عرش او (و زوارها ملائكته) و زيارت كننده او فرشتگان او (و رفقائها رسله) و رفيقان و مصاحب او پيمبران او مى باشند (فبادروا المعاد) پس بشتابيد به معاد كه آن بازگشت است به رب عباد (و سابقوا الاجال) و پيشى گيريد به طاعات بر ايام مدت زندگانى (فان الناس) پس به درستى كه مردمان (يوشك ان ينقطع بهم) نزديك است كه بريده شود از ايشان (الامل) آرزوى ايشان (و يرهقهم الاجل) و دريابد ايشان را نهايت عمر (و يسد عنهم) و بسته شود از ايشان (باب التوبه) در توبه و رجوع از معصيت (فقد اصبحتم) پس نزديك است كه بگرديد (فى مثل ما سئل اليه الرجعه) در مانند آنچه سوال كردند به سوى آن بازگشت را به اين جهان، بعد از موت (من كان قبلكم) آن كسانى كه بودند پيش از شما يعنى كسب اعمال صالحه كنيد پيش از آنكه مثل جماعتى باشيد كه بعد از موت تمناى بازگشت به دنيا از براى كسب افعال حسنه را ن
مودند.
كقوله تعالى (يا ليتنا نرد فنعمل غير الذى كنا نعمل) (و انتم بنوا سبيل) و شماره گذرانيد در دنياى بى اعتبار و واقعيد (على سفر من دار) بر سفر كردن از سرايى كه (ليست بداركم) نيست به حسب حقيقت، سراى شما، بلكه غريبيد در آن (قدر اوذنتم منها) اعلام كردند شما را از آنجا (بالارتحال) به كوچ كردن از اين سرا و بگذاشتن آن را (و امرتم فيها) و مامور شديد در آن (بالزاد) به توشه برداشتن (و اعلموا) و بدانيد به علم يقين (انه ليس لهذا الجلد الرقيق) آنكه نيست مر اين پوست نازك را (صبر على النار) شكيبايى بر آتش دوزخ (فارحموا نفوسكم) پس رحم كنيد بر نفس هاى خود در اين سرا (فانكم قد جربتموها) به تحقيق كه آزموده ايد نفوس خود را (فى مصائب الدنيا) در مصيبت هاى اين دنيا (فرايتم جزع احدكم) پس ديده ايد جزع و فزع يكى از كسان خود را (من الشوكه نصيبه) از آزار خارى كه به او رسيده است (و العثره تدميه) و در رو درآمدنى كه خون آلود سازد او را (و الرمضاء تحرقه) و به واسطه ريگ و زمين بسيار گرم كه بسوزاند او را (فكيف اذا كان) پس چگونه باشد كار وقتى كه باشد (بين طابقين من نار) ميان دو طبقه از آتش (ضجيع حجر) در حالتى كه همخوابه س
نگ سوزان باشيد كه (و قودها النار و الحجاره) و اين اشارت است به عذاب جسمانى (و قرين شيطان) و باشيد همنشين ديو سركش.
و اين تنبيه است بر عذاب روحانى (اعلمتم) آيا دانسته ايد (ان مالكا اذا غضب على النار) كه خازن دوزخ چون خشم گيرد بر آتش دوزخ (حطم بعضها بعضا) شكند بعضى از آتش، بعضى ديگر را از غايت احراق و جوشش (لغضبه) به سبب غضب و خشم او، چه آتش در امر او است و از او ترسان و هراسان (و اذا زجرها) و هرگاه كه زجر كند آتش را به قهر (توثبت) برجهد شرر آن (بين ابوابها) از ميان درهاى دوزخ (جزعا من زجرته) به جهت جزع كردن و فزع نمودن آن از زجر او
(ايها اليفن الكبير) اى پير بزرگسال (الذى قد لهزه القتير) كه آميخته است به تو پيرى و سستى (كيف انت) چگونه باشى تو (اذا التحمت) چون متصل شود و بپيوندند (اطواق النار) طوق هاى آتش (بعظام الاعناق) به استخوان هاى گردن ها (و نشبت الجوامع) و فرو روند غل هاى آتش در اعضاى تو (حتى اكلت لحوم السواعد) تا آنكه بخورد گوشت هاى بازوها (فالله الله) پس بترسيد از خدا و اجتناب نماييد از گناه (معشر العباد) اى بندگان خدا (و انتم سالمون) در حالتى كه شما به سلامتيد (فى الصحه) در تندرستى (قبل السقم) پيش از بيمارى (و فى الفسحه) و در فراخى (قبل الضيق) پيش از تنگى (فاسعوا فى فكاك رقابكم) پس سعى كنيد در گشادن و آزاد كردن گردن هاى خود (من قبل ان تغلق) پيش از آن كه بسته شود (رهائنها) گروهاى عصيان آن رقاب و ممكن نباشد خلاص شدن از بارگناه به هيچ باب (اسهروا عيونكم) بيدار كنيد چشم هاى خود را از خواب غفلت (و اضمروا بطونكم) و باريك سازيد شكم هاى خود را به بازداشتن از شهوت پيش از رحلت (و استعملوا اقدامكم) و كار فرماييد قدم هاى خود را در طاعت (و انفقوا اموالكم) و انفاق كنيد مال هاى خود را از روى خمس و زكات (و خذوا من
اجسادكم) و بگيريد از ابدان خود، يعنى ثابت قدم باشيد در مقاتله (تجودوا بها على انفسكم) تا جوانمردى كنيد بر جان هاى خود در روز محاربه (و لا تبخلوا بها عنها) پس بخل نكنيد به ابدان از نفس هاى خود در راه خدا (فقد قال سبحانه) پس به تحقيق كه فرموده است حق سبحانه و تعالى در كلام بزرگوار خود كه: (ان تنصر الله ينصركم) اگر يارى دهيد خدا را در طاعت، يارى دهد خدا شما را در محل مشقت (و يثبت اقدامكم) و استوار گرداند قدم هاى شما را در مواضع لغزيدن (و قال) و نيز فرمود كه: (من ذا الذى يقرض الله) كيست آن كسى كه قرض دهد خدا را (قرضا حسنا) قرض دادنى نيكو كه خالص باشد از ريا و سمعه، يعنى قرض او از قرض رضاى او سبحانه باشد (فيضاعفه له) پس زياده گرداند ثواب را از براى او (و له اجر كريم) و مر او را باشد مزدى با كرامت كه بهشت با ناز و نعمت است (فلم يستنصركم) پس يارى نخواست حضرت بارى از شما (من ذل) از جهت مذلت و خوارى (و لم يستقرضكم) و طلب قرض نكرد از شما (من قل) از جهت كمى و دشوارى (استنصركم) يارى خواست از شما (و له جنود السموات و الارض) در حالتى كه مر او را است لشگرهاى آسمان و زمين (و هو العزيز الحكيم) و او است غالب
و توانا و محكم كار و به غايت استوار (و استقرضكم) و قرض خواست از شما (و له خزائن السموات و الارض) در حالتى كه مر او راست خزينه هاى آسمان و زمين (و هو الغنى الحميد) و اوست بى نياز و ستوده در امور (و انما اراد) و جز اين نيست كه خداى عزوجل اراده نموده در استنصار و استقراض از شما (ان يبلوكم) آن كه آزمايش كند با شما، يعنى معامله آزمايش كنندگان نمايد (ايكم احسن عملا) كه كدام از شما نيكوتر است از روى كردار (فبادروا باعمالكم) پس بشتابيد به عمل هاى شايسته خود (تكونوا مع جيرن الله) تا باشيد همسايه هاى خدا (فى داره) در سراى خدا (رافق بهم رسله) كه رفيق ساخته ايشان را با پيغمبران خود (و ازارهم ملائكته) و به زيارت ايشان امر فرموده فرشتگاه خود را (و اكرم اسماعهم) و گرامى داشته گوش هاى ايشان را به اين وجه كه نگذاشته ايشان را (ان تسمع حسيس نار ابدا) از آنكه بشنوند آواز آتش را هرگز (و صان اجسادهم) و نگذاشته جسدهاى ايشان را در آخرت (ان تلقى لغوبا و نصبا) از آنكه برسند به رنج و درماندگى و مشقت (ذلل فضل الله) اين تفضل و احسان و عطاى خدا است (يوتيه من يشاء) مى دهد به هركس كه مى خواهد از احباء (و الله ذو الفضل الع
ظيم) و خداوند صاحب تفضل و احسان بزرگتر است بر سعدا (اقول ما تسمون) مى گويم آنچه مى شنويد از احوال هر دو سرا (و الله المستعان) و خدا يارى خواسته شده است يعنى از او يارى مى خواهم (على نفسى و انفسكم) بر نفس خود و نفس هاى شما (و هو حسبنا و نعم الوكيل) و او بس است ما را در جميع امور و نيكو كسى است كه كارها را به او واگذارند.