خطبه 184-به همام درباره پرهيزكاران
(روى ان صاحبا له يقال له همام) مروى است كه مصاحبى بود مر آن حضرت را كه او را همام بن شريح گفتندى (كان رجلا عابدا) مردى بود عابد و زاهد (فقال له يا اميرالمومنين) پس گفت با آن حضرت كه اى اميرمومنان (صف لى المتقين) وصف كن براى من متقيان و پرهيزگاران را (حتى كانى انظر اليهم) تا غايتى كه گوييا من نظر مى كنم به ايشان (فتثاقل عن جوابه) پس تكاسل فرمود از جواب و تكاهل نمود از آن (ثم قال عليه السلام يا همام) بعد از آن فرمود كه اى همام (اتق الله) بپرهيز از خداى تعالى (و احسن) و نيكويى كن با انام (فان الله مع الذين اتقوا) پس به درستى كه خداى تعالى با جماعتى است كه پرهيزگارى مى كنند (و الذين هم محسنون) و با آن كسانى كه نيكوكارانند (فلم يقنع همام) پس قانع نشد همام (بذلك القول) به اين گفتار (حتى عزم عليه) تا آنكه سوگند داد بر آن خلاصه ابرار (قال فحمد الله) گفت راوى، پس آن حضرت ستايش فرمود خدا را (و اثنى عليه) و ثنا گفت بر عظمت او سبحانه (و صلى على النبى صلى الله عليه و آله) و سلام و درود فرستاد بر پيغمبر صلى الله عليه و آله (ثم قال) پس زبان مبارك به جواب او گشاده فرمود: (اما بعد) اما پس از حمدالهى و حضرت رسالت پناهى (فان الله سبحانه و تعالى) پس به درستى كه حق سبحانه و تعالى (خلق الخلق) آفريد خلقان را (حين خلقهم) هنگامى كه آفريد ايشان را (غنيا عن طاعتهم) بى نياز از طاعت ايشان (امنا من معصيتهم) ايمن از عصيان (لانه لا يضره) زيرا كه ضرر نمى رساند او را (معصيه من عصاه) نافرمانى كسى كه راه عصيان سپرد به او (و لا تنفعه) و سود نمى دهد او را (طاعه من اطاعه) فرمان بردارى كسى كه فرمان برد او را.بلكه ضرر معصيت عايد است به نفس عاصيان و منفعت طاعت راجع است به نفس مطيعان.(فقسم بينهم) پس قسمت نمود در ميان خلقان (معايشهم) معيشت هاى ايشان را (و وضعهم من الدنيا) و نهاد ايشان را از دنيا (مواضعهم) به مواضعى كه بود به ايشان سزاوار (فالمتقون فيها) پس متقيان در دنيا (هم اهل الفضايل) ايشانند اهل فضيلت هاى نفسانيه و برى از صفت هاى رذيله و خلق هاى ناپسنديده (منطقهم الصواب) گفتار ايشان صواب است و موافق اراده رب الارباب (و ملبسهم الاقتصاد) و پوشش ايشان ميانه روى است در امور (و مشيهم التواضع) و روش ايشان فروتنى است براى رضاى رب غفور (غضو ابصارهم) فرو خوابانند چشم هاى خود را (عما حرم الله عليهم) از آنچه حرام
كرد خداى تعالى بر ايشان (و وقفوا اسماعهم) و بدارند گوش هاى خود را (على العلم النافع لهم) بر علم فايده مند براى خود (نزلت انفسهم منهم فى البلاء) فرود آيد نفس هاى ايشان از ايشان در گرفتارى (كالذى نزلت بى الرخاء) فرود آمدن آن نفس ها در فراخى و آسانى زيرا كه ايشان شكسته اند صورت شهوت بهيمه را در جميع اوقات و بداشته اند اشباح خود را در مقام رضاى قاضى الحاجات و حبس كرده اند نفس هاى سركش را در راه او مطمحى نيست ايشان را غير از قرب به بارگاه او، و اوقات خجسته غايات خود را صرف مى نمايند به تحصيل چيزى كه مخلوق شده اند براى آن و به جميع الوجوه روى آورده اند به فرمان حضرت يزدان و به يقين دانسته اند كه آنچه به ايشان مى رسد از مشقت و محنت هر چند عظيم است اما حقير است در جنب قرب ملك كريم.پس محن نزد ايشان منح است و بليه مثل نعيم.(لو لا الاجل الذى كتب الله لهم) اگر نبودى اجلى كه سرنوشت كرد خداى تعالى براى ايشان (لم تسقر ارواحهم) قرار نمى گرفت روح هاى ايشان (فى اجسادهم) در بدن هاى ايشان (طرفه عين) به قدر نگريستن ديده (شوقا الى الثواب) به جهت آرزومندى به ثواب الهى (و خوفا من العقاب) و ترس كارى از عقوبت نامت
ناهى (عظم الخالق) عظيم و بزرگ است خالق خلايق (فى انفسهم) در نفس هاى ايشان (فصغر ما دونه) پس كوچك است آنچه غير او سبحانه است (فى اعينهم) در چشم هاى ايشان (فهم و الجنه) پس ايشان و بهشت، يعنى نسبت ايشان به آن (كمن قد راها) همچه نسبت كسى است كه ديده باشد آنرا به عين اليقين چه ايشان را علوم يقينيه حاصل شده كه جارى مجراى ضرورى است كما قال عليه السلام (لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا) (فهم فيها منعمون) پس گوييا كه ايشان بالفعل در بهشت عدن به ناز و نعمت مشغولند (والنار) و آتش.يعنى نسبت ايشان به دوزخ (كمن قد راها) همچو نسبت كسى است ديده باشد آن را (فهم فيها معذبون) پس گوييا ايشان در نار مقيدند و به دست آتش سوزان گرفتار و اين يقين را به وعد كردگار و وعيد آفريدگار حاصل كرده اند (قلوبهم محزونه) دل هاى ايشان محزون است و مغموم (و شرورهم مامونه) و شرهاى ايشان ايمن كرده شده است از جهت عدم ايذاء ايشان به خلقان (و اجسادهم نحيفه) و جسدهاى ايشان لاغر ست به واسطه كثرت عبادت (و حاجتهم خفيفه) و احتياج ايشان به دنيا خفيف است و سبك، زيرا كه از دنيا نخواستند مگر سد رمق (و انفسهم عفيفه) و نفس هاى ايشان پاكيزه است (صبروا
اياما قصيره) صبر كردند و شكيبايى ورزيدند در روزهاى اندك (اعقبتهم) در عقب درآورد آن ايام ايشان را (راحه طويله) به آسايش دراز در جوار اله (تجاره مربحه) تجارتى سود كننده (يسرها لهم) كه آسان گردانيد آن تجارت را براى ايشان (ربهم) پروردگار ايشان (ارادتهم الدنيا) خواست ايشان را دنيا (و لم يريدوها) و نخواستند ايشان دنيا را (و اسرتهم) و اسير كرد ايشان را به خوارى دنيا (ففدوا انفسهم منها) پس فديه دادند نفس هاى خود را از آن گرفتارى (اما الليل فصافون اقدامهم) اما در شب پس صف زدگانند قدم هاى خود را در نماز (تالين) در حالتى كه خواننده اند (لاجزاء القرآن) جزئهاى قرآن را از روى نياز (يرتلونه) مى خوانند آنرا به ترتيل و تانى و تفكر در معانى (ترتيلا) به تانى خواندنى و از آن حضرت صلوات الله عليه منقول است كه ترتيل حفظ وقوف است و اداء حروف، و اين شامل تمام آن چيزها است كه اعتبار كرده اند آنرا در تلاوت، زيرا كه حفظ وقوف رعايت جانب معنى است و اداء حروف، نگه داشتن طرف لفظ مى باشد.