بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
مانند باريدن باران بزرگ قطره (بعد ارذاذها) بعد از اندك باريدن آن (فتقو الله الذى نفعكم) پس بترسيد از خدا كه بر خوردارى داد شما را (بموعظته) به پند خود (و وعظكم) و پند داد شما را (برسالته) به فرستادن رسول خدا (و امتن عليكم بنعمته) و منت نهاد بر شما به نعمت خود (فعبدوا انفسكم) پس رام گردنيد نفسهاى خود را (لعبادته) براى پرستش او (و اخرجوا اليه) و بيرون آييد به سوى او (من حق طاعته) از عهده حق فرمانبردارى او (ثم ان هذا الاسلام دين الله) پس بدانكه اين اسلام دين خدا است (الذى اصطفاه لنفسه) كه برگزيد آن را از براى ذات خود (و اصطنعه) و بپرورد آن را (على عينه) بر نظر عنايت بى غايت خود (و اصطفاه) و برگزيد آن را (خيره خلقه) براى بهترين آفريده خود صلى الله عليه و آله (و اقام دعائمه) و به پاى داشت ستون هاى آن را، كه آن قواعد و قوانين او است در دلهاى مومنان (على محبته) مبنى بر محبت و دوستى خود محتمل است كه ضمير راجع باشد به حضرت رسالت.چه اگر محبت و لزوم اتباع او نباشد قائم نشود دين (اذل الاديان) ذليل و خوار گردانيد جميع دين ها را (بعزه) به سبب ارجمندى آن دين مبين (و وضع الملل) و پست كرد همه ملت ها را (برفعه) به بلندى اين ملت و دين متين (و اهان اعدائه) و خوار ساخت دشمنان آن را (بكرامته) به كرامت بى غايت و بزرگوارى بى نهايت آن (و خذل محاديه) و فرو گذاشت اعدا و مخالفان او را (بنصره) به سبب نصرت و معاونت آن (و هدم اركان الضلاله) و ويران كرد اصول و پايه هاى گمراهى را (بركنه) به سبب اصل اصيل آن (و سقى) و آب داده (من عطش من حياضه) هركه تشنه بود از حوض هاى حكمت آثار معرفت آن و اين كنايت است از علماى اسلام كه اوعيه علوم و حكمت اند و راه نمايان انام (و اتاق الحياض) و پر كرد حوض هاى مستفيدين را (بمواتحه) به كشندگان آب زلال اسرار آن، كه ائمه معصومين هستند (ثم جعله) پس گردانيد دين را به حيثيتى كه (لا انفصام لعروته) هيچ انقطاعى نيست مر گوشه محكم آن را كه آن عقايد صحيحه است و مكارم اخلاق (و لا فك) و هيچ گشادنى نيست (لحلقته) مر حلقه تنگ آن را كه اهل دينند (و لا انهدام) و هيج ويرانى نيست (لاساسه) مر بيخ و بنياد آن را كه كتاب و سنت است (و لا زوال) و هيچ زوالى نيست (لدعائمه) مر ستون هاى با اعتماد آن را (و لا انقلاع) و هيچ بركندنى نيست (لشجرته) مر درخت عالى مقدار واصل برومند آن را (و لا انقطاع) و هيچ بريدنى نيست (لمدته) مر مدت ظهور آن (و لا عفاء) و هيچ كهنگى نيست (لشرايعه) مر طريقه هاى آن را (و لا حد) و هيچ نهايتى نيست (لفروعه) مر شاخه هاى بلند پرواز آن را كه آن مسائل و ابحاث متفرعه آن است (و لا ضنك) و هيچ تنگى نيست (لطرقه) مر راههاى مبرهن آن را (و لا وعوثه) و هيچ دشوارى نيست (لسهولته) مر آسانى آن را (و لا سواد) و هيچ سياهى نيست (لوضحه) مر نور نير آنرا (و لا عوج) و هيچ كجى نيست (لانتصابه) مر راست ا يستادن آن را (و لا عصل) و هيچ پيچش نيست (فى عوده) در چوب مستحسن آن (و لا وعث) و هيچ ريگستانى نيست كه پاى فرو رود در آن (لفجه) مر راه مستحكم آن را (و لا انطفاء) و هيچ فرونشاندنى نيست (لمصابيحه) مر چراغ هاى منور آن را كه آن علما و عرفاى اسلامند (و لا مراره) و هيچ تلخى نيست (لحلاوته) مر شيرينى آن را، كه طعم ايمان است و ذوق عرفان (فهو) پس دين اسلام (دعائم) بناهاى بلند است كه آن عبادات است و مويد اين است قول حضرت رسالت پناه صلى الله عليه و آله كه (بنى الاسلام على خمس دعائم) (اساخ) درآورد حق جل و علا (فى الحق) در راه درست و راست (اسناخها) بيخ هاى مشيد و محكم آن را (و ثبت لها) و ثابت گردانيد از براى آن بناها (اساسها) بنياد آن را (و ينابيع) و دين اسلام چشمه هايى است (غزرت عيونها) كه وافر است چشمه هاى روان آن.كه اصول كتاب است و سنت به اعتبار وفور و انفجار علوم و حكمت از ان (و مصابيح) و چراغ هايى است (شبت نيرانها) كه برانگيخته شده آتش هاى آن به جهتا انتباه (و منار) و نشانه هايى است (اقتدى بها) كه پيروى كرده اند به آن (سفارها) مسافران آن (و اعلام) و علم هايى است كه (قصدبها) قصد كرده شده است به آنها (ف جاجها) راههاى آن (و مناهل) و آبخورهايى است (روى بها) كه سيراب شده اند به آن (ورادها) وارد شدگان آن (جعل الله فيه) گردانيد خداى تعالى در آن دين (منتهى رضوانه) نهايت خشنودى خود را (و ذروه دعائمه) و بلندى هاى ستون هاى عرفان خود، كه آن تفوق آن است بر ساير اديان (و سنام طاعته) و كوهان طاعت خود كه به آن بالا روند بر اوج عبادت (فهو عند الله) پس دين اسلام نزد خدا (وثيق الاركان) استوار است اصول آن (رفيع البنيان) بلند است اساس آن (مغير البرهان) نور دهنده است دليل واضع آن كه قرآن است.(مضى ء النيران) روشن است آتش درخشنده آن كه علوم است و حكمت (عزيز السلطان) ارجمند است سلطنت آن يعنى غالب است حجت آن (مشرف المنار) بلند است نشانه قدر آن كه ائمه معصومين اند كه علامت و حجت دين مبين اند.(معوز المثار) عاجز كننده است خلق را شورانيدن او يعنى بيرون آوردن دفائن اسرار آن.(فشرفوه) پس بزرگوار گردانيد اين دين را (و اتبعوه) و پيروى كنيد اين حبل المتين را (و ادوا اليه حقه) و برسانيد به سوى آن حق او را، كه قواعد و قوانين است (و ضعوه) و بنهيد آن را (مواضعه) در جايهاى خودش (ثم ان الله سبحانه) پس به تحقيق كه حق سبحانه (بعث محمدا صلى الله عليه و اله) برانگيخت محمد بن عبدالله را (ص) (بالحق) به درستى و راستى به سوى خلقان (حين دنا من الدنيا) وقتى كه نزديك بود از دنيا (الانقطاع) منقطع شدن و به سر رسيدن (و اقبل) و هنگامى كه روى آورد (من الاخره) از سراى باقى (الاطلاع) مطلع شدن اين فقره ماخوذ است از قول حضرت رسالت صلى الله عليه و آله كه: (من و قيامت همچو اين دو انگشتيم) و اشارت فرمود به انگشت سبابه و وسطى (و اظلمت بهجتها) وقتى كه تاريك شد زيبايى دنيا (بعد اشراق) بعد از نورانيت و درخشندگى آن (و قامت باهلها) و به پاى داشت اهل خود را (على ساق) بر ساق پاى به سختى و مشقت (و خشن منها) و درشت شد از دنيا (مهاد) فراش نرم آن (و ازف منها) و نزديك شد از ان (قياد) ريسمانى كه مى كشند بدان دابه را براى رحل (فى انقطاع من مدتها) در بريدن از مدت آن (و اقتراب) و نزديك آمدن (من اشراطها) از علامت هاى زوال آن (و تصرم من اهلها) و بريدن از اهل آن (و انفصام من حلقتها) و گسستن از حلقه اجتماع آن (و انتشار من سببها) و پراكنده شدن از ريسمانى كه استوار بود بدان كارهاى جهانيان (و عفاء من ا علامها) و ناپديد شدن از علامت هاى بناى آن (و تكشف من عوراتها) و برهنه شدن از عورت هاى آن، كه ظهور امور فضيحت است (و قصر من طولها) و كوتاهى از درازى آن (جعله الله سبحانه) گردانيد حق سبحانه و تعالى حضرت رسالت (ص) را (بلاغا لرسالته) رساننده مر رسالت را (و كرامه لامته) و مكرمت و عاطفت مر امت او را (و ربيعا لاهل زمانه) و بهار از براى روزگار خود (و رفعه لاعوانه) و سربلندى مر يارى دهنده هاى او (و شرفا لانصاره) و بزرگوارى نصرت دهندگان او (ثم انزل عليه الكتاب) پس از آن فرو فرستاد حضرت پروردگار بر سيد مختار كتاب بزرگوار را (نورا لا تطفا) در حالتى كه نورى است كه فرونشانده نمى شود (مصابيحه) چراغ هاى روشن آن (و سراجا لا تخبو توقده) و چراغى است كه فرو نشانده نمى شود نور درخشان او (و فرقانا لا يحمد برهانه) و فرقانى است ميان حق و باطل، كه فرو نمى نشيند برهان ساطع آن (و بنيانا لا تهدم اركانه) و اساسى است كه ويران كرده نمى شود اصل هاى آن (و شفاء لا تخشى اسقامه) و شفايى است كه ترسيده نمى شود بيمارى هاى آن (و عزا لا تهزم انصاره) و غالبى است كه شكسته نمى شود نصرت دهنده هاى آن (و حقا لا تخذل اعوانه) و حقى است كه فرو گذاشته نمى شود يارى دهندگان آن (فهو معدن الايمان) پس آن قرآن كان ايمان است (و بحبوحته) و ميانه حقيقى آن (و ينابيع العلم) و چشمه هاى پر آب علم و عرفان (و بحوره) و درياهاى معارف آن (و رياض العدل) و بستان هاى عدل و داد (و عذرانه) و آب هاى زلال بسيار آن (و اثافى الاسلام) و ديگ پايه هاى اسلام (و بنيانه) و اساس و اصل آن (و اوديه الحق) و وادى هاى واسع حق و صدق (و غيظانه) و زمين هاى فراخ آن (و بحر لا ينزفه المستنزفون) و دريايى است كه تهى نمى كنند آب كشندگان آن (و عيون لا ينصبها الماتحون) و چشمه هايى است كه به ته نمى رسانند آن را آب برندگان (و مناهل لا يغيضها الواردون) و آبخورهايى است كه كم نمى كنند آن را فرود آيندگان (و منازل لا يضل نهجها المسافرون) و منزل هايى است كه گم نمى شوند از راه مستقيم آن سفر كنندگان آن (و اعلام لا يعمى عنها السائرون) و نشانه هايى است كه پوشيده نمى شوند از آن سير نمايندگان (و اكام لا يجوز عنها القاصدون) و پشت هايى است كه عدول نمى كنند از آن قصد كنندگان (جعله الله) گردانيد آن را حق تعالى (ريا لعطش العلماء) سيرابى مر تشنگى دانايان را (و ربيعا ممرعا) و بهار بسيار گياه (لقلوب الفقهاء) از براى دلهاى فقيهان (و محاج لطرق الصلحاء) و مقصدها مر طريق هاى صالحان را (و دواء ليس بعده داء) و دوايى است كه نيست بعد از او دردى (و نورا ليس معه ظلمه) و نورى كه نيست با آن تاريكى (و حبلا و ثيقا عروته) و ريسمانى است كه محكم است گوشه آن (و معقلا منيعا ذروته) و پناهى است كه استوار است بلندى آن (و عزا لمن تولاه) و ارجمندى است از براى كسى كه قيام نمايد به كار آن و محبت ورزند با آن (و سلما لمن دخله) و صلحى است از براى كسى كه درآيد در آن (و هدى لمن ائتم به) و راه راستى است براى كسى كه اقتدا كند به آن (و عذرا لمن انتحله) و عذر براى كسى كه منسوب سازد به خود آن را (و برهانا لمن تكلم به) و دليل و راهنما براى كسى كه متكلم شود به آن (و شاهدا لمن خاصم به) و گواه براى كسى كه مخاصمت نمايد به وسيله آن (و فلجا لمن حاج به) و پيروزى براى كسى كه حجت آورد بر آن (و حاملا لمن حمله) و حامل و قائم به صلاح حال در هر دو سرا براى كسى كه بردارد آن را.يعنى كار فرمايد احكام آن را (و مطيه لمن اعمله) و شتر باركش كاركن براى كسى كه كار فرمايد آن را.چه اعمال صالحه را به سر منزل جنان و نعيم جاودان مى رساند (و ايه لم ن توسم) و نشانه براى كسى كه متفرس شود و متدبر گردد به علامات هاديه آن كقوله تعالى (ان فى ذلك لايات للمتوسمين) (و حنه لمن استلام) و سپر براى كسى كه دربرگيرد آن را (و علما لمن وعى) و دانش براى كسى كه در گوش نگه دارد (و حديثا لمن روى) و حديث براى كسى كه روايت كند به آن چه در او است قصص اولين.يا قول و كلام از براى كسى كه از آن نقل كند، چه آن احسن حديث است (و حكما لمن قضى) و حكم مر كسى را كه حكم فرمايد به آن.