ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

فتح الله کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اين كلام وارد شده از آن حضرت: (و قد ساله سائل) وقتى كه پرسيد از او سائلى (عن احاديث البدع) از حديث هاى نو درآورده كه نبود در عهد حضرت رسالت (و عما فى ايدى الناس) و از آنچه در پيش مردمان است (من اختلاف الخبر) از خبرهاى مختلف و سخن هاى گوناگون (فقال عليه السلام) پس فرمود كه (ان فى ايدى الناس حقا و باطلا) به درستى كه نزد مردمان است اقوال حق و باطل (و صدقا و كذبا) و راست و دروغ (و ناسخا) و دليل نسخ كننده دليل سابق (و منسوخا) و دليل نسخ كرده شده يعنى دليل سابق بر لا حق (و عاما) و دليل كه حكم او شامل همه اشخاص است در همه زمان (و خاصا) و دليلى كه حكم او مخصوص است به بعضى مردمان يا بعضى زمان (و محكما) و دليل بى اشتباه (و متشابها) و دليل محتمل مشتبه كه محتاج باشد در تعيين مراد به دليل مرجحى به واسطه مخالفت ظاهر و اجمال (و حفظا) و دليل نگه داشته شده از غلط و تغير و اختلال كه شنيده باشد از رسول ذو الجلال (و وهما) و دليل گمان برده شده به غلط، بى تمسك به قواعد حفظ و استدلال مثلا توهم شده باشد كه عام است و فى نفس الامر، خاص بوده باشد.

وثابت است و حال آنكه منسوخ بود يا به عكس.

(و قد كذب على رس
ول الله صلى الله عليه و اله) به تحقيق كه دروغ بسته شد بر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم (على عهده) در زمان او (حتى قام) تا آنكه برخاست آنحضرت (خطيبا) در آنحال كه خطبه خواننده بود (فقال عليه السلام) پس فرمود (من كذب على) هركه دروغ گفت بر من (متعمدا) در حالتى كه عمد كننده باشد در آن (فليتبوا مقعده) پس بايد كه جاى گيرد نشستن خود را (من النار) از آتش نيران (و انما اتاك بالحديث) و به درستى كه آورد يعنى رسانيد به تو حديث رسول را (اربعه رجال) چهار مرد (ليس لهم خامس) كه نيست ايشان را پنجمى كه تواند نقل حديث كرد و روايت نمود.

زيرا كه ناقل حديث يا منافق است يا غير منافق و غير منافق يا آن است كه به غلط گمان مى برد يا نه بلكه مصون است از اغلاط اوهام و اين كس يا آن است كه عارف نيست به شرايط روايت آن از ناسخ و منسوخ و غير آن يا عارف است به روايت و موصوف به درايت.

اول از اين اقسام اربعه: (رجل منافق) مردى است منافق (مظهر للايمان) كه ظاهر كننده ايمان است (متصنع) آراينده خود (بالاسلام) به شرايع و احكام اسلام (لا يتاثم) از گناه پرهيز نمى كند (و لا يتحرج) و از معصيت باز نمى ايستد (يكذب على رسول الله صلى الل
ه عليه و اله) دروغ مى گويد بر رسول خدا صلى الله عليه و آله (معتمدا) در حالتى كه به عمد اين افترا مى كند همچو روايت قيس بن ابى حازم و جرير بن عبدالله بجلى كه رسول فرمود كه: (زود باشد كه خداى تعالى را ببينند در قيامت) و حال آنكه ديدن او محال است در دنيا و آخرت و همچو بنى اميه كه حديث هاى دروغ روايت مى كردند در فضيلت و خلافت خود در اخذ چيزهاى باطل، و ديگر احاديث موضوعه بسيار است كه اهل نفاق اختراع نمودند.

(فلو علم النس) پس اگر دانستند مردمان (انه منافق كاذب) كه آن راوى منافق است و دروغگوى (لم يقبلوا منه) قبول نكردندى از او (و لم يصدقوا قوله) و باور نداشتندى گفتار او را (و لكنهم قالوا) وليكن گفته اند كه آن راوى (صاحب رسول الله) صحابه رسول خدا است (راه) ديده است پيغمبر را (و سمع منه) و شنيده است از او حديث را (و لقف عنه) و فرا گرفته از او روايت را و به ما رسانيده (فياخدون بقوله) پس مى گيرند گفتار او را به اين گمان (و قد اخبرك الله) و حال آنكه خبر داد تو را خداى تعالى (عن المنافقين) از حال منافقان (بما اخبرك) به آنچه خبر داد تو را (و وصفهم) و وصف كرد ايشان را (بما وصفهم به لك) به آنچه وصف نمود ايش
ان را به آن از براى تو.

حيث قال الله (يعلم ان المنافقين لكاذبون) (ثم بقوا بعده عليه السلام) پس باقى ماندند بعد از حضرت رسالت صلى الله عليه و آله (فتقربوا) پس تقرب جستند (الى ائمه الضلاله) به پيشوايان گمراهى (و الدعاه الى النار) و خوانندگان به آتش سوزان (بالزور و البهتان) به واسطه دروغ و بهتان بر سيد عالميان.

همچو بنى اميه و عباسيان (فولوهم الاعمال) پس ساختند ايشان را واليان بر عمل ها و كردارها (و جعلوهم حكاما) و گردانيدند ايشان را حاكمان (على رقاب الناس) بر گردن هاى مردمان (و اكلوا بهم الدنيا) و خوردند با ايشان دنيا را به پيروى دهان (و انما الناس مع الملوك) و به درستى كه مردمان با پادشاهانند (و الدنيا) و با دنياى فريب دهنده جاهلان (الا من عصم الله) مگر مردى كه نگاه داشت خداى تعالى او را از كذب و بهتان و مغرور شدن به اين جهان.

و اين اشارت است به قلت صالحان (فهذا احد الاربعه) پس اين منافق يكى است از اين چهار مرد كه آمد در بيان (و رجل سمع من رسول الله صلى الله عليه و اله) و دوم از آن چهار مرد، مردى است كه شنيد از رسول خدا (شيئا) چيزى را (لم يحفظه) كه حفظ نكرد و فرا نگرفت (على وجهه) بر آن وجهى ك
ه بود (فوهم فيه) پس گمان غلط برد در آن (و لم يتعمد كذبا) و عمد نگفت دروغ را (فهو فى يديه) پس آن خبر در دست تصرف او است (يرويه) روايت مى كند آن را (و يعمل به) و عمل مى كند به آن (و يقول) و مى گويد كه (انا سمعته من رسول الله صلى الله عليه و اله) من شنيدم آن را از سول خدا صلى الله عليه وآله (فلو علم المسلمون) پس اگر دانستندى مسلمانان (انه وهم فيه) كه او غلط كرده در او به گمان (لم يقبلوه منه) قبول نكردندى از آن روايت را (و لو علم هو انه كذلك) و اگر دانستى آن را كه وى هم، چنين است يعنى عين غلط است و محض وهم (لرفضه) هر آينه ترك كردى آن را به ضرورت (و رجل ثالث) و مرد سيم از رجال اربعه مردى است كه (سمع من رسول الله صلى الله عليه و اله) شنيده است از حضرت رسالت پناه (شيئا) چيزى را (يامر به) كه امر كرد به آن (ثم نهى عنه) پس نهى فرمود به آن (و هو لا يعلم) و او ندانست آن نهى را (او سمعه) يا شنيد از آن حضرت (ينهى عن شى ء) كه نهى مى فرمود از چيزى (ثم امر به) پس امر كرد به آن به امر كردگار (و هو لا يعلم) و او عالم نشده به آن امر (فحفظ المنسوخ) پس ياد گرفت نسخ كرده شده را (و لم يحفظ الناسخ) و ياد نگرفت نسخ كن
نده را (فلو علم) پس اگر دانستى آن راوى (انه منسوخ) كه محفوظ او منسوخ است نه ناسخ (لرفضه) هر آينه ترك كردى و روايت از آن نكردى (و لو علم المسلمون) و اگر دانستندى مسلمانان (اذ سمعوه منه) وقتى كه شنيدند آن خبر را از او (انه منسوخ) كه آن منسوخ ناسخ است (لرفضوه) هر آنيه وا مى گذاشتندى و عمل به آن نمى كردندى (و اخر رابع) و يكى ديگر از آن راويان، كه چهارم ايشان است (لم يكذب على الله) دروغ نگفت بر خداى تعالى (و لا على رسوله) و نه بر رسول خدا (مبغض للكذب) دشمن دارنده دروغ است (خوفا لله) به جهت ترسيدن از خداى تعالى (و تعظيما لرسول الله) و بزرگ داشتن رسول حق جل و علا (و لم يهم) و گمان غلط نكرد در آن (بل حفظ ما سمع) بلكه ياد گرفت از پيغمبر آن چه را كه شنيد (على وجهه) بر همان وجه كه به آن رسيد (فجاء به) پس آورد آن را (على ما سمعه) بر همان وجه كه شنيده از آن حضرت (لم يزد فيه) كه زياد نكرد در آن (و حفظ الناسخ) و ياد گرفت نسخ كننده را (و لم ينقص منه) و كم نكرد از آن (فعمل به) پس عمل كرد به آن (و حفظ المنسوخ) پس ياد گرفت نسخ كرده شده را (فجنب عنه) پس اجتناب نمود از آن (و عرف الخاص و العام) و شناخت خاص و عام
را (فوضع كل شى ء) پس نهاد هر چيزى را از آن (موضعه) در جاى خود به مقتضاى مقام (و عرف متشابه و محكمه) و شناخت كلام متشابه و كلام آن را (و قد كان يكون من رسول الله صلى الله عليه و اله) و بود كه واقع مى شد از رسول خدا (الكلام له الوجهان) سخنى كه او را دو وجه بود در افهام (فكلام خاص) پس كلامى بود مخصوص به شى ء دون شى ء (و كلام عام) و كلامى بود شامل هر شى ء (فيسمعه) پس مى شنيد آن را (من لا يعرف) پس مى شنيد آن را (من لا يعرف) كسى كه نمى شناخت (ما عنى الله سبحانه به) كه چه خواست خداى تعالى به آن (و لا ما عنى به رسول الله صلى الله عليه و اله) و نه چه خواست به آن رسول خدا عليه الصلوه و السلام (فيحمله السامع) پس حمل مى كرد اين كلام را شنونده (و يوجهه) و توجه مى نمود آن را (على غير معرفه بمعناه) بدون معرفتى و شناختى به معنى آن (و ما قصد به) و به آنچه قصد كرده شده است به آن كلام (و ما خرج من اجله) و به آنچه بيرون آمده آن كلام از جهت آن (و ليس كل اصحاب رسول الله صلى الله عليه و اله) و نبودند همه صحابه هاى رسول خداى تعالى (كان يساله) كه مى پرسيدند از او (و يستفهمه) و طلب فهم احكام مى كردند از او (حتى ان كان
وا ليحبون) تا غايتى كه بودند كه دوست مى داشتند (ان يجى ء الاعرابى) آنكه بيايد باديه نشينى (او الطارى) يا نو در آمده (فيساله) پس سوال كند از رسول خدا (حتى يسمعوا) تا بشنوند و به قدر فهم خود مستفيد گردند (و كان لا يمرنى) و بود كه نمى گذشت به من (من ذلك شى ء) از آن مذكور چيزى (الا سالت عنه) مگر كه پرسيدم از او (و حفظته) و حفظ مى كردم آن را (فهذه وجوه ما عليه الناس) پس اين است وجه هاى آنچه برآنند مردمان (فى اختلافهم) در مختلف بودن ايشان (و عللهم) و سبب هاى ايشان (فى رواياتهم) در اختلاف روايت هاى ايشان

/ 651