بدان كه همه ضمائر مفرده راجعند به بارى تعالى مگر ضمير ظهره كه به رسول يا به دين راجع است و ضمير فرائصه نيز به آن حضرت راجع است.
و بعضى بر آنند كه همه عائدند به رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم الا ضمير كتبه و اين ضعيف است.
(منها يعنى قوما اخرين) بعضى ديگر از اين خطبه اراده فرموده قومى ديگر را كه آن معاويه است و اهل شام يا اصحاب جمل يا جميع خوارج و آن اين است كه: (زرعوا الفجور) كاشته اند خوارج تخم نافرمانى حضرت عزت را در دلهاى تيره خود و پنهان كرده اند انحراف طريق حق را در سينه پر كينه خود.
(و سقوه الغرور) و آب داده اند انحراف و نافرمانى را به آب غفلت و فريب.
(و حصدوا الثبور) و درويده اند هلاكت دنيا و آخرت را كه حاصل آن فجور و غرور است چه هلاك شدند در دنيا به شمشير آن حضرت و جميع غازيان و در آخرت معذب گشتند به عذاب ميزان.
بدان كه استعاره لفظ زرع از براى خوارج به اعتبار آن است كه ايشان اصل ضلالتند و اساس خلاف و وصف سقى از براى ايشان به جهت تمادى ايشان است در باديه غفلت و انحراف ايشان از طريق حق و وصف حصاد به ثور از جهت هلاكت ايشان است در دينى و عقبى و چون كه اهل بيت عليهم السلام موضع سر الهى و مخزن علوم و حكم اويند و جميع خلائق به سرچشمه حيات بخش ايشان از تشنگى هلاكت نجات مى يابند از اين جهت در حق ايشان مى فرمايد كه: (لا يقاس بال محمد صلى الله عليه و آله) قياس كرده نمى شود به آل محمد.
(من هذه الامه احد) از اين امت هيچ
يكى را در وفور علم و كمال استحقاق و درجه و منزلت ايشان چه ايشان مواضع اسرار حقند چنانكه مذكور شد.
(و لا يسوى بهم) و برابر كرده نمى شود به ايشان.
(من جرت نعمتهم عليه ابدا) آن كسى كه جارى شده نعمتهاى ايشان بر او هميشه و آن نعمت ارشاد قواعد دين و علم يقين است و شكى نيست كه منعم افضل است از منعم عليه خصوصا مثل نعمت ارشاد اصول ايمان و قواعد اسلام، پس ديگرى را چگونه رسد كه خود را بر ايشان تفضيل كند و اولى به خلاف داند و لهذا آن جماعت كه اين اعتقاد كردند مردود حق گشتند و هدف تير طعن و لعن شدند و در وبال ابد ماندند و چگونه برابرى نمايد كسى با ايشان با آنكه كمال عصمت و طهارت و ارشاد دين و ملت و فنون علم و حكمت و اسرار معرفت و غايت بلاغيت و براعت و فرط سخاوت و شجاعت و قرب منزلت به حضرت رسالت عليه الصلوه و التحيه و انقطاع از ما سوى بالكليه در ايشان حاصل است.
(هم اساس الدين) ايشان اصل دينند.
(و عماد اليقين) و ستون يقينند زيرا كه اسباب ازاله جميع شبهاتند.
(اليهم يفيى ء الغالى) به سوى ايشان راجع مى شوند و بازمى گردند غلوكنندگان و افراط كنندگان يعنى در گذرندگان از صراط سوى و منهج حق.
(و بهم يلحق التالى) و به ايشان ملحق مى
شوند واپس افتادگان و تفريط و تقصيركنندگان در آنچه ايشان معيار عدلند و منهج صدق و صراط سوى و معصوم و محفوظ از شائبه افراط و تفريط.
(و لهم خصائص حق الولايه) و مر ايشان را است خاصهاى حق امامت كه آن علوم است در مكارم اخلاق و آيات واضحه و معجزات باهره و خلعت خلافت.
(و فيهم الوصيه و الوارثه) و ميان ايشان دائر است وصيت حضرت رسالت و ميراث گرفتن از او زيرا كه ايشان من جميع الوجره اقربند از غير به حضرت رسالت.
(الان اذ رجع الحق الى اهله) اين هنگام وقت آن است كه راجع شود حق خلافت به اهلش.
(و نقل الى منتقله) و زمان آن است كه منتقل شود رتبه امامت به محل نقلش و اين ايماء است به آنكه منصب خلافت قبل از او به غير حق داشتند و حق و خلعت ولايت را به ظلم از او خلق نموده اند من غصب حقه و ظلم عليه.