خطبه 205-در وصف پيامبر و عالمان - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

فتح الله کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 205-در وصف پيامبر و عالمان

در ذكر طينت طيبه و پاكيزگى اصل حضرت رسالت است و بيان ائمه هدى عليهم الصلوه و التحيه و عالمان عالى همت: (و اشهد انه عدل عدل) و گواهى مى دهم كه خداى تعالى عادلى است كه عدل مى كند ميان اهل عالم (و حكم فصل) و حاكمى است كه فصل مى كند حق را از باطل بين الامم (و اشهد ان محمدا عبده) و گواهى مى دهم كه محمد بنده ستوده او است (و سيد عباده) و بهترين بندگان او است (كلما نسخ الله الخلق فرقتين) در هر محلى كه خدا كرد خدا خلقان را از اصول خودشان به واسطه تناسل، به دو فرقه (جعله) گردانيد آن حضرت را (فى خيرهما) در بهترين آن دو فرقه از روى كردار و گفتار مراد آن است كه وقتى كه ايجاد دو فرقه را از خلقان از اصول خودشان، حضرت رسالت را بهترين آن دو فرقه گردانيد و تفضيل داد او را بر ايشان همچنانكه فرمود كه (انا محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب ان الله خلق الخلق فجعلنى فى خيرهم ثم جعلهم فرقتين فجعلنى فى خيرهم ثم جعلوهم بيوتا فجعلنى فى خيرهم فانا خيركم بيتا و خيركم نفسا) يعنى من محمد بن عبدالله بن عبدالمطلبم.

به درستى كه خداى تعالى بيافريد خلقان را، پس گردانيد مرا در بهترين ايشان.

بعد از آن گردانيد ايشان را به
دو گروه، پس گردانيد مرا در بهترين ايشان.

بعد از آن گردانيد ايشان را در خانه ها و منازل خودشان، و گردانيد مرا بهترين ايشان.

پس من بهترين شما هستم از روى منزل كه مكه مباركه و مدينه طيبه است يا از روى اهل بيت كه شمع شبستان هدايتند و بهترين شمايم از روى نفس (لم يسهم فيه عاهر) حصه اى نگذاشت در ذات او زناكار (و لا ضرب فيه فاجر) و مباشرت ننمود در اصول او فاجرى از فجار يعنى دامن امهات او از لوث زنا معصوم بود و محفوظ، چنانكه فرمود كه: (لم يزل يقلبنى الله من اصلاب الطاهرين الى ارحام الطاهرات) يعنى چون حق تعالى آدم را بيافريد نور مرا به وديعه، در جبين او نهاد.

پس آن نور هميشه منتقل مى شد از صلبهاى مردان طاهر به رحم هاى زنان طاهره تا منتهى شد به عبدالمطلب، بعد از آن من از عبدالله بوجود آمدم و على از ابوطالب، ب پس تولد ما از نكاح باشد نه از سفاح (الا و ان الله سبحانه) بدانكه خداى تعالى (قد جعل للخير اهلا) گردانيد براى خير، گروهى را كه اهل ايمانند (و للحق دعائم) و براى حق ستونهاى باشكوه را (و للطاعه عصما) و براى فرمانبردارى پناهى را كه ائمه هدى هستند يا براهين قاطعه و دلايل ساطعه كه به آن اعتصام مى كنند و
دست يقين در حبل المتين آن زنند و در معونت جستن بر طاعت به آن التجا برند (و ان لكم) و به درستى كه مر شما را (عند كل طاعه عونا) نزد هر طاعت يارى است و مددكارى (من الله) از جانب خداى تعالى (يقول على الالسنه) كه مى گويد بر زبانها چون قرآن كريم (و يثبت الافئده فيه) و ثابت مى گرداند دلهاى مومنان را در آن، چنانكه مى فرمايد كه: (الا بذكر الله تطمئن القلوب) (كفاء لمكتف) يارى خدا كفايت است براى كسى كه اكتفا كننده باشد به آن، و برى باشد از يارى غير آن (و شفاء لمشتف) و شفا است براى شفا خواهنده از آن
(و اعلموا ان عباد الله) بدانيد كه بندگان خدا (المستحفظين علمه) كه يادگيرندگانند علم او را، و راه يافتگانند به اسرار پيش او (يصونون مصونه) نگاه مى دارند نگاه داشته او را (و يفجرون عيونه) و روان مى كنند چشمه هاى معارف انباشته او را (يتواصلون بالولايه) مى پيوندند بهم، به واسطه قرب ايشان از جانب پروردگار (و يتلاقون بالمحبه) و مى رسند به يكديگر به دوستى آفريدگار (و يتساقون بكاس رويه) و شراب مى دهند يكديگر را به جام سيرابى كه علم است و اسرار (و يصدرون بريه) و باز مى گرداند با سيرابى، از زلال حكمت پروردگار (لا تشوبهم الريبه) آميخته نمى شود به ايشان شك و گمان (و لا تسرع فيهم الغيبه) و نمى شتابد در ايشان بدگويى كردن از پس مردمان (على ذلك) بر آنچه مذكور شد از اوصاف (عقد خلقهم و اخلاقهم) بسته شده است آفرينش و طبيعت ايشان (فعليه يتحابون) پس بر آن مكارم اخلاق دوستى مى كنند با يكديگر در ميان خلقان (و به يتواصلون) و به آن مى پيوندند به هم (فكانوا) پس هستند در ميان مردمان (كتفاضل البذر) همچو افزون آمدن تخم از يكديگر (ينتقى) كه برگزيده مى شود (فيوخذ منه) پس فرا گرفته مى شود از آن (و يلقى) و انداخ
ته مى شود (قد ميزه التخليص) به تحقيق كه تميز كرده آن تخم را پاك كردن و خالص گردانيدن (و هذبه التمحيص) پاكيزه كرد او را آزمودن و به محل قبول رسانيدن پس همچنانكه تخم ذرع متفاضل است نسبت به حبوب ديگر و متخلص از شايبه اشياء رديه، آن بندگان كه مذكور شدند به واسطه اوصاف حميده و متميز شدن ايشان از صفات رذيله نيز افضلند از غير خود و متميز از ما عداء خود.

(فليقبل امرء) پس بايد كه قبول كند مرد (كرامه) بزرگوارى را (بقبولها) به قبول كردن آن نصيحتى كه وارد شده در ترغيب به طاعت (و ليحذر قارعه) و بايد كه حذر كند از سختى زمانه يا قيامت (قبل حلولها) پيش از فرود آمدن آن حالت (و لينظر امرء) و بايد كه نظر كند مرد (فى قصير ايامه) در روزهاى كوتاه خود (و قليل مقامه) و ايستادن اندك خود (فى منزل) در جاى نزول، كه آن ايام دنيا است (حتى يستبدل به) تا بدل گيرد به آن (منزلا) مقام ديگر را كه سراى آخرت است و به عوض آن اخذ نمايد (فليصنع) پس بايد كه بكند عمل صالح را (لمتحوله) براى موضع ارتحال خود (و معارف منتقله) و براى مكانهاى معروفه خود، كه معرفت دارد به انتقال آن (فطوبى لذى قلب سليم) پس خوشحالى باد و خير بسيار مر خداوند د
ل سالم از امراض غل و حقد و عقايد فاسده و حب جاه و ساير اعراض باطله دنيويه (اطاع من يهديه) و فرمان برد كسى را كه راه مى نمايد او را.

مراد آن حضرت است و ساير ائمه هدى (و تجنب من يرديه) و دور شد از كسى كه هلاك و تباه مى سازد، و از ائمه ضلال (و اصاب سبيل السلامه) و رسيد به راه سلامت (ببصر من بصره) به بينايى كسى كه بينا ساخت او را (و طاعه هاد امره) به فرمان بردارى راهنمايى كه فرمود به او طريق حق را (و بادر الهدى) و شتافت به راه راست (قبل ان تغلق ابوابه) پيش از آنكه بسته شود درهاى او (و تقطع اسبابه) و پاره پاره شود سببهاى او (و استفتح التوبه) و طلب كرد گشودن در توبه را (و اماط الحوبه) و دور كرد از خود گناه را (فقد اقيم) پس ايستاده شد (على الطريق) بر راه حق (و هدى نهج السيبل) و راه نموده شد به ميانه راه راست

/ 651