خطبه 209-عبور از كشته شدگان جمل
و از كلام آن حضرت است صلوات الله عليه كه فرموده (لما مر بطلحه و عبدالرحمن بن عتاب بن اسيد) وقتى كه بگذشت بر طلحه و عبدالرحمن بن عتاب بن اسيد بن ابى العاص بن اميه بن عبدالشمس بن عبدمناف (و هما قتيلان يوم الجمل) در حالتى كه هر دو كشته شده بودند در روز جمل و به خاك ندامت افتاده (لقد اصبح ابومحمد بهذا المكان غريبا) هر آينه گرديد ابومحمد- يعنى طلحه- به اين موضع غريب و دور از وطن و ديار، و قاتل او مروان بن حكم بود كه از لشكريان او بود.
در روايت آمده كه در روز جمل، طلحه از ميان لشكر خود بيرون آمد و آواز برداشت كه اى بندگان خد الصبر الصبر! صبر كنيد كه نصرت است و اجر، مروان به جانب او نگاه كرد و گفت به غلامى از غلامان خود كه: تحريص طلحه مردمان را بر قتل عثمان، زياده بوده از تحريص على بر كشتن او.
من او را مى كشم اما تو پنهان دار.
تيرى زهرآلود به جانب او انداخت بر او خورد و بيفتاد.
گفت: سبحان الله! من نديدم امروز، بلكه هرگز مشاهده نكردم خون قريشى را كه ضايع تر از خون من باشد.
بعد از اين گفتار به دارالقرار شتافت.
ديگر فرمود آن حضرت كه: (اما و الله لقد كنت) به حق خدا كه بودم (من اكره) كه ناخ
وش مى داشتم (ان تكون قريش) آنكه باشند قريشيان (قتلى) كشته هاى افتاده (تحت بطون الكواكب) در زير شكم هاى ستارگان كه نباشد چيزى كه بپوشاند ايشان را (ادركت وترى) دريافتم كينه خود را (من بنى عبدمناف) از فرزندان عبدمناف (و افلتنى) و رهيدند از من (من اعيان بنى جمح) بزرگان بنى جمح و در بعضى روايت (اغيان) واقع شده به غين معجمه.
يعنى برستند از من جلال بنى جمح كه آن عبدالله بن صفوان بن بنى اميه بن خلف است.
و عبدالرحن بن صفوان و جمح، پسر عمرو بن هصيص بن كعب بن لوى بن غالب است.
و كعب را سه پسر بوده: مره و عدى و هصيص.
مره از اجداد رسول الله است (ص).
و عمرو منصوب است به عدى و ابى و اميه، پسران خلفند كه از هصيص هستند.
(لقد اتلعوا اعناقهم) به تحقيق كه افراشته بودند اين اعيان گردنهاى خود را (الى امر لم يكونوا اهله) به سوى كارى كه نبودند ايشان اهل آن كار (فوقصوا دونه) پس شكسته شد گردنهاى ايشان نزد اين كار.