خطبه 003-شقشقيه
و از جمله خطبه كه مر آن حضرت راست عليه السلام خطبه اى است كه مشهور است به شقشقيه و متقمصه و در اين خطبه مذكور شكايت آن حضرت و تظلم او در امر خلافت و امامت.بدان كه اهل سنت منكر اين خطبه اند و آنچه متضمن شكايت است در امر خلافت از خطب ديگر و معتقد ايشان چنين است كه: شكايت امر خلافت از آن حضرت اصلا صادر نشده و بعضى از ايشان نسبت داده اند اين خطبه را به سيد رضى الدين رضى الله عنه و حق آن است كه اين از مقوله افراط است و كمال تعصب و عناد زيرا كه مناقشه اى كه ميان صحابه بود در امر خلافت معلوم الضروره است و از جمله بديهيات و كم كسى است كه اخبار ايشان را نشنيده و تشاجر و تنازع كه در موضع ثقيفه واقع شده استماع ننموده و تخلف اميرالمومنين عليه السلام و اعيان بنى هاشم از بيعت امرى ظاهر است و دفع آن نمى تواند كرد الا جاهل يا معاند و هرگاه كه ثابت شد كه آن حضرت در اين امر مناقشه نموده پس شكايت او در امر خلافت متحقق الوقوع باشد اگر چه اين شكايت به سمع احدى نرسيده باشد چه جاى آنكه اين شكايت به سرحد تواتر رسيده و در ميان انام مشهور و معروف گشته.و منقول است از علماء موثوق القول كه اين خطبه قبل از مولد سيد رضى الدين بوده است پس چگونه از او صادر شده باشد و ابن ميثم آورده كه من يافتم اين خطبه را به خط وزير ابن فرات كه زياده از شصت سال قبل از مولد سيد رضى الدين نوشته بودند.و وجه تسميه اين خطبه به شقسقيه آن است كه در آخر اين خطبه بر زبان آن حضرت جارى شده كه: هذه شقشقه هدرت ثم قرت، از اين جهت به اين اسم اشتهار يافته.و وجه تسميه او به متقمصه آن است كه در اول اين خطبه اين مقوله از او صادر گشته كه: (اما و الله لقد تقمصها فلان) يعنى آگاه باش به خدا سوگند كه پوشيد فلان خلافت را چون پوشيدن پيرهن.و مراد به فلان ابى بكر بن ابى قحافه است كه اول خلفاء است.و در بعضى نسخ تصريح به اسم او شده به اين طريق كه: لقد نقمصها ابن ابى قحافه يعنى به خدا كه پسر ابى قحافه خلافت را به منزله قميص در بر خود كرده.(و انه ليعلم) و حال آنكه او علم داشت.(ان محلى منها) آنكه محل من از خلافت.(محل القطب من الرحا) همچو محل قطب است از سنگ آسيا.و قطب ميخى است كه آسيا بر آن مى گردد يعنى مى دانست كه هم چنانكه قطب نظام احوال آسيا و مدار او است من نيز خلافت و مدار اويم.(ينحدر عنى السيل) به زير مى آيد از من سيل علوم و حكم.تشبيه فرمود نفس نفيس خود را به حبل
منبع عالى كه از او سيل منحدر مى شود يعنى هم چنانكه از كوه بلند مقدار سيل به زير مى آيد علوم كثيره و حكم وافره و تدبيرات وافيه و تصرفات كافيه از من منحدر مى گردد.و به خلقان ريزان مى شود و علو رفعت من در فيضان علوم و حكم به مرتبه اى است كه: (و لا يرقى الى الطير) برنمى آيد و بلند نمى شود به سوى من جنس پرنده و نمى رسد به امان كمالات من دست من هيچ رشك برنده.