ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

فتح الله کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اين كلام رفيع فرجام دلالت تمام دارد بر جهل ابوبكر و عدم لياقت او به اين امر و جهالت آنان كه باعث بوده اند به آنكه با وجود اعلم افضل، مفضول را خليفه دانسته اند و چون كه منصب مرا غصب نمود و خلعت خلافت مرا خود در بر كرد.

(فسدلت دونها ثوبا) پس فروگذاشتم نزد آن خلافت جامه صبر را يعنى محتجب شدم به حجاب زهد و دست از طلب آن بازداشتم.

(و طويت عنها كشحا) و درنورديدم از آن نهى گاه را و به يك جانب شدم يعنى اعراض نمودم از آن و اصلا التفات به جانب آن نكردم.

(و طفقت ارتاى) و درايستادم به فكركردن در امر خود و جولان دادن فكر.

(بين ان اصول) ميان آنكه حمله آرم.

(بيد جذاء) به دست بريده.

اين كنايه است از عدم معاون و ناصر چه در ملازمت او بيش از دوازده كس نبودند.

(او اصبر) يا صبر

نمايم و شكيبائى پيشه كنم.

(على طخيه عمياء) بر ظلمتى كه متصف به صف كورى است.

اين كنايت است از شدت التباس در امور خلافت يعنى: يا شكيبائى ورزم بر تاريكى التباس امور خلافت كه خلقان به آن مهتدى نمى شوند به حق و به واسطه آن در وادى ضلالت مى افتند مثل كورى كه به آن راه نبرند و در چاه هلاكت افتند.

(يهرم فيها الكبير) صفت بعد از صفت است يعنى آنچنان ظلمتى كه به نهايت پيرى مى رسد در آن بزرگسال.

(و يشيب فيها الصغير) و به حال پيرى مى رسد در آن خردسال به سبب عدم انتظام امور معاش.

(و يكدح فيها مومن) و تعب و رنج مى كشد در آن مومن به جهت شدت سعى و اجتهاد در حصول حق دفع فساد نمى رسد به آن.

(حتى يلقى ربه) تا مى رسد به پروردگار خود و چون حال بر اين منوال بود.

(فرايت ان الصبر على ها تا احجى) پس ديدم كه صبركردن بر اين شدت ظلمت اقرب است به عقل و اولى و اليق است به آن نسبت به نظام اسلام به واسطه عدم معاون و كثرت معاند.

(و صبرت) پس صبر كردم و ترك منازعت و محاربه نمودم.

(و فى العين قذى) در حالتى كه در چشم من خاشاك بود و غبار كه از آن ايذاء مى يافتم و متاذى مى شدم.

(و فى الحلق شجا) و در گلوى من استخوان گرفته بود كه از آن منغص بود عيش من

.

اين هر دو فقره كنايتند از شدت غصه و غم و مرارت صبر و الم و سبب اين شدت غصه و تلخى صبر آن بود كه: (ارى تراثى نهبا) مى ديدم ميراث خود را كه منصب خلافت است غارت يافته.

بعضى گفته اند كه آن ميراث فدك است كه حق فاطمه عليهاالسلام است و به سبب علاقه زوجيت و اتحاد ميراث او را كه غصب كرده بودند ميراث خود گفته و مال او را حكم مال خود داده و اين نهب ميراث هميشه.

/ 651