ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

فتح الله کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

(حتى مضى الاول لسبيله) تا آنكه بگذشت اول يعنى ابوبكر به راه خود و به دارالقرار شتافت.

(فادلى بها) پس نزديك گردانيد خلافت را و القاء كرد آن را.

(الى فلان بعده) به فلان بعد از خود.

مراد به عمر بن الخطاب است كه ابابكر او را بعد از خود خليفه گردانيد از جمله ظرايف و عجايب است كه نزد اهل سنت و جماعت نص كردن ابابكر عمر را بر خلافت در حال مرض صواب است و نص كردن پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم اميرالمومنين عيه السلام را بر خلافت در حال مرض ناروا و ناصواب است نعوذ بالله من شرور انفسهم و من سيئات عقائدهم.

و صاحب كشف الغمه رحمه الله چند بيتى در اين باب آورده كه دو بيت آن اين است: شعر: اوصى النبى فقال قائلهم قد ضل يهجر سيد البشر و ارى ابابكر اصاب و لم يهجر فقد اوصى الى عمر يعنى: وصيت كرد پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم خلافت را به اميرالمومنين عيه السلام و نص فرمود بر او پس گفت گوينده اى از ايشان (مراد عمر بن الخطاب است) كه به تحقيق كه خطاء كرد به اين وصيت و هذيان مى گويد در وقت رحلت بهترين آدميان و چنان مى نمود كه ابوبكر وصيت به صواب كرده و هذيان نگفته كه خلافت را به او وصيت نموده.

(ثم تمثل بقول

الاعشى) بعد از آن اميرالمومنين عيه السلام مثل زد به قول اعشى كه آن ميمون بن جندل است از ابن قيس به اين بيت كه از قصيده اى است كه در مدح عامر و هجو علقمه گفته بود.

(شتان ما يومى على كورها و يوم حيان اخى جابر) بدانكه ما در اين بيت زائده است و ايراد آن از براى تاكيد مباعده است و يومى مرفوع المحل است كه اسم فعل است و يوم معطوف است بر او و حيان و جابر پسران سمين بن عمرواند از اولاد بنى حنيفه و ابن حيان مردى فرمان مطاع و صاحب و حصن و حصار بوده در بلده يمامه و نعمت وافر داشت و رفاهيت تمام و مشقت سفر نمى كشيد و رعايت وصله بسيار از جانب كسرى مى ديد و اعشى نديم وى بود.

و در اين بيت اعشى اظهار مباعده مى كند ميان دو روز خود، روزى كه به رنج سفر گرفتار است و دور از اوطان و روزى كه به تنعم مى گذراند نزد حيان و مى گويد كه چه بعيد و دور است روز من كه بر پشت ناقه ام و رنج و مشقت سفر مى كشم در هواهاى گرم و روز حيان كه برادر جابر است يعنى روزى كه در نعمت فرورفته ام نزد حيان و نديم اويم.

غرض از اين تمثيل بر وجهى كه سيد مرتضى قدس سره تفصيل بيان فرموده، بيان مباعده و دورى است ميان حال خودش گرفتار محنت است و هميشه قرين مشقت و م

يان حال قومى كه در سعت عيش و رفاهيتند و محفوظ از نعمت و جمعيت و محتمل است كه يوم حيان مستعار باشد از براى زمان آن حضرت با حضرت رسالت و آنچه او را در صحبت وى به حصول مى رسيد از فوائد جسميه و كمالات عظميه و روزكور مستعار باشد از براى زمان خودش بعد از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و آنچه كشيده از سيرنمودن در اسفار به عداوت اشرار نابكار و متاعب و محن و مشقت و صبر و فتن.

(فيا عجبا بينا هو يستقيلها فى حياته) پس اى عجب وقتى كه ابابكر طلب فسخ نمود عقد خلافت را به جهت ثقل آن و آن حين حيات او بود كه گفت: اقيلونى فلست بخيركم و على فيكم.

(اذ عقدها لاخر بعد وفاته) هنگامى كه عقد كرد خلافت را از براى ديگرى بعد از مردن او يعنى ملاحظه نمودن اين هر دو حال متباين و متناقض محل تعجب است.

(لشد ما تشطرا ضرعيها) هر آينه سخت شد گرفتن ابابكر و عمر جانب هر دو پستان خلافت را لفظ ضرع مستعار است از براى خلافت به جهت تشبيه خلافت به ناقه در انتفاع و وصف تشطر از براى ابابكر و عمر به جهت اشتراك ايشان است در امر خلافت و اخذنمودن نفع آن را همچنانكه دو دوشنده كه دوشنده هر دو پستان ناقه را و نفع گيرند از آن و منقسم سازند آن را درميان خود.

(فصيرها) پس گردانيد ابابكر خلافت را.

(فى حوزه خشناء) در طبيعتى خشن و درشت.

(يغلظ كلمها) كه غليظ مى بود جراحتى كه حاصل مى شد از آن.

(و يخشن مسها) و درشت مى بود.

اين هر دو مكنى به است از وصف عمر چه وى غليظالقول بود و جراحتى كه از قول او در قلب حاصل مى شد تا انقراض عمر تاثير آن مى ماند و خشونت او به مرتبه اى بود كه در حينى كه ابن عباس رضى الله عنه بعد از فوت او ظهار مسئله عول نمود از او پرسيدند كه چرا در حيات عمر اظهار نكردى؟! فرمود: كه در غلظت و خشونت قول او انديشه نمودم.

و نيز در وصف آن مى فرمايد كه: (و يكثر العثار فيها) و بسيار مى بود به سر درآمدن او در مسائل ديفيه.

(و الاعتذار منها) و عذرگفتن او از عشار آن طبيعت در مسائل شرعيه وقتى كه ظاهر مى شد از آن چه مشهور است كه مكرر گفته: لو لا على لهلك عمر.

(فصاحبها كراكب الصعبه) پس صاحب آن طبيعت باغلظت چون سوار ناقه سركش است كه رام نشده باشد.

(ان اشنق لها) اگر بكشند مهار آن ناقه را تا سر بالا كند و از تندى حركت باز ايستد.

(حزم) بشكافد و مجروح سازد بينى آن را و به سبب آن در مشقت افتد.

(و ان اسلس لها) و اگر رها كند و فرو گذارد او را.

(تقحم) بيفتد بر روى به شدت و صعوبت

و واقع شود در مهالك چه صاحب آن طبيعت غليظه اگر بسيار مى شود انكار او در آنچه بدان منازعت مى نمايد و معترف مى شود در آن به جهالت خود در مشقت مى افتد و اگر مسامحه مى نمايد به اخلال واجب هلاك مى شود در باديه ضلالت.

(فمنى الناس لعمر الله) پس قسم به بقاى خداى كه مبتلا شدند مردمان.

(بخبط و شماس) به انداختن خود را در غير طريق قويم و رميدن از صراط مستقيم.

(و تلون و اعتراض) و مختلف احوال شدن و مشى نمودن در عرض طريق بى استقامت چه طريق مستقيم از ايشان پوشيده شده و راه راست بر ايشان مختفى گشته.

(فصبرت) پس صبرنمودن بار دوم.

(على طول المده) بر درازى روزگار.

(و شده المحنه) و سختى اندوه و غم بسيار.

/ 651