بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
(و لقد كنت) و هر آينه بودم من (معه) با پيغمبر صلى الله عليه و آله (لما اتاه الملاء) وقتى كه آمدند به آن حضرت (من قريش) جماعتى از قريش به امتحان (فقالوا له يا محمد) پس گفتند مر او را كه اى محمد (انك قد ادعيت عظيما) به درستى كه تو دعوى كردى كارى بزرگ را (لم يدعه ابائك) كه دعوى نكردند آن را پدران تو (و لا احد من بيتك) و نه هيچ يك از خانواده تو (و نحن نسئلك خيرا) و ما سوال مى كنيم از تو كارى را (ان اجبتنا اليه) اگر اجابت كردى ما را به آن كار (و اريتناه) و نمودى به ما آن را (علمنا) دانستيم (انك نبى و رسول) كه تو پيغمبر خدايى و فرستاده الهى (و ان لم تفعل) و اگر نكردى آن كار را (علمنا) دانستيم (انك ساحر كذاب) كه تو جادوكننده و دروغگويى (فقال لهم صلى الله عليه و اله) پس فرمود آن حضرت صلى الله عليه و آله مر ايشان را (و ما تسالون) چه مى پرسيد (قالوا تدعولنا) گفتند بخوان براى ما (هذه الشجره) اين درخت را (حتى تنقلع) تا بركنده شود (بعروقها) با رگها و ريشه هاى خود (و تقف بين يديك) و بايستد پيش تو برپا (فقال عليه السلام) پس فرمود آن حضرت صلى الله و آله (ان الله) به درستى كه خداى (على كل شى ء قد ير) بر هر چيزى توانا است (فان فعل الله ذلك لكم) پس اگر بكند خداى تعالى از براى شما (اتومنون) آيا ايمان مى آوريد (و تشهدون بالحق) و گواهى مى دهيد به حق، و عناد مى گذاريد (فقالوا نعم) گفتند: بلى (قال فانى ساريكم) فرمود به درستى كه من زود باشد كه بنمايم به شما (ما تطلبون) آنچه طلب مى كنيد (و انى لاعلم) و به درستى كه من مى دانم (انكم لا تفيئون الى خير) آنكه شما باز نمى گرديد به جانب خير، كه دين اسلام است به واسطه اصرار شما بر جاهليت خود.(و ان فيكم من يطرح فى القليب) و به درستى كه در ميان شما كسى است كه انداخته شود در چاه چون عتبه و شيبه كه پسران ربيعه بودند و ابوجهل پرجهل و وليد بن مغيره و اميه بن عبدشمس و تجتر بن هشام و غير ايشان كه كشته گشتند و پاهايشان را كشيده، در چاه انداختند.(و من يحزب الاحزاب) و در ميان شما كسى است كه جمع سازد لشكرهاى كفار را از اقطار.چون ابوسفيان بن حرب و عمرو بن عبدود و صفوان بن اميه و عكرمه بن ابى جهل و سهيل بن عمرو و غير ايشان از كفار قريش.و اين اخبار به غيب معجزه ديگر است از آن حضرت.(ثم قال عليه السلام) پس فرمود آن حضرت به طريق خطاب با درخت (يا ايتها الشجره) كه ا ى درخت (ان كنت تومنين بالله) اگر هستى كه ايمان دارى به خدا (و اليوم الاخر) به روز بازپسين (و تعلمين انى رسول الله) و مى دانى كه منم فرستاده خداى رب العالمين (فانقلعى) پس بركنده شود (بعروقك) به رگها و ريشه هاى خود (حتى تقفى) تا آنكه بايستى (بين يدى) پيش من (باذن الله) به فرمان خدا.(فو الذى بعثه) پس به حق آن خدايى كه برانگيخت او را (بالحق) به راستى و درستى به پيغمبرى (لانقلعت بعروقها) بركنده شد به رگها و ريشه ها (و جائت) و آمد به سوى آن حضرت (و لها دوى شديد) درحالتى كه مر او را صدايى و ندايى سخت بود (و قصف) و آوازى بود او را (كعصف اجنحه الطير) همچه آواز بال هاى مرغ (حتى وقفت بين يدى رسول الله صلى الله عليه و اله) تا آنكه بايستاد پيش حضرت رسالت پناه (مرفرفه) حركت كنان و چون مرغ بال زنان (و القت بغصنها الاعلى) و انداخت شاخه هاى بلندتر خود را (على رسول الله) بر پيغمبر خدا (و ببعض اغصانها على منكبى) و بعضى شاخه هاى خود را بر دوش من (و كنت عن يمينه صلى الله عليه و اله) و بودم من از جانب راست آن حضرت كه بر او باد سلام حضرت عزت (فلما نظر القوم الى ذلك) پس چون نظر كردند آن گروه، به سوى آن معجزه (قالوا علوا و استكبارا) گفتند از روى بزرگى و گردنكشى (فمرها) پس بفرما آن درخت را (فلياتك نصفها) تا بيايد به سوى تو نيمه آن (و يبقى نصفها) و باقى ماند نيمه ديگر به جاى خود (فامرها بذلك) پس امر فرمود به آن درخت به اين حكم (فاقبل اليه نصفها) پس پيش آمد به سوى وى نيمه او (كاعجب اقبال و اشده) مانند عجيب ترين روى آوردنى و سخت ترين آن (دويا) از روى آواز (و كادت تلتف) پس نزديك شد كه بپيچد (برسول الله صلى الله عليه و اله) به رسول خدا صلى الله عليه و آله (فقالوا كفرا و عتوا) پس گفتند از روى كفر و ستيزگى (فمر هذا النصف) پس امر كن به اين نيمه (فليرجع الى نصفه) تا باز گردد به آن نيمه ديگر (كما كان) همچنانكه بود در اصل (فامره عليه السلام) پس امر فرمود آن حضرت او را (فرجع) پس بازگشت (فقلت انا) پس من گفتم كه (لا اله الا الله) نيست هيچ معبودى سزاى پرستش مگر معبود به حق و خداوند مطلق (انى اول مومن بك) به درستى كه من اول كسى هستم كه ايمان آورده ام به سوى تو (يا رسول الله) اى پيغمبر عالى مقدار و فرستاده آفريدگار (و اول من امن) و اول كسى هستم كه گرويد (بان الشجره فعلت) به آنكه آن درخت كرد (ما فعلت) آنچه كرد، از آمدن و رفتن و بازگشتن (بامر الله) به فرمان خداى تعالى (تصديقا لنبوتك) به جهت گرويدن به پيغمبرى تو (و اجلالا لكلمتك) و بزرگ داشتن گفتار تو (فقال القوم كلهم) پس گفتند همه آن قوم شقاوت آثار كه او پيغمبر نيست (بل ساحر كذاب) بلكه جادويى كننده است دروغ گفتار (عجيب السحر) عجيب و غريب است سحر او (خفيف فيه) سبك است و چابك در آن (و هل يصدقك فى امرك) تصديق نمى كنند تو را در امر پيغمبرى تو (الا مثل هذا) مگر مثل اين (يعنوننى) مى خواستند مرا به اين گفتار، و اين سرزنشى بود كه آن حضرت را مى كردند و لهذا فرمود كه: (انى لمن قوم) به درستى كه من از گروهى هستم (لا تاخذهم فى الله) فرا نمى گيرد ايشان را در راه خدا (لومه لائم) سرزنش كردن هيچ سرزنش كننده اى (سيماهم) كه علامت آن گروه اخيار (سيما الصديقين) علامت صادقان است (و كلامهم) و سخن ايشان (كلام الابرار) سخن نيكوكاران است، كه آن امر معروف است و نهى از منكر (عمار الليل) عمارت كنندگان شبند به طاعت خالق (و منار النهار) و نشانه روزند در دعوت خلايق (متمسكون بحبل القران) چنگ زنندگان به ريسمان متين قرآن (يحيون سنن الله) زنده مى كنند طريقه هاى الهى را (و سنن رسوله) و راههاى حضر ت رسالت پناهى را (لا يستكبرون) گردنكشى نمى كنند (و لا يعلون) و بلندى نمى جويند (و لا يغلون) و خيانت نمى نمايند (و لا يفسدون) و راه فساد نمى پويند (قلوبهم فى الجنان) دل هاى ايشان در بهشت برين است، چه نفوس قدسيه ايشان مشاهده مى كنند آنچه آماده است از نعمت فراوان در آن مكان (و اجسادهم فى العمل) و جسدهاى ايشان در اين جهان در عمل كردن است به عبادت حضرت منان.