نامه 007-به معاويه - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

فتح الله کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نامه 007-به معاويه

(اليه ايضا) اين نيز مكتوب آن حضرت است كه نوشته در جواب نامه معاويه (اما بعد) اما پس از حمد خدا و صلوات بر سيد انبيا عليه التحيه و الثنا (فقد اتتنى منك) به تحقيق كه آمد به من از جانب تو (موعظه موصله) پندى چند به هم پيوند كرده كه برچيده از سخنان مردمان و انشائات ايشان (و رساله محيره) و پيغام آراسته شده به كلمات نامربوط (نمقتها) كه زينت داده اى آن را در آن كتاب (بضلالك) به گمراهى خود (و امضيتها) و روان ساخته اى آن را (بسوء رايك) به بد رايى خود (و كتاب امرء) و آمد به من نامه مردى كه (ليس له بصر يهديه) نيست او را بينايى كه راه نمايد او را (و لا قائد يرشده) و نه كشنده اى كه زمام او را به جانب هدايت و رشاد كشد (قد دعاه الهوى) به تحقيق كه خوانده است او را آرزوى نفس او (فاجابه) پس اجابت كرده آن هوى را (و قاده الضلال) و كشيده است او را گمراهى (فاتبعه) پس پيروى نموده آن را (فهجر لا غطا) پس هذيان گفته در آنحال كه آواز دهنده است به آوازهاى مختلف و به كلمات غير متناسبه به حيثيتى كه مفهوم نمى شود از آن مدعاى او (و ضل خابطا) و گمراه شده در حالتى كه خبط كننده است در راه.

يعنى حركت نماينده است ح
ركتى بى انتظام و بى آرام كه موجب افتادن باشد مانند حركت ضعيف البصر.

(و من هذا الكتاب) اين كتاب جواب نامه معاويه است كه فرستاده بود به جانب آن حضرت و مضمون آن نامه اين بود كه: اين نامه اى است از معاويه بن ابى سفيان به على بن ابى طالب.

اما بعد، پس اگر هستى تو بر آن طريقى كه بودند ابوبكر و عمر من با تو قتال نمى كنم و جدال نمى ورزم ولكن اهمال تو در امر عثمان موجب اهمال من است در بيعت، به درستى كه اهل حجاز، حاكمان بودند در آن هنگام كه حق در ميان ايشان بود، چون آن را ترك كردند اهل شام برايشان حاكم شدند و قسم به زندگانى من كه نيست حجت تو بر اهل شام همچه حجت تو بر اهل بصره، نيست حجت تو بر من همچه حجت تو بر طلحه و زبير، زيرا كه ايشان با تو مبايعه كردند و من با تو مبايعه نكردم.

اما فضل تو در اسلام و قرابت تو با سيد انام و منزل تو از بنى هاشم منع نمى كنم آن را.

چون اين نامه به آن حضرت رسيد جواب را به معاويه نوشت و اول آن، اين است: (اما ما ميزت به بين اهل الشام و بين اهل البصره و بينك و بين طلحه و الزبير فلعمرى ما الامر الا الواحد) يعنى آنچه امتياز كردى به آن كلام، ميان اهل شام و ميان اهل بصره، و ميان تو و طلحه و زبير پس قسم به زندگانى من كه نيست آن كار مگر
يك چيز و اصلا امتياز در آن نيست.

(لانها بيعه واحده) زيرا كه آن يك بيعت است (لا يثنى فيها النظر) كه دو تا كرده نمى شود در او نظر ارباب (و لا يستانف فيها الخيار) و از سر گرفته نمى شود در آن اختيار نمودن (الخارج منها طاعن) بيرون رونده از آن، طعن كننده است از روى شقاق و واجب است جهاد با او با اتفاق (و المروى فيها مداهن) و انديشه كننده در صحت آن- بعد از تحقق و استقرار آن- مداهنه كننده و مدارا نماينده است از روى نفاق.

/ 651