نامه 008-به جرير بن عبدالله البجلى
اين نامه اى است كه نوشته و فرستاده (الى جرير بن عبدالله البجلى) به جانب جرير بن عبدالله البجلى (لما ارسله الى معاويه) محلى كه فرستاد او را به سوى معاويه و جواب نداده بود او را به جواب فاضل جلى.و سبب مكث او آن بود كه معاويه عزم، جزم كرده بود بر مخالفت اميرالمومنين عليه السلام و فرستاده بود كسى را به مصر به احضار عمروعاص بى اخلاص كه از قبل عثمان والى آنجا بود.پس چون حاضر شد با وى مشورت كرد در مخالفت آن حضرت، او ابا نمود و بعد از مبالغه بسيار به وعده حكومت مصر، به مخالفت راضى شد و گفت: صاحب فضايل و سوابغ است پس مقاومت با وى نتوان كرد مگر به دو چيز: به حلم و بذل، معاويه گفت من جود كنم آنچه دارم به كم و بيش و صبر كنم بر شيرينى نوش و تلخى نيش، آنگاه فرا گرفت بيعت را از اهل شام و چون خبر امر بيعت به اميرالمومنين عليه السلام رسيد جرير را فرستاد و به حرب وعده داد و در حينى كه جرير مكث كرده بود نزد معاويه، آن حضرت اين نامه فرستاد به او كه: (اما بعد) اما پس از حمد خدا و رسول (اذا اتاك كتابى) چون رسيد نامه من به تو (فاحمل معاويه على الفصل) پس حمل كن معاويه را بر قطع مصالحه، و محاربه (و خذهبالامر الجزم) و فراگير او را به كار جزم و يقين (ثم خيره) پس از آن مخير ساز او را (بين حرب مجليه) ميان جنگى كه بيرون كننده مردم باشد از وطن (او سلم مخزيه) يا آشتى كه خواركننده باشد سلطنت و شوكت او را و در بعضى روايت (مجزيه) به جيم واقع شده يعنى آشتى كفايت پذيرنده (فان اختار الحرب) پس اگر اختيار كند كارزار را (فانبذ اليه) پس بينداز به سوى او وعيد حرب را و تخويف او نماى همچنانكه او تخويف مى نمايد (و ان اختار السلم) و اگر اختيار نمايد مصالحه را (فخذ بيعته) پس بگير بيعت او را بى مشقت و مجادله (والسلام)