نامه 030-به معاويه
(الى معاويه) و از جمله نامه آن حضرت است به سوى معاويه: (فاتق الله فيما لديك) پس بترس اى معاويه در آنچه نزد تو است از مال مسلمانان و شهرهاى ايشان (و انظر فى حقه عليك) و نظر كن در حق خدا كه آن طاعت است و عبادت بر تو (و ارجع) و باز گرد (الى معرفه ما لا تعذر بجهالته) به سوى شتافتن چيزى كه معذور نيستى به جهالت آن از امور واجبه و اشياء مفروضه كه آن طاعت خدا و رسول است و انقياد نمودن به ائمه هدى (فان للطاعه اعلاما واضحه) پس به درستى كه مر فرمانبردارى خدا را نشانه هايى است روشن و تابان از كتاب الهى و سنت رسالت پناهى و منهج ائمه عالى عليهم صلوات الله الملك الولى (و سبلا نيره) و راههاى نورانى درخشان (و محجه نهجه) و راه راست روشن (و غايه مطلبه) و نهايت مطلوبه كه آن سعادت باقيه اخرويه است (يردها الاكياس) كه وارد مى شوند بر آن طرق، زيركان فطن (و يخالفها الانكاس) و مخالفت مى كنند به آن ابلهان كورباطن (من نكب عليها) هر كه عدول كرد از آن اعلام و حجج الهى (حار عن الحق) حيران شد از يافتن راه حق در بعضى روايت به جيم واقع شده يعنى: عدول كرد از راه حق (و خبط فى التيه) و خبط كرد و به سر درآمد در بياب
ان گمراهى (و غير الله نعمته) و تغيير داد خداى تعالى نعمت او را (و احل به نقمته) و فرود آورد به او خشم و غضب خود را (فنفسك نفسك) پس بترس از نفس اماره خود و حذر كن از آنچه مى فرمايد تو را نفس سركش از هواهاى دلكش كه موجب دخول است در آتش (فقد بين الله لك سبيلك) پس به تحقيق كه بيان فرمود خداى تعالى و روشن گردانيد از براى تو راه تو را كه موصل تو است به سعادت ابدى (و حيث تناهت بك امورك) و هر جا كه به پايان آيد و منتهى شود به تو كارهاى فاسده تو به سر آيد عمر تباه تو (فقد اجريت الى غايه خسر) پس روان شوى به سوى نهايت خسران (و محله كفر) و به موضع حلول كفر و طغيان، كه آن آتش سوزان است (و ان نفسك) و به درستى كه نفس خبيث تو (قد اولجتك) افكنده است تو را (شرا) دربدى و تباهى، كه آن مخالفت است به طاعت خدا و رسول و امام حق (و اقحمتك) و به زور انداخت تو را (غيا) در گمراهى جهالت و در بعضى نسخ (اوحلتك) واقع شده.
يعنى انداخت تو را در گل سياه ضلالت (و اوردتك) و فرود آورد تو را (المهالك) در مواضع هلاكت كه آن شبهات مردوده است و امور مضله (و اوعرت عليك) و دشوار ساخت بر تو (المسالك) راههاى حق را، كه آن طرق هاديه امام زما
ن است.