نامه 050-به اميران سپاه خود - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

فتح الله کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نامه 050-به اميران سپاه خود

(الى امرائه على الجيوش) و از كتابت آن حضرت است كه فرستاده بر اميران لشكر خود.

(من عبد الله على اميرالمومنين) اين نامه اى است كه صدور يافته از جانب بنده خدا كه امير مومنان است (الى اصحاب المسالح) به سوى ياران سلاح دار براى دفع دشمنان دين پروردگار (اما بعد) اما پس از سپاس كردگار و صلوات بر سرور اخيار و سيد ابرار (فان حقا على الوالى) پس به درستى كه سزاوار است بر حاكم (ان لا يغيره) آنكه متغير نگرداند او را (من رعيته) از حال رعيت خود (فضل ناله) زيادتى كه رسيده باشد به او از فضل الهى و عنايت پادشاهى (و لا طول خص به) و نه انعام و احسانى كه مخصوص باشد به او به عطوفت و لطف نامتناهى (بان يزيده) و ديگر بر والى سزاوار است آنكه زياده گرداند او را (ما قسم الله له) آنچه قسمت كرد براى او خدا (من نعمه) از نعمتهاى خود (دنوا من عباده) نزديكى به بندگان او (و عطفا الى اخوانه) و مهربانى را بر برادران خود (الا و ان لكم عندى) بدنيد به درستى كه مر شما را است نزد من (ان لا اجتجز دونكم سرا) كه امتناع نكنم، يعنى نگاه ندارم امر پنهان را (الا فى حرب) مگر در حرب اعداء حرب را استثنا فرمود زيرا كه اعلام به حرب م
ظنه اى است به فساد بعضى از اهل عناد يا موجب كراهت است نسبت به بعضى از عباد، يا مستلزم انتشار اين خبر نسبت به عدو و آن سبب آماده شدن ايشان است به تهيه قتال و مستعد گشتن ايشان به اسباب جدال، و لهذا حضرت رسالت پناه (ص) هرگاه كه مى خواست لشكرى را به طرفى روانه سازد مى پوشانيد آن سفر را از مردمان (و لا اطوى دونكم امرا) و ديگر مر شما را است نزد من آنكه درنوردم بى شما كارى را (الا فى حكم) مگر در حكم داور يعنى مشورت مى كنم با شما در امورى كه متعلق به صلاح دنيويه است نه به احكام دينيه، زيرا كه مشورت را در او مجال نيست.

(و لا اوخر لكم) و تاخير نكنم براى شما (حقا عن محله) حقى را از محل خودش (و لا اقف به) و وقوف نكنم به آن حق (دون مقطعه) بى قطع و فصل كردن آن.

در واقع به جهت رعايت كردن احد متخاصمين (و ان تكونوا عندى) و آنكه باشيد نزد من (فى الحق سواء) در راه حق مساوى يكديگر (فاذا فعلت ذلك) پس چونكه كردم اين كارهاى مذكور را (وجبت لله عليكم النعمه) واجب شد مر خداى را بر شما نعمتى بى كران (ولى عليكم الطاعه) و مرا بر شما طاعت است و فرمان (و الا تنكصوا عن دعوه) و آنكه بازنگرديد از خواندن براى جهاد (و لا تفرطوا
فى صلاح) و تقصير مكنيد در صلاح عباد (و ان تخوضوا) و آنكه شروع كنيد (الغمرات) در شدتها و سختى ها (الى الحق) به سوى راه حق و طريق رشاد (فان انتم لم تستقيموا لى) پس اگر شما، راست نايستيد براى من (على ذلك) بر آن امور (لم يكن احد) نباشد هيچيك (اهون على) خوارتر بر من (ممن اعوج منكم) از آن كس كه كج شود از شما از راه حق به واسطه عدم فرمان ذى الجلال (ثم اعظم له العقوبه) پس بزرگ گردانم براى او عقوبت و نكال را (و لا يجد عندى) و نيابد نزد من (فيها رخصه) در آن عقوبت رخصتى از خلاصيت آن و شفاعت كسى در حق او (فخذوا هذا) پس فراگيريد اين امور را (من امرائكم) از امراى خود (و اعطوهم من انفسكم) و بدهيد به ايشان از قبل نفسهاى خود (ما يصلح الله به امركم) آن چيزى را كه اصلاح كند خدا به آن، كار شما را مراد معاونت ايشان است مر اميران خود را از هر چه موجب ترفع و غالبيت ايشان باشد بر اعداء

/ 651