نامه 051-به ماموران ماليات
(الى عماله على الخراج) اين نامه آن حضرت است كه ارسال فرموده به سوى كاركنان خود بر خراج اهل اسلام و اهل ذمه (من عبد الله على اميرالمومنين) اين نامه از جانب بنده خدا است كه آن على بن ابى طالب است امير مومنان (الى اصحاب الخراج) به سوى يارانى كه جابى مال خراجند (اما بعد) اما پس از حمد خداى منان و صلوات بر سيد عالميان (فان من لم يحذر ما هو ساير اليه) پس به درستى كه، كسى كه نترسد از چيزى كه باز گردنده است به سوى او از احوال آن جهان (لم يقدم لنفسه) از پيش نفرستاد براى نفس خود (ما يحرزها) چيزى را كه محافظت كند و نگهدارد نفس او را (و اعلموا ان ما كلفتم يسير) و بدانيد آنچه مكلف شده ايد، اندك است و آسان (و ان ثوابه كثير) و ثواب آن عظيم است و بى پايان (و لو لم يكن فيما نهى الله عنه) و اگر نبودى در آنچه نهى كرد خداى تعالى از آن (من البغى و العدوان) از ستم نمودن و تعدى كردن (عقاب يخاف) عذابى و نكالى كه ترسيده مى شوند از آن (لكان فى ثواب اجتنابه) هر آينه بودى در ثواب اجتناب نمودن از آن (ما لا عذر فى ترك طلبه) چيزى را كه هيچ عذرى نباشد در ترك طلب آن كه او سبحانه را در منع قبايج و نهى معاصى، دوحكمت است: فوز ثواب و نجات از عقاب، پس اگر عفو كرد از عقاب بنده اى كه مرتكب قبايح است باقى مى ماند او را حرمان از ثواب، فحينئذ به تقوا، ثواب بايد اندوخت تا مستوجب دخول باشد در جنان به سبب امنيت از عذاب نيران.(فانصفوا الناس) پس عدل كار فرماييد در حق مردمان (من انفسكم) از نفس هاى خودتان (و اصبروا لحوائجهم) و صبر كنيد و شكيبايى ورزيد در انجاح حاجتهاى ايشان (فانكم خزان الرعيه) پس به درستى كه شما خازنان رعيتيد (و وكلاء الامه) و وكيلان امتيد (و سفراء الائمه) و رسولان امامانيد (و لا تخشموا) و به خشم مياوريد و خجل مسازيد و در بعضى روايت (تحسموا) واقع شده به حا و سين مهملتين يعنى قطع مكنيد (احدا عن حاجه) هيچ يك را از حاجتى كه مرغوب او است (و لا تحبسوا عن طلبته) و محبوس و ممنوع مگردانيد او را از آنچه مطلوب او است (و لا تبيعن للناس) و مفروشيد براى مردمان (فى الخراج) در مال خراج (كسوه شتاء) جامه زمستان (و لا صيف) و نه جامه تابستان (و لا دابه يعملون عليها) و نه دابه اى كه كار مى كنند بدان (و لا عبدا) و نه بنده اى كه باشد از خدمتكاران (و لا تضربن احدا) و مزنيد البته هيچ يك را (سوطا) تازيانه (لمكان درهم)
به جاى درهمى، يعنى كسى را مزنيد از براى اخذ درهمى (و لا تمسن) و مس نكنيد (مال احد من الناس) مال هيچ كس را از مردمان (مصل) كه نمازگذارنده باشد به قبله اسلام (و لا معاهد) و نه عهدكننده و ذمه نگاه دارنده يعنى قبول نماييد از اهل كفر (الا ان تجدوا فرسا و سلاحا) مگر آنكه يابيد از اهل معاهده، اسبى يا سلاحى را (يعدى به على اهل الاسلام) كه ستم كرده شود به سبب آن بر اهل اسلام (فانه لا ينبغى للمسلم) پس به درستى كه سزاوار نيست مر مسلمان را (ان يدع ذلك) آنكه بگذارد آن را (فى ايدى اعداء الاسلام) در دستهاى دشمنان اسلام (فيكون شوكه عليهم) پس باشد آن چيز قوت ايشان بر مسلمانان (و لا تدخروا انفسكم نصيحه) و پنهان مكنيد از نفس هاى خود نصيحت را بلكه آن را به سمع اصغاء قبول كنيد (و لا الجند حسن سيره) و نه از لشكر، نيكويى سيرت را (و لا الرعيه مونه) و نه از رعيت، نصرت را (و لا دين الله قوه) و نه از دين خدا، قوت را (و ابلوا فى سبيله) و بدهيد در راه خدا (ما استوجب عليكم) آنچه سزاوار و لازم است بر شما (فان الله سبحانه قد اصطنع) به درستى كه خداى تعالى نيكويى كرد (عندنا و عندكم) نزد ما و نزد شما (لان نشكره بجهدنا) به جهت
آنكه شكر كنيم او را به كوشش خود (و ان ننصره) و آنكه يارى دهيم او را (بما بلغت قوتنا) به آنچه رسيد قوت ما در رعايت آنچه حق است در دين و دنيا (و لا قوه الا بالله) و هيچ قوتى نيست در طاعت مگر به يارى حضرت عزت.