نامه 069-به حارث همدانى
(الى الحارث الهمدانى) اين نامه آن حضرت است به سوى حارث همدانى و همدان به سكون ميم قبيله اى است از يمن (و تمسك بحبل القران) و چنگ درزن به ريسمان محكم قرآن تا برآرد تو را از چاه طبيعت به سوى روضه رضوان (و انتصح) و ناصح خالص خود ساز قرآن را (و احل حلاله) و حلال دادن حلال آن را (و حرم حرامه) و حرام دان حرام آن را (و صدق بما سلف من الحق) و باور دار به آنچه گذشت از امر حق و از او بيرون مرو مطلقا (و اعتبر بما مضى من الدنيا) و عبرت گير به آنچه گذشت از دنيا (ما بقى منها) آن چيزى را كه باقى بماند از اين سراى بى وفا (فان بعضها يشبه بعضا) پس به درستى كه بعضى از دنيا، مانند است به بعضى ديگر در عمل (و اخرها لا حق باولها) و آخر آن پيوسته است به اول آن (و كلها حائل مفارق) و همه دنيا زايل است و جدا شونده به اجل (و عظم اسم الله) و به بزرگى ياد كردن اسم خدا را (ان تذكره الا على حق) به اين طريق كه ياد نكنى او را مگر بر حق، يعنى به دروغ سوگند مخور به نام خدا و استشهاد مياور به نام او به امر باطل (و اكثر ذكر الموت) و بسيار گردان ذكر موت را (و ما بعد الموت) و آنچه پس از مرگ است از احوال و اهوال قيامت (ولا تتمن الموت) و آرزو مكن مرگ را (الا بشرط وثيق) مگر به شرطى استوار كه آن صرف عمر تو است در طاعت كردگار يعنى تحفظ كن مال خود را و آماده كن برگ و نواى آن راه را پيش از رسيدن تو، به آن جا از زاد علم و عمل و تقوا.و بعد از آنكه اين جمله را مرعى داشته باشى اگر آرزوى آن سفر كنى به جاى خود است (و احذر) و بترس (كل عمل) از هر كارى كه (يرضاه صاحبه لنفسه) خشنود باشد صاحبش براى نفس خود (و يكره لعامه المسلمين) و مكروه شمرد براى مسلمانان چون اختيار كردن خيرات و احسان كه كراهت داشته باشند كه آن از غير او واقع شود، بلكه بايد كه هر چه براى نفس خود خواهى، اراده كنى براى ايشان و آنچه نخواهى براى نفس خود، طلب نكنى بر ديگران.(و احذر كل عمل يعمل به فى السر) و حذر كن از هر عملى كه عمل كرده شود به آن در نهان (و يستحيى منه فى العلانيه) و حيا كرده شده باشد از آن در آشكار چون معاصى و زشتى كردار (و احذر كل عمل اذا سئل عنه صاحبه) و بترس از هر كردارى كه چون پرسيده شود از آن صاحب او (انكره) منكر شود او را (و اعتذر منه) و عذر آورد از آن كار (و لا تجعل عرضك غرضا) و مگردان عرض خود را نشانه (لنبال القول) از براى تيرهاى گفتار
از ملامت و غيبت برادران (و لا تحدث الناس) و حديث مكن به مردمان (بكل ما سمعت) به هر چه شنيدى آن را (و كفى بذلك كذبا) پس كفايت مى كند تو را از نظر دروغ (و لا ترد على الناس) و باز مگردان بر مردمان (كل ما حدثوك به) به هر آنچه سخن گويند تو را به آن (فكفى بذلك جهلا) پس كافى است تو را به آن از روى نادانى (و اكظم الغيظ) و فرو خور خشم را (و تجاوز عند القدره) و عفو كن نزد توانايى (و احلم عند الغضب) و بردبار باش نزد غضب كردن بر مردمان (و اصفح مع الدوله) و اعراض كن از عقوبت با وجود دولت (تكن لك العاقبه) تا باشد مر تو را عاقبت عافيت (و استصلح) و به صلاح آور (كل نعمه انعمها الله عليك) هر نعمتى را كه انعام كرد خداى تعالى بر تو (و لا تضيعن) و ضايع مساز (نعمه من نعم الله عندك) نعمتى از نعمتهاى خداى تعالى كه نزد تو است به قلت سپاس و غفلت (و لير عليك) و بايد كه ديده شود بر تو (اثر ما انعم الله به عليك) علامت آنچه انعام فرمود خداى تعالى تو را به آن چيز بر تو كه آن شكر پروردگار است و خير و احسان با مردم روزگار
(و اعلم ان افضل المومنين) و بدان به درستى كه فاضل ترين مومنان (افضلهم تقدمه) فاضل ترين ايشان است از حيث پيش فرستادن عبادت (من نفسه و اهله) از نفس خود و اهل و مال خود (فانك) پس به درستى كه تو (ما تقدم) آنچه پيش مى فرستى (من خير) از امر خوب و نيكو (يبق لك ذخره) باقى مى ماند از براى تو ذخيره اى از خير (و ما توخره) و آنچه واپس مى اندازى (يكن لغيرك خيره) مى باشد از براى غير تو خير او (و احذر صحابه من يفيل رايه) و حذر كن از صحبت كسى كه سست باشد انديشه او (و ينكر عمله) و بد باشد كردار او (فان الصاحب معتبر بصاحبه) پس به درستى كه مصاحب، اعتبار كرده شده است به مصاحب خود.چه صحبت را اثرهاى بى شمار است (و اسكن الامصار العظام) و ساكن باش در شهرهاى بزرگ و در رستاق مساز زيرا كه ساكنان آنجا بيشتر مشغول مى باشند به زراعت و حراثت و غافل مى باشند از ذكر و طاعت، و كم مى باشد در او اهل علم و ارباب اهليت.و از اينجا است كه گفته: ده مرو، ده مرد را احمق كند عقل را بى نور و بى رونق كند (فانها) پس به درستى كه شهرهاى بزرگ (جماع المسلمين) محل اجتماع مسلمانان است و مواضع رواج دين و عرفان بنابراين حضرت رس
الت (ص) فرمود كه (عليكم بالسواد الاعظم) (و احذر منازل الغفله) و حذر كن از جايهاى غفلت (و الجفاء) و مواضع ظلم (و قله الاعوان على طاعه الله) و كمى انصار كه يارى نمايند بر طاعت پروردگار (و اقصر رايك) و اقتصار كن انديشه خود را (على ما يعنيك) بر آنچه به كار آيد تو را (و اياك و مقاعد الاسواق) و دور دار خود را از مواضع نشستن در بازارها (فانها) پس به درستى كه در بازارها (محاضر الشيطان) مواضع حاضر شدن شيطان است (و معاريض الفتن) و مواضع پيش آمدن فتنه هاى زمان، زيرا كه محل ثوران شهوت است و موضع هيجان رغبت به متاع اين جهان و موضع ايمان كاذبه و اقوال باطله (و اكثر ان تنظر) و بسيار گردان نظر كردن خود را (الى من فضلت عليه) به سوى كسى كه تفضيل داده شده اى بر او (فان ذلك) پس به درستى كه آن نظر كردن (من ابواب الشكر) از بابهاى شكر الهى است براى نعم نامتناهى (و لا تسافر فى يوم جمعه) و سفر مكن در روز جمعه (حتى تشهد الصلوه) تا حاضر شوى به نماز (الا فاضلا فى سبيل الله) مگر وقتى كه بيرون رونده باشى در راه خدا مانند قصد جهاد و غير آن از عبادت براى حضرت قاضى الحاجات (او فى امر تغذر به) يا در كارى كه تو معذور باشى به در
آن كار (و اطع الله فى جمل امورك) و فرمان بر خدا را در همه كارهاى خودت (فان طاعه الله) پس به درستى كه طاعت خدا (فاضله على ما سواها) افزون است بر هر چيزى كه غير او است (و خادع نفسك فى العباده) و فريب ده نفس خود را در عبادت پروردگار يعنى با او معامله فريب دهنذگان كن و از روى ملاطفت و مساوات، او را بر عبادت دار نه از روى مقاهره و مقاصات (و ارفق بها) و رفق و نرمى نما و مدارا كن با آن (و لا تقهرها) و قهر مكن او را به انواع ايذاء (و خذ عفوها و نشاطها) و فراگير عفو كردن او را شادى و سرور او را مانند اطفال بانشاط تا باشد در فرح و انبساط (الا ما كان مكتوبا عليك) مگر آنچه نوشته شد بر تو و متحتم گشت (من الفريضه) از فريضه خدا (فانه) پس به درستى كه فريضه الهى (لابد من قضائها) ناچار است از قضا كردن و ادا نمودن آن (و تعاهدها عند محلها) و تعهد نمودن آن نزد محل آن (و اياك ان ينزل بك الموت) و بپرهيز از آنكه فرود آيد به تو مرگ (و انت ابق من ربك) و تو باشى گريزان از طاعت پروردگار خود به واسطه مشغول شدن (فى طلب الدنيا) در طلب متاع اين جهان (و اياك و مصاحبه الفساق) و دور دار خود را از مصاحبت فاسقان (فان الشر بالشر
ملحق) پس به درستى كه بدى، به بدى ملحق است و چسبان (و وقر الله) و تعظيم دار خدا را (واحبب احبائه) و دوست دار دوستان او را (واحذر الغضب) و حذر كن از غضب كردن (فانه جند عظيم) پس به درستى كه غضب لشگرى بزرگ است (من جنود ابليس) از لشكريان شيطان.