حکمت 037 - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

فتح الله کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حکمت 037

(و من وصيته لابنه الحسن عليه السلام) و از وصيت آن حضرت است كه فرمود مر پسر خود امام حسن عليه السلام را: (يا بنى) اى پسرك من تصغير از براى شفقت است و مرحمت (احفظ عنى اربعا) نگاه دار از من چهار گفتار را در باب اكتساب فضايل (و اربعا) و چهار ديگر را در باب اجتناب از ارباب رذايل (لا يضرك) كه ضرر نرساند به تو (ما عملت معهن) آنچه كنى به مصاحبت اينها و ايثار تكرار (اربعا) در مكان ثانيا به جهت آن است كه اربع اولى از باب كسب فضايل خلقيت است و اربع ثانى از باب معامله نمودن با خلقان، يا آنكه اولى از باب اثبات است و ثانيه از باب نفى پس بينهما تباعد باشد و متبادر از ثانيا تجانس است، يا آنكه رابع اولى مرغوب فيه است و اربع اخيره مرغوب عنه.

اما اربع اول اين است كه: (ان اغنى الغنى العقل) به درستى كه بهترين انواع توانگرى خرد است زيرا كه به سبب آن سرمايه آخرت حاصل مى شود (و اكبر الفقر الحمق) و بزرگترين انواع دويشى، حماقت است و كم خردى زيرا كه مستلزم حرمان است از سعادت ابدى: شعر: بدترين درويش حمق است اى جان جهان بشنو از من اين كلام شاه مردان را بيان (و اكرم الحسب حسن الخلق) و گرامى ترين حسب و شر
فى به حسب عرف، خوش خويى است و بشاشت وجه و شيرين زبانى اما به حسب حقيقت اشرف حسب كمالات نفسانيه باقى است مثنوى بهترين چيزها خلق نكو است خلق، خلق نيك را دارند دوست هر كه خلق از خلق او خشنود نيست هيچ قدرش بر در معبود نيست (و اوحش الوحشه العجب) و وحشتناكترين وحشتى، عجب است و خودبينى زيرا كه معجب به جهت اعتقاد فضيلت در حق خود، خود را هم صحبت ديگران نمى بيند و مردمان از او رميده و گريزانند به جهت سربلندى او و استحقار غير شعر: مرد خودبين بى رفيق و غمگسار و مهربان مانده اندر تنگناى وحشت آباد جهان و چهارمى كه اجتناب از ايشان لازم و واجب است اينست كه مى فرمايد: (يا بنى) اى پسرك من (اياك و مصادقه الاحمق) بپرهيز از دوستى نمودن با احمق و بى خرد (و انه يريد ان ينفعك) پس به درستى كه احمق مى خواهد كه نفع رساند به تو (فيضرك) پس ضرر مى رساند به تو به سبب حماقت و ابلهى و غباوت و كم خردى (و اياك و مصادقه البخيل) و بپرهيز از دوستى كردن با بخيل (و انه يقعد عنك) پس به تحقيق كه او بنشيند از دوستى نمودن با تو يعنى برنخيزد به يارى دادن تو (احوج ما تكون اليه) در محتاج ترين چيزى كه باشى تو محتاج به سوى آن
(و اياك و مصادقه الفاجر) و بپرهيز از دوستى كردن با بدكار تبه روزگار (فانه يبيعك بالتافه) پس به درستى كه او بفروشد مرتبه تو را به چيزى اندك و بى بضاعت به واسطه بدكارى و بزهكارى شعر: با بدان كم نشين كه صحبت بد گرچه پاكى تو را پليد كند آفتاب بدين بلندى را ذره اى ابر ناپديد كند (و اياك و مصادقه الكذاب) و اجتناب كن از محبت ورزيدن با دروغگوى (فانه كالسراب) پس به درستى كه او همچو سراب است و سراب آن است كه شعاع آفتاب در نيمروز بر زمين مستوى افتد لمعان آن درخشنده در نظر آيد چون آب مواج (يقرب عليك البعيد) نزديك گرداند بر تو دور را (و يبعد عنك القريب) و دور گرداند از تو نزديك را به گفتار ناصواب همچنانكه لازمه سراب است

/ 651