(و قال عليه السلام: المال ماده الشهوات) مال، ماده شهوتها است زيرا كه به مال حاصل مى شود مشتهيات كه مى كشد به عقوبات.و لهذا گفته اند: شعر: اى دل اگر به ديده تحقيق بنگرى درويشى اختيار كنى بر توانگرى
حکمت 056
(و قال عليه السلام: من حذرك) هركه ترسانيد تو را در امرى از روى يارى (كمن بشرك) همچون كسى است كه بشارت دهد تو را به رستگارى چه به سبب آن رستگار مى شوى از آن فعل محذر منه
حکمت 057
(و قال عليه السلام: اللسان سبع) زيان ددى است درنده (ان خلى عنه) اگر باز داشته شود به خودش بى تفكر و تدبر (عقر) بگزد گزيدگى بدتر از هر گزنده پس واجب است حفظ زبان نمودن و سخن بى انديشه بر زبان نراندن.لفظ (سبع) و وصف (عقر) مستعارند از براى اهمال لسان به اعتبار آنكه آن در اكثر احوال، سبب هلاكت است و موجب اذيت
حکمت 058
(و قال عليه السلام: المراه عقرب) زن كژدمى است با نيش و آزار (حلوه اللسبه) كه شيرين است گزيدن آن به جهت لذت مباشرت كه ناقص ماده حيات است و موجب ضعف قوا، پس آن لذت به مثابه زهر است در آخر كار و زن مارى است در صورت يار
حکمت 060
(و قال عليه السلام: الشفيع جناح الطالب) شفاعت خواه، بال طالب است به اين اعتبار كه مى رساند او را به مطالب شعر: چون نيابد مرغ بى پر بر مراد خود ظفر شد شفاعت خواه حاجتمند را چون بال و پر