حکمت 100 - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

فتح الله کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حکمت 100

(و قال عليه السلام: الدنيا و الاخره عدوان متفارقان) به درستى كه دنيا و آخرت دو دشمنند متفاوت و متخالف (و سبيلان مختلفان) و دو راهند مختلف و مخالف (فمن احب الدنيا) پس هركه دوست داشت دنيا را (و تولاها) و دوستى ورزيد او را (و ابغض الاخره) و دشمن داشت آخرت را (و عاداها) و طريقه دشمنى مرعى داشت با آن (و هما) و اين دنيا و آخرت نزد هوشمند طالب (بمنزله المشرق و المغرب) به مثابه مشرق و مغرب است (و ماش بينهما) و رونده در ميان اين هر دو (كلما قرب من واحد) هرگاه كه نزديك شود به يكى از آن دو (بعد عن الاخر) دور مى گردد از ديگرى (و هما بعد) و اين دنيا و آخرت بعد از اين حال (ضرتان) دو ضره اند يعنى مثل دو زنند در حباله يك شوهر كه وجود يكى مضرت آن ديگر است در غايت ضرر

حکمت 101

(و عن نوف البكالى) و منقول است از نوف بكالى و (بكالى) منسوب است به بكاله و آن قبيله اى است از يمن (قال) گفت كه (رايت اميرالمومنين عليه السلام ذات ليله) ديدم اميرالمومنين صلوات الله و سلامه عليه را در ميان شبى از شبها (و قد خرج من فراشه) كه بيرون آمد از خوابگاه خود (فنظر الى النجوم) پس نظر كرد به ستارگان (فقال يا نوف) پس فرمود كه اى نوف (اراقد انت ام رامق) آيا در خوابى يا در بيدارى (فقلت) پس گفتم كه درخواب نيستم (بل رامق يا اميرالمومنين) بلكه بيدارم اى اميرمومنان (فقال يا نوف طوبى للزاهدين فى الدنيا) پس فرمود اى نوف خوشحال باد مر زاهدان را در دنياى پرمشقت (الراغبين فى الاخره) مر رغبت نمايندگان را در آخرت (اولئك قوم) ايشان جماعتيند از اوليائالله (اتخذوا الارض بساطا) كه فرا گرفته اند زمين را بساط و قالى (و ترابها فراشا) و خاك او را جامه خواب (و مائها طيبا) و آب آن را شربت خوشبو (والقران شعارا) و قرآن را جامه اى كه ملاصق بدن است (و الدعاء دثارا) و دعا را جامه اى كه بر بالاى جامه مى پوشند لفظ (شعار) را استعاره فرموده از براى قرآن به اعتبار قرب آن به ايشان و ملازمت ايشان به آن همچو جامه
زيرين كه ملازم ابدان است و اقرب به آن.

و لفظ (دثار) را از براى دعا به اعتبار حفظ و نگه داشت ايشان به او از عذاب نيران همچنانكه جامه بالايين حافظ بدن ايشان است و اطلاق لفظ (شعار) را از براى قرآن و (دثار) را از براى دعا بعد از قرآن بخاطر آن است كه دثار يلى شعار مى باشد.

و مويد اين است حديث (افضل عباده امتى تلاوه القران) (ثم قرضوا الدنيا) پس بريدند دنيا را و قطع نمودند آن را (قرضا) بريدنى از روى رضا يعنى قطع علايق و عوايق كردند مگر به قدر ضرورت (على منهاج المسيح عليه السلام) بر طريقه حضرت عيسى عليه التحيه و الثناء (يا نوف ان داود النبى عليه السلام) اى نوف به درستى كه داود پيغمبر عليه السلام (قام) قيام نمود به دعا و عبادت (فى مثل هذه الساعه من الليل) در مثل اين ساعت از شب و آن نصف اخير شب بود.

در همين وقت برمى خاست از براى مناجات با رفيع الدرجات.

(فقال) پس فرمود كه (انها) به درستى كه اين ساعت (ساعه لا يدعوا فيها عبد) ساعتى است كه دعا نكند در او هيچ بنده اى (الا استجيب له) مگر كه مستجاب شود براى او آن دعا (الا ان يكون عشارا) الا آنكه باشد از ده يك ستان از اكار و كاروانيان مثل تمغاچى و باج ستان (
او عريفا) يا باشد شناسا كننده يعنى كسى كه راهنمونى كند شخصى را تا بر ايشان ستم كند (او شرطيا) يا عوانى كه يارى كننده ظالمان است در ظلم و شرط در اصل لغت به معنى علامت است و چونكه عوام علامتى نصب مى كنند بر نفس خود كه به آن شناخته مى شود در ميان مردمان، از اين جهت به اين اسم مسمى شده (او صاحب عرطبه) يا باشد خداوند عرطبه (و هى الطنبور) و عرطبه، طنبور است (او صاحب كوبه) يا باشد خداوند كوبه (و هى الطبل) و كوبه، دهل است كه آلت فجور است زيرا كه صاحب اين امور، ملازم معصيتى است كه مانع استجابت دعا و قبول رحمت از جانب خدا است.

(قال السيد رضى الله عنه: و قد قيل ايضا) و بعضى هم گفته اند كه (ان اعرطبه الطبل و الكوبه و الطنبور) عرطبه، دهل است و كوبه و طنبور.

/ 651