حکمت 116
(وقد سئل عليه السلام عن قريش) و پرسيده شد آن حضرت عليه السلام از قريش.يعنى از صفات و اخلاق ايشان در طيب عيش (فقال) پس فرمود (اما بنو مخزوم فريحانه قريش) اما فرزندان مخزوم- كه بطنى هستند از قريش- پس نبت خوشبوى قريشند وجه تسميه اين جماعت به ريحانه آن است كه مخزوم پدر اينها بود از او بويى به شامه مى رسيد مانند بوى (خزامى) كه چيزى برى است و لون او نيز مانند بود به لون آن نبات و اين هر دو صفت در اغلب اولاد او موجود بود.از اين سبب ايشان را ريحانه قريش گفتند چون در مردان ايشان كياستى و در زنان ايشان لطافتى بود.از اين جهت فرمود به طريق خطاب عام كه: (تحب حديث رجالهم) دوست مى دارى- اى آن كسى كه قابل خطابى- سخن مردان ايشان را به سبب شيرين زبانى (و النكاح فى نسائهم) و وقوع نكاح را در زنان ايشان به واسطه تزين و تصنع آن زنان (و اما بنو عبد شمس) و ما فرزندان عبد شمس بن عبد مناف (فابعدها رايا) پس دورترين قريشند از نظر انديشه و اين كنايت است از جودت و قوت راى.كه (فلان بعيد الراى) در صورتى مى گويند كه بيند شخصى مصلحت امور را از جاى دور به جهت قوت راى خود (و امنعها لما وراء ظهورها) و منع كنندهترين ايشانند مر پس پشتهاى خود را و اين كنايت است از شدت حميت و حمايت حريم خود.يعنى مرتكب امرى نمى شوند كه مردمان در پس ايشان سخن هاى مالا يعنى گويند (و اما نحن) و اما ما كه فرزندان هاشميم (فابذل) پس بذل كننده تر و بخشنده تريم (لما فى ايدينا) مر آن چيزى را كه در دستهاى ما است (و اسمح) و جوانمرد و دليرتريم (عند الموت) نزد رسيدن مرگ (بنفوسنا) به دادن جانهاى خود اين كنايت است به كمال شجاعت در ميدان محاربه (و هم اكثر) و بنو مخزومه و بنو عبد شمس بيشترند از روى حيله و غدر (و امكر و انكر) و مكارترند و با انكارتر (ونحن افصح) و ما فصيح تريم در گفتار (و انصح) و ناصحتر بر نفس غدار (و اصبح) و نيكوتر از روى رخسار يعنى در ما است صفات حميده و ايشان عاريند از سمات پسنديده