حکمت 119
(و قال عليه السلام: غيره الرجل ايمان) غيرت مرد ايمان است زيرا كه آن مستلزم سخط ما سخط الله است از اشتراك رجلين در مراه واحده و سخط ما سخط الله موافق رضاى او سبحانه است چنانچه بديهت عقل، حاكم است به آن.و اين عين ايمان است.(و غيره المرئه كفر) و غيرت زن، كفر است زيرا كه آن باعث است در ترحيم مااحل الله كه آن اشتراك دو زن است يا بيشتر در حباله يك مرد تحريم مااحل الله و سخط ما رضى الله كفر است لا محاله.حکمت 120
(و قال عليه السلام: لانسبن الاسلام) هر آنيه نسبت مى دهم اسلام را (نسبه لا ينسبها احد) نسبت دادنى كه نسبت نكرد آن را هيچ يك (قبلى) پيش از من از قرون ماضيه مراد نسبت تعريف است چه هركه تعريف مى كند شى ء را نسبت مى دهد او را به اصل آن پس معنى چنين باشد كه تعريف مى كنم اسلام را تعريف كردنى كه هيچ كس از امم سالفه تعريف نكرده اند.آن اين است (الاسلام هو التسليم) اسلام، تسليم نفس است زيرا كه آن انقياد امر حق است و درآمدن در طاعت خالق اكبر.و اين تفسير لفظى است به لفظى ديگر كه اعرف است و اشهر (و التسليم هوا ليقين) و تسليم، يقين است كه لازم كمال تسلم است به تيقن به حقيت و صدقيت كه براى او است حق تسليم و تكريم تا محقق شود كمال انقياد و تعظيم و اين تعريف به لازم مساوى تسليم است (و اليقين هو التصديق) و يقين، تصديق است يعنى اعتقاد ثابت جازم مطابق واقع كه حاصل مى شود از برهان قطعى (و التصديق هو الاقرار) و تصديق، اقرار است به كردگار و پيغمبران و امامان و به آنچه آورده اند از نزد آفريدگار از احوال معاد و غيره.و اين نيز تعريف لفظ است به لفظ اعرف (و الاقرار هو الاداء) و اقرار، اداى آن چيزى است كهبه او اقرار كرده از اصناف واجبات و انوع مفروضات.اين تعريف شى ء است به خاصه آن (و الاداء هو العمل) و اداى عمل براى حضرت عزت و اين تعريف لفظى است به لفظ اشهر و مال اين نسبت، تعريف اسلام است به عمل كه تعريف است به بعضى خواص كه اشهر است و اكمل يعنى حق مسلم كامل در اسلام آن است كه جمع كند ميان علم اليقين و عمل صالح خالص از سمعه و ريا تا به درجات عليا و رفيق اعلا واصل شود