حکمت 126 - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

فتح الله کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حکمت 126

(و قال عليه السلام و قد سمع رجلا) و فرمود آن حضرت صلوات الله عليه وقتى كه شنيد از مردى (يذم الدنيا) كه مذمت و نكوهش مى كرد دنيا را (ايها الذام للدنيا) اى كسى كه مذمت كننده اى دنيا را به نادانى (المغتر بغرورها) كه فريفته شده اى به فريب دنيا (المنخدع باباطيلها) و اى خداع يافته به اباطيل نفس و هوى (يم تذمها) به چه چيز مذمت مى كنى دنيا را (اتغتر بالدنيا) آيا فريفته مى شوى به دنيا (بم تذمها) پس از آن مذمت مى كنى آن را و در نكوهش او در مى آيى (انت المتجرم عليها) آيا تو جرم نهنده اى بر دنيا و اثبات كننده گناه بر او (ام هى المتجرمه عليك) يا او جنايت نهنده است بر تو در ارتكاب معصيت (متى استهوتك) از كجا سرگشته و حيران كرد تو را (ام متى غرتك) يا از كجا فريب داد تو را به متاع خود (ابمصارع ابائك) آيا استهوا و تغرير آن به مواضع افتادن پدران تو است (من البلى) از پوسيدگى و ريزه ريزه شدن (ام بمضاجع امهاتك) يا به جايهاى خواب مادران تو (تحت الثرى) در زير خاك استفهام، از براى تهكم است.

(كم عللت بكفيك) چند علت زايل كردى به كفهاى خود يعنى به خودى خود از آبا و امهات و ساير خويشان (و كم فرضت بيديك) و چند
بيماردار كردى به دستهاى خود ايشان را و علاج نمودى (تبغى لهم الشفاء) طلب مى كردى از براى ايشان شفا و دوا را (و تستوصف لهم الاطباء) و مى خواستى صفت دوا را براى ايشان و طبيبان (لم ينفع احدهم) فايده ندارد هيچ يك ايشان را (اشفاقك) مهربانى نمودن تو به او (و لم تسعف فيه) و حاجت برآورده نشدى درباره آن كس (بطلبتك) به چيزى كه جوياى آن بودى از حيات او (و لم تدفع عنه) و دفع نكردى از او مرض و علل را (بقوتك) به توانايى خود كه صرف او نمودى (قد مثلت لك به الدنيا نفسك) به تحقيق كه تصور و تشبيه كرد اين دنياى غدار تو را به آن كس (و بمصرعه مصرعك) و تشبيه كرد به موضع هلاك او جاى هلاكت تو را (ان الدنيا دار صدق) به درستى كه دنيا سراى راستى است نه كجى و ناراستى (لمن صدقها) براى كسى كه تصديق كرد او را يعنى تشبيه كرد و اعتراف نمود به تغير و زوال و تمثيل و تصوير او (و دار عافيه) و سراى عافيت است و ايمنى از عذاب خداى (لمن فهم عنها) براى كسى كه فهم كرد از او و دريافت آنچه خبر مى دهد به آن از مواعظ و غيرها تا محترز شود از آفات آن و به واسطه آن مصون شود از عذاب نيران و برسد به روضه جنان (و دار غنى) و سراى توانگرى است (لم
ن تزود منها) براى كسى كه توشه طاعت گرفت از آن براى سرمايه روز بازار آخرت (و دار موعظه) و سراى موعظه و نصيحت است (لمن اتعظ بها) براى كسى كه پندپذير شد به او از انقلابات و تغيرات (مسجد احباء الله) دنيا مسجد دوستان خدا است كه در او مشغول شوند به انواع عبادات (و مصلى ملائكه الله) و جاى نماز فرشتگان خدا است كه در صفوف مومنان نماز گزارند (و مهبط وحى الله) و موضع فرود آمدن وحى خدا است بر انبيا (و متجر اولياء الله) و جاى تجارت محبان حق تعالى است (اكتسبوا فيه الرحمه) كه كسب نموده اند در او رحمت خدا و مثوبات اخرى (و ربحوا فيها الجنه) و سود كرده اند در او بهشت عنبرسرشت را در روز جزا (فمن ذا يذمها) پس كيست كه مذمت مى كند اين سرا را (و قد اذنت ببينها) و حال آنكه اعلام كرده خلايق را به افتراق و جدايى خود (و نادت بفراقها) و ندا كرده ايشان را به فراق و زوال خود (و نعت نفسها و اهلها) و خبر مرگ داده نفس خود را و اهل خود را يعنى اعلام نموده به مردمان فناى خود را و هلاك اهل خود را (فمثلت لهم) پس تصوير كرده براى ايشان و تشبيه نموده (ببلائها البلاء) به محنت و گرفتارى خود، گرفتارى آن جهان را (و شوقتهم بسرورها) و آ
رزومند ساخت ايشان را به سرور و خوشحالى خود (الى السرور) به خوشى و شادى آن جهان چه هر چه در اين عالم است صورت و مثال عالم غيب است.

يعنى بلا و سرور دنيا دلالت مى كند بر آن چه اعظم و ادوم آن است از بلا و سرور در آخرت (راحت بعافيه) شبانگاه كرد به عافيت و رستگارى (و ابتكرت بفجيعه) و بامداد كرد به مصيبت و گرفتارى و اين كنايت است از سرعت انتقال احوال دنيا و تبدل اطوار آن از رخاء به شدت و از صحت به علت.

اين تمثيل و تشويق و ابتكار دنيا (ترغيبا) به جهت راغب گردانيدن مردمان است به آن جهان (و ترهيبا) و ترسانيدن از اهل اين جهان و نكال آن جهان (و تخويفا) و در خوف انداختن از بطش آن (و تحذيرا) و محترز ساختن از عواقب آن (فذمها رجال) پس مذمت كردند دنيا را مردانى چند (غداه الندامه) در بامداد ندامت و حسرت كه وقت عذاب است و عقوبت (و حمدها اخرون) و محمدت كردند و ستايش نمودند دنيا را مردان ديگر (يوم القيمه) در روز قيامت نزد مثوبات (ذكرتهم الدنيا) به ياد داد ايشان را دنيا از مواعظ و عبر (فتذكروا) پس ياد كردند و قبول آن نمودند (و حدثتهم) و خبر داد ايشان را از تغير خود (فصدقوا) پس تصديق نمودند به آن (و وعظتهم) و پند
داد ايشان را (فاتعظوا) پس پند گرفتند به آن و كسب سرمايه آخرت كردند در آن

/ 651