حکمت 134 - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

فتح الله کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حکمت 134

(و قال عليه السلام: ما عال امره اقتصد) دشوار روزى نشد و درويش نگشت مردى كه در نفقه دادن حد وسط نگاه داشت يعنى نه اسراف نمود و نه تقصير و در قرآن وارد شده (و لا تجعل يدك مغلوله الى عنقك و لا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا) يعنى مگردان دست خود بر سينه به گردن خود تا بر بسط آن توانا باشى- و اين كنايت است از امساك- و مگشاى دست خود را همه گشادن.

(بسط يد) عبارت است از اعطا و (كل البسط) اشارت است به اسراف.

يعنى اسراف مكن چه اگر اسراف كنى بنيشنى ملامت كرده شده، درمانده و محتاج.

يعنى به اعتدال گراى و از طرفى تفريط و افراط كه تقتير و تبذير است احتراز نماى.

قطعه: مبند از سر امساك دست در گردن كه خصلتى است نكوهيده پيش اهل نهى مكن به جانب اسراف نيز چندان ميل كه هر چه هست به يك دم كنى ز دست رها چو در ميانه اين هر دو راه چندانى تفاوت است كه از آفتاب تا به سها پس احتياط وسط راست در جميع امور بدين دليل كه خير الامور اوسطها

حکمت 135

(و قال عليه السلام: قله العيال احد اليسارين) كمى اهل و عيال يكى از دو توانگرى است در مال زيرا كه هر كه را اندك باشد عيال او عيش او آسانتر باشد و معيشت او اوسع همچنانكه در حين سعت حال و كثر مال بر اين منوال است.

(و التودد نصف العقل) و دوستى كردن و معاشرت نمودن با مردمان نصف تصرف عقل عملى است در تدبير كار معاش و نيمه ديگر قهر و غلبه است بر ايشان.

يعنى چون انسان محتاج است در اصلاح معاش، به غير خود و عقل او در معامله نمودن با خلق- بر وجه تودد است- و آنچه لازم او است از معاشرت جميله و مسامحه و ترغيب و يا بر ضد اين از قهر و غلبه.

پس تودد و آنچه از لوازم او است نصف تصرف عقل باشد در تدبير امر معاش (و الهم نصف الهرم) غم و اندوه نصف پيرى است مراد آن است كه پيرى، يا طبيعى است و يا كسب امر خارجى است كه هم است و حزن و خوف كه مستلزم هرم اند فحينئذ هم كه همچو نصف هرم است قسم سبب طبيعى باشد و قسمى باشد از سبب هرم، پس استعاره فرموده از براى هرم لفظ نصف را و اراده نموده نصف سبب هرم.

/ 651