حکمت 151
(و قال عليه السلام: من وضع نفسه) كسى كه بنهد نفس خود را يعنى بنشيند (مواضع التهمه) در جايهاى تهمت (فلا يلومن) پس بايد ملامت و سرزنش نكند (من اساء به الظن) كسى را كه بد كند به او گمان خود را يعنى بدگمان شود به او در آن مواضع.
و از اينجا است كه حضرت رسالت صلى الله عليه و آله فرموده كه: (اتقوا فى مواضع التهم)
حکمت 152
(و قال عليه السلام: من ملك استاثر) هر كه پادشاه شد در كارها و قدرت پيدا كرد بر آنها براى نفس خود استقلال ورزيد در آن مراد آن است كه در شان ملوك استبداد است و انفرار به امور مرغوبه به واسطه تسلط و عدم منازع.
و اين ضرب المثل است از براى كسى كه غالب باشد بر امرى، پس مختص شود به آن و منع كند غير خود را در آن.
(و قال عليه السلام: من استبد برايه) هر كه منفرد شد به فكر خود يعنى به سرخود انديشه نمود (هلك) به سرحد هلاكت رسيد زيرا كه منفرد شدن انسان براى خود و قبول نكردن نصيحت و استشاره در حرب و غير آن مظنه خطايى است كه مستلزم هلاكت است.
پس گوييا چنين فرمود كه: (من استبد برايه فهو فى مظنه الهلاك) (و من شاور الرجال) و هر كه مشورت كند با مردمان نيك انديش (شاركها فى عقولها) شريك شود با ايشان در عقل هاى ايشان زيرا كه او مستنتج راى اصلح است از ايشان.
پس گوييا كه مثل آن عقلى كه حاصل است نزد جميع ايشان، پيش او حاصل است.
حکمت 153
(و قال عليه السلام: من كتم سره) هر كه پنهان كند سر خود را از غير (كانت الخيره بيده) باشد اختيار افشاء و كتمان به دست او به خلاف كسى كه افشا كرد آن را زيرا كه او متمكن نيست در اين صورت از كتمان پس مختار نباشد در آن.
اين فقره ترغيب است بر كتمان