حکمت 162
(و قال عليه السلام: كم من اكله) بسا يكبار خوردن (منعت من اكلات) كه مانع باشد از خوردنى هاى بسيار اين مثال كسى است كه افراط كند در اكل به حيثيتى كه بيمار گردد پس آن اكل، منع كند او را از اكلات.
يا مثال شخصى است كه معاشرت كند با پادشاه و منبسط و گستاخ شود به او، بعد از آن افراط نمايد در آن انبساط و حينئذ اين افراط انبساط سبب بعد او است از سعادت خدمت او.
حکمت 163
(و قال عليه السلام: الناس اعداء ما جهلوا) مردمان دشمنان چيزيند كه جاهلند بدان چه اعتقاد اكثر جهال آن است كه تصورات و اعتقادات وهميه ايشان حق است و كمال پس دشمنى مى كنند با معتقد خلاف آن حال شعر: گر ندانند از قصور خويش چيزى مردمان دشمن آن چيز باشند آشكارا و نهان
حکمت 164
(و قال عليه السلام: من استقبل وجوه الاراء) كسى كه استقبال نمود طرق و انديشه ها را و تفحص و استقراى آن نمود (عرف مواقع الخطاء) شناخت مواضع وقوع خطا را زيرا كه مستلزم معرفت خطا است از صواب، اين ترغيب است در استشاره و فكر نمودن در استصلاح اعمال، قبل از وقوع او در آن.
حکمت 165
(و قال عليه السلام: من احد سنان الغضب لله) كسى كه تيز سازد نيزه غضب را براى رضاى خدا (قوى على قتل اشداء الباطل) توانا شود بر كشتن جماعتى كه سخت ترين ظالمانند و غليظترين ايشان.
و لهذا آن حضرت به قتل آورد جبابره عرب را و اقوياى آنها را.