حکمت 170
(و قال عليه السلام: اللجاجه تسل الراى) ستيزه، فرامى گيرد و مى برد انديشه خوب را.
زيرا كه انسان گاه هست كه لجاج مى كند در طلب شى ء با آنكه راى اصلح در طلب شى ء، تانى است.
پس لجاج فوت كننده راى اصلح است و مفوت مطلوب است غالبا.
حکمت 171
(و قال عليه السلام: الطمع رق موبد) طمع بندگى است پاينده زيرا كه طمع مستلزم تعبد و اطاعت است مر كسى را كه مطموع فيه است مادام كه طمع باقى باشد، پس طامع دائم العبوديت باشد مر مطموع فيه را مادام كه بر صفت طامع باشد، و لازم اين رقيت است.
حکمت 172
(و قال عليه السلام: ثمره التفريط الندامه) فايده تقصير- كه آن اضائه حزم است- پشيمانى است و حسرت (و ثمره الحزم السلامه) و فايده احتياط و هوشيارى سالم بودن است از ندامت و عدم وقوع در بليت و حزم عبارت است از انديشه نمودن و دورانديشى و پيش بينى كردن در امرى موهن و متخيل و احتراز نمودن به قدر امكان از خلل آن شعر: مباش غافل و از حزم بر كرانه مشو كه حزم تير بلاى زمانه را سپر است
حکمت 173
(و قال عليه السلام: لا خير فى الصمت عن الحكم) هيچ خيرى نيست در خاموشى از حكم كردن بر وفق دانش و حكمت ربانى.
(مشابه اين سخن در صفحه 839 آمده است) (كما انه لا خير فى القول باجهل) همچنانكه هيچ خيرى نيست در گفتار به جهل و نادانى.
(و قال عليه السلام: لا خير فى الصمت عن الحكم) و فرمود كه هيچ خيرى نيست در خاموش بودن از حكمت كه قول صواب و استوار است (كما انه لا خير فى القول بالجهل) همچنانكه خيرى نيست در گفتار به جهالت.
(مشابه اين سخن در صفحه 688 آمده است)
حکمت 174
(و قال عليه السلام: ما اختلفت دعوتان) مختلف نشدند روخواندن به طريق الهى (الا كانت احديهما ضلاله) مگر كه بود يكى از اين دو، گمراهى و مصدق اين است قول حضرت ذوالجلال كه: (فماذا بعد الحق الا الضلال) چه دعوت يا به حق است يا به باطل و هيچ واسطه اى نيست نزد عقل كامل.
پس بدانكه حق طريق اهل بيت است كه نزد حق مقبول است و غير راه ايشان، باطل و نامقبول و اين بديهى است نزد ارباب عقول و اصول.