حکمت 180 - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

فتح الله کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حکمت 180

(و قال عليه السلام: من لم ينجه الصبر) كسى كه نجات نداد او را شكيبايى (اهلكه الجزع) به هلاكت عقبى انداخت او را فزع و زارى، زيرا كه آن موجب فوت ثواب است و گرفتارى

حکمت 181

(و قال عليه السلام: وا عجبا) و بياييد و تعجب كنيد اى مردمان (اتكون الخلافه بالصحابه) آيا باشد جانشينى پيغمبر به صحابه به مجرد صحبت بى آنكه مقترن شود به او قرابت و علم و عصمت (و لا تكون بالصحابه و القرابه) و نباشد آن خلافت مقترن به صحبت و قرابت و غير آن از علم و عصمت اين نص است بر آنكه مدعيان خلافت به غير حق مرتكب خلافت شدند.

(و روى له شعر فى هذا المعنى) و روايت كرده اند كه مر آن حضرت را شعرى است در اين معنى كه فرموده به طريقه خطاب نمودن با عثمان در جواب آن كسانى كه استدلال كرده بودند بر حقيت خلافت عثمان به شوراى جمهور و صحبيت او با رسول و آن اين است كه: (فان كنت بالشورى ملكت امورهم) يعنى پس اگر بودى تو كه به مشورت كردن مالك شدى بر كارهاى مردمان و متصرف گشتى در امر خلافت (فكيف بهذا و المشيرون غيب) پس چگونه مالك شدى به اين كار پرخطر و حال آنكه مشورت كنندگان غايب بودند و بى خبر.

مراد بنى هاشمند كه از صحابه كبارند.

يعنى منصب مشورت از براى تعيين خلافت و خوض نمودن در آن از بنى هاشم است كه غايب بودند از آن.

زيرا كه اجل صحابه اند و اكبر ايشان و جماعت كه حاضر بودند در سقيفه از براى مشاو
رت، جمعى اندك بودند از غير هاشميان.

پس خلافت تو اى عثمان ثابت نشود به مشورت ايشان (و ان كنت بالقربى حججت خصميهم) و اگر هستى كه به قرابت غالب شده اى به حجت آوردن بر كينه كشى ايشان در اين امر (فغيرك اولى بالنبى و اقرب) پس غير تو سزاوارتر است به پيغمبر و نزديكتر به حيثيتى كه به منزله نفس پيغمبر باشد و محل جميع خصال.

اين اشارت است به نفس نفيس خودش صلوات الله عليه و آله زبده جواب استدلال و تعليل استحقاق عثمان به خلافت آن است كه استحقاق خلافت يا معلل است به شورا يا به صحبت سيد انبيا يا به قرابت با آن خلاصه برايا.

پس اگر اول باشد پس چگونه عثمان، والى و خليفه مردمان شد به شورا و حال آنكه اكثر كسانى كه مستحق اشاره بودند حاضر نبودند در شورا.

و اگر امر دوم باشد پس چه نوع مالك مسلمانان شد با وجود كسى كه او را صحبت و قرابت هر دو باشد.

و اگر سوم است پس غير، اولى است به پيغمبر و اقرب به آن سيدالبشر.

و هر دو وجه اشارت است به نفس نفيس خودش، پس ثابت شد كه به هيچ وجه من الوجوه عثمان صلاحيت خلافت و استحقاق امامت ندارد، آرى سها به منزله آفتاب نيست.

/ 651