(و قال عليه السلام: كل وعاء يضيق بما جعل فيه) هر ظرفى تنگ مى شود به آنچه نهاده مى شود در آن (الا وعاء العلم) مگر ظرف علم، كه دل است (فانه يتسع به) پس به درستى كه آن گشاده است به آنچه در او جاى دهند چه دل كه معدن علم است گنجايش دارد به هر قدر از علوم كه در او واقع شود و اين از جهت آن است كه اوعيه محسوسه مظنه اى است كه تنگ شود به آنچه در او موضوع شود از جهت تناهى امتناع آن به خالف اوعيه معقوله كه آن نفوس است، زيرا كه غير متناهيه القوه است و غير متناهيه القبول پس غير متناهيه الاتساع باشد از براى ادراك اشياء و حفظ آن.
حکمت 197
(و قال عليه السلام: اول عوض الحليم من حلمه) اول عوضى كه حاصل مى شود حليم و بردبار را به سبب حلم او (ان الناس انصاره على الجاهل) آن است كه مردمان، يارى كنندگان اويند بر نادانى.زيرا كه حلم، مهر افزايد و دل به او گرايد.
حکمت 198
(و قال عليه السلام: ان لم تكن حليما فتحلم) اگر نباشى بردبار، پس به تكليف، خود را بر بردبارى دار (فانه قل من تشبه بقوم) پس به درستى كه اندك است كه كسى مانند سازد خود را به گروهى به حسب صفات (الا اوشك ان يكون منهم) مگر كه نزديك به اين شود كه باشد از ايشان زيرا كه به آن عادت مى كند و چون عادت، ممتد شود طبيعت گردد.
حکمت 199
(و قال عليه السلام: من حاسب نفسه ربح) هر كه حساب و شمار كرد بر نفس خود و بر عمل صالح سود يابد (و من غفل عنها خسر) و كسى كه غافل شود از نفس خود و فروگذارد او را به سر خود به زيانكارى شتابد (و من خاف امن) و كسى كه ترسد از خداوند احد به ايمنى رسد (و من اعتبر ابصر) و هر كه اعتبار گيرد از حوادث زمان بينا گردد به احوال هر دو جهان (و من ابصر فهم) و هر كه بينا شود به ديده بصيرت فهم كند مراحل آفات راه مطالب را (و من فهم علم) و هر كه فهم كند آن را دانا گردد من جميع الوجوه به غايات مقاصد و مارب.بدانكه علم، اعم از فهم است زيرا كه فهم شى ء، علم به آن است بر وجهى از وجوه و علم تحقيق شى ء است بر جميع الوجوه.