حکمت 202 - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

فتح الله کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حکمت 202

(و قال عليه السلام: الجود حارس الاعراض) عطا و بخشش، نگهبان عرض ها است از شتم جهلاء (و الحلم فدام السفيه) و بردبارى آلت صاف كردن سفيه است از شايبه كدورت سفاحت چه حلم، منع مى كند سفيه را از سفاهت.

پس حلم او همچه فدام باشد كه آن خرقه اى است كه بر بالاى ابريق نهند تا آن چيزى كه در او رود صاف باشد و خالى از امتزاج اشياء رديه.

(و العفو زكوه الظفر) و درگذشتن از گناه، زكات فيروزى است بر اعدا و رستگارى است از عقوبت عظمى و رسيدن به درجه حسنى (و السلو عوضك) و زايل گشتن غم، يعنى غم و اندوه به خود راه ندادن و خرسند شدن عوض تو است (ممن غدر) از آن كسى كه غدر كرد و جفا نمود و امر فرموده به اين فقره بليغه، به دفع غمى كه سانح شده باشد به سبب غدر آن كسى كه مترقب بود از او وفا و ترغيب نمود در آن به اين طريق كه زوال غم، عوض تو است از غدر آن بى وفا (و الاستشاره عين الهدايه) و طلب مشورت، ذات هدايت است و راه راست زيرا كه آن طلب اصلح آراء است در امور، پس ملتزم هدايت باشد (و قد خاطر) و به تحقيق كه مشرف بر هلاك شد (من استغنى برايه) كسى كه بى نياز شد از براى غير به انديشه خود زيرا كه استبداد به راى خود مظنه
عثرت و ذلت است.

(و الصبر يناضل الحدثان) و شكيبايى نبرد مى كند به تير با حوادث روزگار و وقايع آن استعاره فرموده لفظ (مناضله) را از براى صبر به اعتبار آنكه دفع مى كند هلاكتى را كه حادث مى شود از جزع نمودن در مصائب (و الجزع من اعوان الزمان) جزع كردن و فزع نمودن در مصائب دوران، از يارى دهندگان زمان است در ميها ساختن هرم و فنا (و اشرف الغنى ترك المنى) و بزرگترين توانگرى، ترك آرزو است و هوى زيرا كه غناى نفس به كمالات نفسانيه است و آن مستلزم ترك منى است، پس اخبار فرموده به لازم از ملزوم.

(و كم من عقل اسير) و بسا عقلى كه اسير است و گرفتار (عند هوى امير) نزد هوايى كه امركننده است به بدى كردار استعاره فرموده لفظ (امير) را از براى هوى به اعتبار انقياد عقل مر هوايى را كه غالب است و مسلط بر او (و من التوفيق حفظ التجربه) و از توفيق الهى است نگه داشتن تجربه يعنى ملازمت و مداومت نمودن بر آن (و الموده قرابه مستفاده) و محبت و دوستى، خويش است فايده گرفته شده چه هر جا كه صداقت و مودت واقع است، استفاده لازم آن است (و لا تامنن ملولا) و البته امين مدار ملول شده را در اسرار و اندوهگين را و موثوق مدار در پنهان و آشكا
ر چه به واسطه سرعت اعراض ملول از صاحب خود به جهت ملال، ايمن نمى توان بود بر صداقت او از ملول ايمن مباش و زو صداقت را مجوى دل به عهد او منبد و راز دل با او مگوى

/ 651