خطبه 013-سرزنش مردم بصره
و از جمله كلام عاليمقام امام همام است عليه الصلوه و السلام كه فرموده: (فى ذم البصره و اهلها) درمذمت بصره و اهل آن.
آورده اند كه چون آن حضرت از جنگ جمل و فتح بصره فارغ شد منادى را امر فرمود كه ندا كند كه بعد از سه روز ديگر همه اهل بصره به نماز جمعه حاضر شوند، چون همه جمع شدند و شرف نماز جمعه را با آن حضرت دريافتند بعد از سپاس الهى و درود بر حضرت رسالت پناهى و آمرزش براى مومنان حقيقى فرمود: اى اهل بصره: (كنتم جند المرئه) بوديد شما لشكر زن.
مراد عايشه است كه او را پيشواى خود ساخته بودند و تدبير امر ملكى در كف بى كفايت او نهاده با وجود ضعف عقل و نقص دين بدليل: هن ناقصات العقل و الحظ و الدين.
(و اتباع البهيمه) و بوديد شما تابعان و پيروان بهيمه كه آن جملى است كه عايشه بر آن سوار بود.
(رغى) آواز كرد آن جمل در معركه حرب.
(فاجبتم) پس شما اجابت كرديد آن را.
(و عقر) و پى كرده شد آن جمل و مجروح گشت.
(فهربتم) پس گريختيد و همه پشت كرديد چه آن زن سبب اجتماع شما بود.
(اخلاقكم دقائق) خوى هاى شما حقير است و صغير.
اين كنايتست از اخلاق رذيله و صفات ناپسنديده ايشان.
(و عهدكم شقاق) و پيمان شما مخالفت است و عهدشكنى ب
ا امير خود.
(و دينكم نفاق) و كيش شما نفاق است و دوروئى.
(و ماوكم زغاق) و آب شما شور است و در غايت بى مزگى زيرا كه شهر شما نزديك است به دريا و آب آن متصل به آنجا و به واسطه آبخره متعفنه عقل شما زائل شده و بلادت و حماقت عارض شده و از اين جهت تابع عايشه شده ايد و با امام زمان خود خروج كرده ايد.
(المقيم بين اظهركم مرتهن بذنبه) اقامت كننده در ميان اشخاص شما در گرو است به گناه خويش.
(و الشاخص عنكم متدارك) و رحلت نماينده و درگذرنده از شما دريافته شده است.
(برحمه من ربه) به رحمت و بخشش از پروردگار خويش چه به سبب بيرون آمدن او از اين ديار كه منبع ماثم است و معدن اشرار رحمت الهى شامل حال او شده و بعد از آن تشبيه مى نمايد نفس نفيس خود را در مشاهده كردن به نور بصيرت به مسجد ايشان كه مكررا قبل از آن حضرت در ميان آب غرق شده بود به مشاهد حاضر به حش بصيرت و مى گويد: (كانى بمسجدكم) گويا من نظر مى كنم به مسجد شما كه فراگرفته است آن را آب به مرتبه اى كه ديده نمى شود مگر كنكرهاى مسجد.
(كجوء جو سفينه) همچو سينه كشتى در دريا.
(قد بعث الله تعالى) به تحقيق كه فروفرستاده حق سبحانه و تعالى.
(عليها العذاب) بر بصره كه شهر شما است عذاب ر
ا.
(من فوقها و من تحتها) از بالاى آن و از زير آن.
(و عرق من فى ضمنها) و غرق كرده است كسى را كه در ميان آن شهر بوده.
(و فى روايه) و در روايتى ديگر وارد شده كه: (و ايم الله) قسم به ذات خدا.
(لتغرقن) هرآينه غرق كرده شود.
(بلدتكم هذه) اين شهر شما.
(حتى كانى انظر) تا آنكه گويا من نظر مى كنم.
(الى مسجدها) به سوى مسجد آن شهر.
(كجوجو سفينه) همچو سينه كشتى بر روى دريا.
(او نعامه جاثمه) يا شترمرغ بر سينه خفته در دريا.
(و فى روايه) و در روايت ديگر آمده: (كجوجوء طير) همچو سينه مرغ.
(فى لجه بحر) در ميان دريا.
آن حضرت صلوات الله عليه روايت كند كه روزى حضرت رسالت صلى الله عليه و آله در موضعى بود كه غير از من كسى با او نبود، فرمود كه: جبرئيل مرا برداشت بر دوش خود و به من نمود هر چه بود در روى زمين و به من داد كليدهاى زمين را و بياموخت به من چنانچه آموخت به پدرم آدم عليه السلام و ديدم بقعه اى بر كنار دريا يعنى بصره كه دورترين زمين بود از روى عمق و نزديكترين به آب دريا و شتابنده ترين به خراب شدن و خبيث ترين از روى خاك و سخت ترين از روى عذاب كه بارها فروشده بود بر زمين و زود باشد كه فرورود در دريا.
در روايت آمده كه بعد از اين
اخبار دو بار بصره غرق شد: يكى: در زمان القادر بالله.
و يكى ديگر: در عهد القائم بالله.
به اين طريق كه دريائى كه در ناحيه جبل شام بود طغيان نمود ريزان شد بر آن شهر به مرتبه اى كه نموده نشد از عمارتهاى آن مگر غرفه هاى مساجد.
منقول است كه در آن حضرت در آخر اين خطبه ايشان را دلدارى نمود و مدحها فرمود و اظهار نمود كه غرض آن بود كه از سخنان سابق پند گرفته بعد از اين به گناه مسارعت ننمائيد و بر روى امام بيرون نيائيد.