(و قال عليه السلام: كفى بالقناعه ملكا) كافى است قناعت از حيث پادشاهى اين سرا زيرا كه به قناعت حاصل مى شود غنا و تفوق بر خلق خدا.مصرع: هر كه قانع شد به خشك و تر شه بحر و بر است (و بحسن الخلق نعيما) و پسنديده است نيكو خوى آرزوى ناز و نعمت زيرا كه خلق نكو موجب رضاى حق است جل و علا و مثمر التذاذ است و راحت در دنيا و عقبى.پس استعاره فرموده لفظ (ملك) را از براى قناعت.زيرا كه قناعت و ترفع، به اين هر دو استوار است.و استعاره نمود لفظ (نعيم) را از براى حسن خلق، به جهت آنكه لذت و استراحت، با اين هر دو پايدار است.
حکمت 221
(و سئل عليه السلام عن قوله تعالى) و پرسيده شد آن حضرت از (حيوه طيبه) كه واقع شده در قول حضرت عزت عز شانه و عظم برهانه كه: (فلنحيينه حيوه طيبه) يعنى هر آينه زندگانى دهيم بنده صالح را در دنيا به زندگى خوب (فقال) پس حضرت در جواب فرمود (القناعه) پس حيات طيبه، حلاوت قناعت است و اكتفا نمودن به اندك بضاعت.
حکمت 222
(و قال عليه السلام: شاركوا الذى قد اقبل عليه الرزق) شريك شويد آن كسى را كه رو نهاد بر او روزى (فانه) پس به درستى كه مشاركت با آن كس (اخلق للغنى) سزاوارتر است مر توانگرى را (و اجدر باقبال الحظ) و لايق تر است به روى آوردن بهره و نصيب.زيرا كه مشاركت با او كردن مظنه اقبال حظ مشارك در دوران رزق او است