(و قال عليه السلام: افضل الاعمال) بهترين عمل ها و كردارها (ما اكرهت نفسك عليه) آن است كه به اكراه و اجبار بدارى نفس خود را بر آن زيرا كه فايده اعمال صالحه، تطويع نفس اماره است از براى نفس عاقله و اكراه و اجبار نفس اماره موجب انكسار و مقهور شدن به او است.پس هر چند اكراه او بيشتر باشد انقياد او اكثر باشد.فحينئذ اكراه او افضل آن است.و اين نظير قول رسول الله (ص) است كه: افضل الاعمال احمزها) يعنى فاضل ترين عمل ها اشق آن است.
حکمت 242
(و قال عليه السلام: عرفت سبحانه) شناختم حق سبحانه و تعالى را، و علم به ذات او پيدا كردم.(بفسخ العزائم) به باطل كردن عزيمتها و قصدها (و حل العقود) و گشودن عقده هايى كه بسته شده در خاطرها و وجه استدلال به (فسخ عزائم) و (حل عقود) بر معرفت الله آن است كه عزائم و عقود تغيرات خواطر متعاقبه ممكنه اند كه محتاجند در طرف وجود و عدم خود به مرجحى و موثرى، و اين مرجح اگر بنده است پس كلام در او، بعينه همان كلام در اول است و بنابراين لازم مى آيد دور و تسلسل و دور و تسلسل، محال است.پس ناچار كه منتهى شود به مرجحى و موثرى غير از بنده و آن مقلب القلوب است، فثبت المطلوب.و وجه ديگر آن است كه عازم مى يابد در نفس خود فتح امرى را و بديهتا مى داند كه فعل او نيست.پس لابد است از فاسخى و فاعلى كه تصرف كند در ضمير او و آن عالم السر و الخفيات است كه فسخ عزم نموده به جهت مصلحت بنده و خيريت او.چه گاه هست كه خير بنده در فسخ آن است و او علم به او ندارد و داناى نهان و آشكار، عالم است به مصلحت آن بنده.