حکمت 243
(و قال عليه السلام: مراره الدنيا حلاوه الاخره) تلخى دنيا به كارهاى دشوار كه مرضى كردگار است، شيرينى آخرت است به لذت سعادت و ثواب پايدار (و حلاوه الدنيا مراره الاخره) و شيرينى دنياى بى اعتبار به استيفاى لذات و شهوات، تلخى آخرت است به انواع عقوبات بيشمار
حکمت 244
(و قال عليه السلام: فرض الله الايمان تطهيرا من الشرك) فريضه ساخت و واجب گردانيد خداى تعالى ايمان را- كه تصديق است به وحدانيت- به جهت پاك كردن دلها از شرك و طغيان (و الصلواه تنزيها عن الكبر) و فرض گردانيد نماز را- كه لازم او تواضع و فروتنى است- براى پاك ساختن از گردنكشى (و الزكوه تسبيبا للرزق) و واجب ساخت زكات اموال را به جهت سبب ساختن از براى روزى مستحقان از اهل ايمان و از براى روزى توانگران زياده شدن اموال ايشان است به آن (و الصيام ابتلاء لاخلاص الخلق) و روزه را به جهت آزمايش مردمان زيرا كه در او است كثرت مشقت و هجرت نمودن از لذت و متنبه گشتن بر گرسنگى فقير ناتوان (و الحج تقويه للدين) و حج را به جهت قوت دادن از براى دين مبين زيرا كه در او واقع مى شود اجتماع مسلمانان و اظهار شرايع و شعاير و عبادت معبود عالميان (و الجهاد عزا للاسلام) و جهاد كردن را با كفار به جهت عزت و ارجمندى اسلام و استعلاى مرتبه آن (و الامر بالمعروف مصلحه للعوام) و فرمودن را به نيكويى به جهت مصلحت عوام الناس و احتراز ايشان از حرام (و النهى عن المنكر ردعا للسفهاء) و بازداشتن از كار ناشايست به جهت منع نمودن سفيه
ان از معاصى و آثام (و صله الارحام منماه للعدد) و پيوستن به خويشان را انعام و احسان براى موضع روييدن و زياده شدن عدد ايشان چه توصل موجب ازدياد عدد است و مخاصمه و مقاتله، سبب قطع و نقصان (و القصاص حقنا للدماء) و قصاص را كه معاوضه قتل و جرح است به مثل آن به جهت نگاه داشتن خون هاى مسلمانان كقوله تعالى (و لكم فى القصاص حيوه) (و اقامه الحدود اعظاما للمحارم) و به پاى داشتن حدود را به جهت داشتن مواضع حرمت معبود (و ترك شرب الخمر تحصينا للعقل) و ترك آشاميدن خمر را به جهت استوار ساختن خرد و نگاه داشتن او را از فساد و بدى (مجانبه السرقه ايجابا للعفه) و دور شدن از دزدى را براى واجب گردانيدن پرهيزگارى بر بندگان (و ترك الزنا تحصينا للنسب) و ترك زنا را براى نگاه داشن نسب از اشتباه مردمان (و ترك اللواط تكثيرا للنسل) و ترك لواط را به جهت بسيار ساختن نسل آدميان (و الشهادات استظهارا على المجاهدات) و گواهى ها را براى يارى خواستن و طلب ظهور نمودن بر انكار كرده شده از حقوق عباد (و ترك الكذب تشريفا للصدق) و ترك دروغ را براى بزرگوارى گردانيدن راستى در مصالح معاش و معاد (و السلام امانا من المخاوف) و سلام را به جهت اي
منى از مواضع خوف ابناى روزكار زيرا كه سلام، مشعر است بر سلامت صدور از غل و عداوت و احتراز از آنها (و الامامه نظاما للامه) و پيشوايى را براى پيوستگى است كه اقتدار نمايند به او و برسند به سر منزل سعادت (و الطاعه تعظيما للامامه) و طاعت و فرمانبردارى امام را به جهت تعظيم و تكريم مر امامت با كرامت
حکمت 245
(و كان عليه السلام يقول) و بود آن حضرت كه مى فرمود (احلفوا الظالم) سوگند دهيد ستمكار را (اذا اردتم يمينه) چون خواهيد سوگند خوردن او را در انكار مظالم (بانه برى ء من حول الله و قوته) به اين طريق كه: او برى است از حول خدا و از قوت و توانايى او (فانه) پس به درستى كه ظالم (اذا حلف بها) چون سوگند خورد به خداى به اين نوع سوگند (كاذبا) در حالتى كه دروغگو باشد در آن (عوجل) شتابيده شود عقوبت (و اذا حلف بالله الذى لا اله الا هو) و چون سوگند خورد به اين وجه كه: سوگند مى خورم به خدايى كه نيست هيچ معبودى به سزا الا او (لم يعاجل) شتابيده نشود در عقوبت (لانه) از جهت آنكه آن حالف (قد وحد الله سبحانه) به يگانگى ياد كرده خداى تبارك و تعالى را پس به واسطه شرافت و تيمن و توحيد ماجل مى شود نه معاجل.
آورده اند كه ساعى نزد منصور دوانقى آمد و گفت: صادق عليه السلام چنين و چنين در حق تو مى گويد و تو را به انواع مذمت، در مجلس مذكور مى سازد منصور امر فرمود به استحضار امام عليه السلام و چون امام عليه السلام حاضر شد فرمود كه اين سخنان از من و از آباى من هرگز صادر نشده و ما از اين سخنان مبرا و منزهيم، بلكه ساع
ى به طريق كذب به عرض رسانيده.
بعد از آن احلاف نمود نمام را به برائت او از حول و قوت خدا اگر كاذب باشد.
هنوز منقطع نشده بود كلام آن ملعون از حلف كه فلج او را عاجل شد و پاى خود بر زمين مى كشيد مانند گوشت پاره اى كه همراه خود كشد.
پس امام از ضرر منصور نجات يافت