حکمت 254
(و قيل) و گفته اند كه (ان حارث بن حوط اتاه عليه السلام) به درستى و تحقيق كه حارث بن حوط آمد به نزد آن حضرت صلوات الله عليه و آله بعد از تقاعد و اعتزال و از محاربه اصحاب جمل (فقال اترانى) پس گفت كه آيا مى بينى مرا (اظن) كه گمان مى برم (ان اصحاب الجمل) آنكه اصحاب جمل لشكريان عايشه (كانوا على ضلاله) بودند بر گمراهى و تباهى (فقال: يا حارث) پس فرمود آن حضرت كه: اى حارث (انك نظرت تحتك) به درستى كه تو نظر كردى به زير خودت كه شبهه اصحاب جمل است (و لم تنظر فوقك) و نظر نكردى به بالاى خودت كه آن حقى است كه با ولى خدا است به فرموده خداى عزوجل، و حال آنكه حق، بالاى باطل است به فوقيت فضيلت و شرفيت.و احتمال دارد كه مراد به نظر تحت، نظر به خلايق باشد و نظر به فوق، نظر به خالق (فخرت) پس برگشتى از راه حق و معاون و ناصر امام مفترض الطاعه نشدى و در بعضى روايت (حرت) به كسر حاء مهمله واقع شده كه مشتق باشد از حيران.يعنى سرگردان شدى در وادى شبهه باطله، و در بعضى ديگر به جيم صدور يافته يعنى جور كردى تو بر نفس خود كه حق را ندانستى و به امام مفترض الطاعه راه نبردى (انك لم تعرف الحق) به درستى كه تو نشناختى حق را از يقين (فتعرف اهله) تا بشناسى اهل حق را در بعضى نسخ (فتعرف من اباه) است يعين تا معرفت پيدا كنى به آن كسى كه ابا كند حق را و قبول آن نكند (و لم تعرف الباطل) و نشناختى باطل را (فتعرف من اتاه) تا بشناسى كسى را كه آمد به سوى باطل.(فقال الحارث) پس گفت حارث (فانى اعتزل) پس به درستى كه من گوشه گرفتم در اين امر پرخطر (مع سعد بن مالك و عبدالله بن عمر) با سعد بن مالك- كه سعد بن ابى وقاص است- و عبدالله بن عمر (فقال عليه السلام) پس گفت كه آن حضرت كه: (ان سعدا و عبدالله بن عمر لم ينصرا الحق) به درستى كه سعدوقاص و عبدالله بن عمر يارى ندادند حق را در هيچ حال (و لم يخذ لا الباطل) و فرو نگذاشتند باطل را در حالى از احوال و مابعد الحق الا الضلال.ايشان نظر پوشيدند از منطوق (و تعاونوا على البر و التقوى) و منظور داشتند (و لا تعاونوا على الاثم و العدوان) را و هر كه نظر از حق بردارد، حق او را در باديه خذلان بگذارد و به دست اثم و عدوان سپارد.آورده اند كه محلى كه عثمان كشته شد سعدوقاص اغنامى ابتياع نمود و متوجه باديه شد و در آنجا به اين اغنام معيشت مى گذرانيد تا وفات نمود.و عبدالله عمر ملتجى شد به خواهر
خود حفصه كه زوجه پيغمبر صلى الله عليه و آله بود بعد از آنكه مبايعه نمود با اميرالمومنين عليه السلام ولكن با آن حضرت به حرب جمل نرفت و معذرت نمود به اين طريق كه عبادت مرا عاجز گردانيده از فروسيت و محاربه و من نه با اميرالمومنين هستم و نه با اعداى او و اميرالمومنين احتياجى ندارد به نصرت من چه من مردى هستم ضعيف و متعبد عذرهاى اين چنين نزد خرد بى شكى عذرى است بدتر از گناه